معصومه کرم پور
معصومه کرم پور
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

مثل آب خوردن بزرگترین ترس ت رو پوچ کن !

همه ی ما یک سری ترس هایی تو زندگی مون داریم . ترس از اینکه اتفاق بدی بیفته ، ترس ازدست دادن کسی یا پولی ، ترس از شکست ، ترس از بیماری و خیلی ترس های دیگه !

نسخه های زیادی برای مواجهه با این ترس ها وجود داره ، اگر از انجام کاری ترس دارید بهترین نسخه اینه که در حالیکه می ترسید انجامش بدین ! من یک مقاله با عنوان بترس ولی بپر ، در این زمینه در سایت ویرگول منتشر کرده ام.


اما خوب گاهی ترس ما خیلی بزرگتر از این حرفهاست ! می ترسی که مثلا پات قطع بشه ! می ترسی که همسرت رو از دست بدی ! می ترسی که بیکار بشی ! طبیعیه که نسخه ی این ترس ها جلو رفتن و انجام دادن شون نیست ! چون ماهیت اینها کار نیست که انجامش بدی ! اینها چیزی از جنس گمان هستند. تصور هستند.

خوب حالا چه کنیم که هیمنه ی اینها در ذهن مون بشکنه و پایین بریزه. یعنی جوری اعتبارشون رو از دست بدن که دیگه ازشون نترسیم !

یک نسخه ی منحصر به فرد برای این گونه ترس ها اینه که یک مدت در ذهن مون با اون ترسه زندگی کنیم !

یعنی مثلا می ترسیم که پامون قطع بشه چند روزی فکر کنیم که پام قطع شده حالا چطور باید زندگی کنم ؟ خوب ذهن در این گونه موارد می گرده دنبال راه حل . به تو میگه عصا بخر ، اینطوری از پله برو بالا ، اینطوری برو دستشویی اینطوری برو پارک و غیره !

یا مثلا می ترسیم که همسرمون رو از دست بدیم ، چند روزی تو ذهن مون اینطور زندگی کنیم که همسرمون رو از دست دادیم ، خوب حالا باید چه کنم ؟ اگر درآمدی وجود نداره باید کار کنم ، دیگه باید قبض ها رو خودم پرداخت کنم ، ماشین رو خودم ببرم تعمیرگاه و . . .

وقتی می گردیم دنبال راه حل ذهن مرتبا راههای مختلفی رو پیش پامون میزاره ، بعد ما متوجه میشیم که اگه اون اتفاق بده هم بیفته ما بازهم میتونیم زندگی کنیم فقط شکل زندگی کردن مون کمی تغییر می کنه . در واقع ما متوجه میشیم که دلیلی وجود نداره که بترسیم چون اگه اون اتفاقه هم بیفته بازهم میتونیم ادامه بدیم. پس اون ترسه تو ذهن مون کوچیک میشه . کوچیک و کوچیک و کوچیک تر تا اینکه کلا ناپدید میشه !

فقط باید شجاعت اینو داشته باشی که چند روزی تو ذهن ت باهاش سر کنی ! چند روزی تو ذهن ت باهاش زندگی کنی و ادامه بدی ، وقتي تو ذهن ت با اون ترسه همراه بشی و زندگی کنی ، تو همون ذهن ت برای گیر و گرفتاری هایی که برات پیش میاد مرتب راه حل پیدا میکنی و جلو می ری ، کم کم متوجه میشی که هنوزم زندگی هست و میشه زندگی رو ادامه داد !

آروم آروم متوجه میشی که هر ترسی که داشته باشی پوچه ! بی معنیه ! چون بعد از اون ترسه وبعد از اون اتفاقه بازهم راهشو پیدا میکنی و ادامه میدی ! !

ترس از شکستاسترسبی قراریترس از بیماری
خوندم و می خونم و عاشق خوندن هستم ولی ، ، ، ارزشمندترین چیزا رو از خود زندگی یاد گرفتم ، وقتی گوشامو تیز کردم !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید