ما همیشه نام جان اشتاین بک را با کتاب معروفش یعنی «خوشه های خشم» می شناسیم. نویسنده ای که پس از دوره ای یک سلسله رمان اجتماعی با تمایلاتی به ناتورالیسم انتشار داد. این سبک ادبی بهدور از نمادگرایی، ایدئالگرایی و احساساتگراییهای مرسوم، بر جزئیات روزمره زندگی تأکید میکرد، چرا که رفتار آدمی و سرنوشتش را در چارچوب جبر تحمیل شده از سوی محیط میداند. لذا می توان گفت این سبک ادبی دست کم در بین کمونیست ها و جریان های ضدسرمایه داری محبوبیت دارد. معمولا در این دست از رمان ها شخصیت های اصلی از اشخاص فرودست یا به قول ادبیات رایج ایران مستضعف هستند. رمان «در نبردی مشکوک» از این دست رمان ها است که در واقع اولین رمان اصلی اشتاین بک به شمار می رود که داستانی پردلهره و هیجان انگیز از اعتصاب کارگران روزمزد سیبچین آمریکا است. نویسنده که خود مشاغل مختلفی مانند کارگری، مستخدم آزمایشگاه، شاگرد بنا و... را تجربه کرده بود در مقطعی این رمان را نوشته که هنوز بر آرمان های ضدسرمایه داری خود پایبند بوده است. این نکته خیلی مهم است که نویسنده ای آمریکایی در کشوری که به آزادی و دموکراسی شهره است با این رمان به آن طعنه می زند. شاید تا اینجای مطلب با خود فکر کنید که این رمان یک کتاب چپ گرایانه یا کمونیستی است امّا نکته اینجا است که ما در این رمان شخصیتی ایده آلیست داریم با عنوان پزشک اردوگاه که با دغدغه انسانی سعی در کمک به اعتصاب کنندگان دارد. این شخصیت در نقاط مختلف رمان با دو شخصیت کمونیست که لیدر فکری اعتصاب کنندگان هستند بحث می کنند و عقاید آن ها را به چالش می کشاند همچنین این رمان به خوبی این پیام را دارد که وقتی جامعه و جمعیت ناشی از احساسات و هیجانات دست به یک کنش جمعی مانند اعتصاب می زنند پیروزی آن ها گذرا و مقطعی است. بنابراین این رمان تنها نشان دادن فکت های جامعه سرمایه داری نیست بلکه مسائلی فراتر از دعوای چپ و راست را نیز مطرح می کند. هر چند که نویسنده به طرفداری از کمونیسم محکوم شد.
جالب است به بحثی توجه کنیم که میان دو شخصیت جیم و مک در می گیرد. پس از آن که شانسی جان یک زن را هنگام به دنیا آوردن بچه اش نجات می دهند تا بتوانند در دل سر دسته توده کارگران نفوذ کنند جیم از مک می پرسد که اگر عروس لندن(سر دسته کارگران) می مرد تو چه می کردی؟ مک در جواب می گوید:
« مهم نبود. برای نیل به هدفی که به نفع جامعه است باید به هر وسیله ای دست یازید و فرد را فدای جمع کرد.»
این گزاره در واقع با نظام سرمایه داری که رمان تصویر سازی می کند و سعی دارد با هر وسیله ای حتی کاهش دستمزد کارگران سیب چین، به «سود» برسد چه تفاوتی می کند؟ تنها تفاوتش در توده ی بودن کارگران و اقلیت بودن صاحبان مزارع سیب است. هردو می خواهند از هر وسیله ای حتی کارگران سوء استفاده کنند چه آنکه حتی ممکن است نیت کمونیست ها یا در جامعه امروزی پوپولیست ها و برخی افشاگران فساد اصلاح جامعه باشد. تفاوت در این است که سرمایه دارها از نیروی جسمانی کارگران بهره می برند و جریان های مقابل آن از نیروی احساسات و هیجانات. دیالوگ مهمی که این مطلب را پر روشن می کند این است که در جایی شخصیت جیم می پرسد:« آیا آن ها شعور درک این مسائل را دارند؟» مک می گوید:« آن ها احتیاج به فهمیدن ندارند، چون مسائل خود به خود به ایشان تلقین می شود.» این سخن دقیقاً اشاره به حفظ ناآگاهی و جهل جامعه در قبال مواجهه با مسائل دارد و در هر دو نگاه راست و چپ در معنای کمونیستی و سرمایه داری به خوبی این استفاده ابزاری ها دیده می شود.
کاش حوزه هنری ما آنقدر فضای باز می داشت که بتوان از دل ادبیات و رمان های اجتماعی خارجی این چنینی، فیلم های سینمایی در خوری تولید کرد. مهم ترین اثر اجتماعی اش علاوه بر نگاه انتقادی و شکاک به محتوای پروپاگاندای نظام سرمایه داری این است که جامعه و مردم متوجه ضعف هیجانی بودن و احساساتی بودن برخی مطالبات خود و ضعف در نوع مواجهه آن ها با مسئله بشوند که البته این امر بستگی به هنر عوامل سینمایی دارد و نیز می توانست جایگزین مناسبی به جای نظارت شدید و یا بایکوت سینمای خانگی و برخی فیلم هایی که خشونت اجتماعی را تئوریزه می کنند باشد. با این حال خواندن این کتاب را با ترجمه جذاب و روان محمد قاضی به دانشجویان و پژوهشگران اجتماعی و به خصوص به سینماگران پیشنهاد می دهم. کتابی که در هر صفحه اش خواننده را با این سوال مواجه می کند که در این نبرد پیروزی با کیست؟