ویرگول
ورودثبت نام
آقا معلم
آقا معلمنوشته های یه معلم دور افتاده ...
آقا معلم
آقا معلم
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

افکار

مگه ما اشرف مخلوقات نیستیم؟
پس چرا هیچ کدوم از ویژگی هامون متناسب با اشرف بودن نیست؟
نه قدرتمون اندازه ی حیوانات قدرتمنده
نه بیناییمون اندازه ی موجودات دیگه است
نه شنواییمون اندازه ی موجودات دیگه است
نه میتونیم زلزله رو چند ثانیه قبل تشخیص بدیم
نه میتونیم با سرعت حرکت کنیم
نه میتونیم پرواز کنیم
و نه ...

الان حتما دارین با خودتون میگین که ما متیونیم همه ی این کار هارو انجام بدیم
هم میتونیم پرواز کنیم
هم میتونیم با سرعت حرکت کنیم
هم میتونیم با وسیله هایی که ساختیم جاهای دور رو ببینیم و صداهای ضعیف رو بشنویم
آفرین دقیقا اینجوریه
ولی همونطور که خودتون هم گفتید با وسیله هایی که ساختیم و همین یعنی اینکه توانایی ذاتیمون کمتر از بقیه موجودات هست و به خاطر عقل و فکرمون میتونیم باهاشون رقابت کنیم و نسبت بهشون برتری داشته باشیم
ولی خب همین فکر هم اولا اینکه به همه داده نشده ( منظورم نخبه بودنه )
دوما اینکه اگه دقت کرده باشین اکثر اوقات اصلا دست خودمون نیست و نمیتونیم کنترلش کنیم!

امشب قبل خواب یکم بهش فکر کنید
چون مخصوصا اون موقع یه جورایی کلا از کنترلمون خارج میشه و هر مسیری که دوست داره رو انتخاب میکنه و تو اون مسیر حرکت میکنه و ما هم تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که باهاش همراهی بکنیم
چون هرچقدر هم سعی کنیم از اون مسیر منحرفش کنیم نمیتونیم و باز برمیگردیم همونجا

احیانا فکر نکنید این چیزایی که مینویسم وایب انکار خدا و خلقت و ایناست نه!
فقط میدونم تا وقتی با چیزی مواجه نشده باشیم و یکم در موردش سوال نپرسیده باشیم در موردش سردرگمی داریم برای همین بهتره گاهی وقتا در مورد چیزایی که ساده از کنارشون عبور میکنیم یکم سوال بپرسیم

از بچگی و از دوران ابتدایی مدرسه بهمون گفتن که ویژگی ای که باعث میشه انسان ها با بقیه موجودات متفاوت و نسبت بهشون برتر باشن قدرت تفکر و تصمیم گیریه
خب قدرت تصمیم گیری رو که حیوانات هم دارن و تصمیم میگیرن چی بخورن یا نخورن
کجا برن و چیکار کنن و ...
میمونه قدرت تفکر که خب درسته بقیه موجودات نمیتونن مثل ما انسان ها در مورد چیزی فکر کنن و به نتیجه برسن ولی ماهایی که میتونیم تا چه اندازه میتونیم کنترلش کنیم؟
مثلا تو دانشگاه ( دبیرستان و راهنمایی و ... مثال نزدم چون اون موقع اکثرا سر به هوا بودیم و به زور درس میخوندیم )
میخواستیم حواسمون تو کلاس باشه و چیزایی که استاد میگه رو کامل یاد بگیریم تا بتونیم اون واحد رو پاس بشیم
ولی وسط کلاس یهویی یاد اتفاق 10 سال پیش میوفتادیم و بعد از مرور اون اتفاق به 1 سال آینده فکر میکردیم و همینطور سلسله وار توی گذشته و آینده حرکت میکردیم
یا موقع غذا خوردن یهویی یه سوال میاد تو ذهنمون که مثلا اسم اون بازیگری که تو اون سریال بازی میکرد چی بود
سریالی که قبلا نگاه کردیم
یا یه تیکه از یه آهنگ تو ذهنمون پخش میشه و نمیتونیم تمومش کنیم
یا تو حموم یه دعوای ساختگی به وجود میاد و انواع و اقسام روش های رزمی و شکنجه رو روی طرف مقابمون پیاده میکنیم
و کلی اتفاقات مشابه که برای هرکسی اتفاق افتاده و میوفته

قسمت جالبش هم اینجاست که مغز ما خیلی منفی نگره و توی هر موقعیتی بدترین حالت رو انتخاب میکنه و یه
جر و بحث ساده رو به یه جنگ تمام عیار تبدیل میکنه
وقتی مریض میشیم تا سرحد مرگ میریم
وقتی یه اتفاق بد میوفته دیگه دنیا تموم میشه و نمیشه کاری کرد
و کلا علاقه ی خاصی به اغراق داره
البته برعکس این ماجرا هم اتفاق میوفته و وقتی یه اتفاق خوب میوفته فکر میکنه دنیا برای ماست و دیگه میتونیم هر کاری بکنیم
مثلا آخر ماه که حقوق واریز میشه یا وقتی کمی پول میاد تو دستمون مغزمون شروع میکنه به مثبت اندیشی بیش از حد و کلی کار انجام میده
ماشین و عوض میکنیم
خونه ی بزرگتر میخریم
گوشی بهتر میخریم و ...
ولی چند روز بعد که پولمون تموم میشه انگار نه انگار که همون مغز چند روز پیشه و اینبار شروع میکنه به منفی نگی همیشگی و افکارمون رو جوری تنظیم میکنه بهشون مسیر میده انگار ورشسکت شدیم و دیگه هیچ امیدی به زندگیمون نیست!

کلا مغز ما حد وسط نداره و کلا توی هر موضوعی افراط رو انتخاب میکنه
چه توی شادی ها و اتفاقات خوب و چه توی ناراحتی ها و اتفاقات بد
ولی همین که به این خودآگاهی برسیم و زیاد به افکارمون اهمیت ندیم، چون سازندشون فقط ما نیستیم و مغزمون هم یه جاهایی خود سَر انگولک میکنه میتونیم با کیفیت بهتری به زندگیمون ادامه بدیم

به امید روزی که مغزمون دست از تحریف افکارمون برداره 😂😅

نویسندگیافکارمثبت اندیشیتفکر
۱۱
۱۰
آقا معلم
آقا معلم
نوشته های یه معلم دور افتاده ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید