ویرگول
ورودثبت نام
مهدی نیکخو
مهدی نیکخو
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

امروز 60 مین روزه که ترک کردم

پسر 60 روزه که ترک کردی؟؟!
پسر 60 روزه که ترک کردی؟؟!

همیشه بچه که بودم وقتی بابام سیگار میکشید حالم بهم میخورد و همیشه میگفتم بابا این چیه میکشی!! اما وقتی رفتم دبیرستان دوستای دبیرستان ام سیگار میکشیدند و من هم حسابی خوشم اومده بود که سیگار بکشم شاید حس میکردم سیگار کشیدن باعث میشه بزرگ تر فکر کنم، یا شاید ادای بزرگ تر ها رو در میاوردم بماند.

یادمه اولین سیگاری که کشیدم کنت پاور بود چون جذاب بود برام اون دکمه اش رو میزدم نعنایی میشد و همین من رو جذب کرد که سیگار بکشیدم، سال دوم هنرستان بودم و همون روز که اولین نخ سیگار عمرم رو تجربه کردم به شب نرسیده بود که یاد گرفتم سینه کش کنم چون جلو 10 تا دوست سیگار نمیتونستم *-دود کنم :)

کم کم رفتم سال سوم هنرستان تا اون موقع هفته ای یک نخ سیگار میکشیدم کم کم چند روز یه بار یک نخ و خب خوانواده هم نفهمیده بودند همیشه عطر و ادکلن همراه ام بود و کم کم شد روزی یک نخ بیشتر هم نمیشد. اما رفتم دانشگاه دیگه خسته شده بودم از این همه مراعات و خودم هم دوست داشتم خونواده ام بدونند چون 18 سالم شده بود و یه جورایی میخواستم بگم من دیگه بزرگ شدم کم کم بیشتر از یه نخ کشیدم با خودم فندک حمل میکردم و حتی فندک ام رو هم تو جیب ام میذاشتم. کم کم با بوی سیگار میومدم خونه، مامانم هر روز میومد چک میکرد که بو میدم یا نه و بابام هر شب میومد فندک جدیدی که خریدم رو برمیداشت و من فرداش با یه فندک جدیدتر میومدم از رو نمیرفتم، خلاصه من یه بار یه نخ تو جیبم گذاشتم تا سیگار اش هم دیده بشه و بابام اون رو هم دید این جا بود که رسیده بود به گرفتن سیگار پاکتی آخه اینجوری به صرفه تره! ولی هنوز جرعت نمیکردم پاکت سیگار بزارم تو جیبم که کم کم همون پاکت رو هم تو جیبم میذاشتم کلا دیگه برای خونواده ام عادی شده بود و همه میدونستند که سیگار میکشم و من هم از سیگار کشیدن ام لذت میبردم، گذشت دوره کاردانی تموم شد و رفتم تو کارشناسی و درگیر کار هم بودم همیشه میگفتم مگه میشه برنامه نویس باشی و سیگار نکشی!!؟ این چه حرفیه باید سیگار کشید (کلا یاد گرفتیم جنبه منفی هر جایی رو در نظر بگیریم برنامه نویس های سالم زیست هم هستند) اما همیشه از کار کردن و سیگار کشیدن ام لذت میبردم من از 16 سالگی سیگار کشیدن رو شروع کرده بودم و الان که 22 سالم هستش و امروز 60 مین روز ترک کردن سیگارم هستش اما ترک کردنم یه دلیل خیلی خیلی مسخره داشت ولی تبدیل به جدی ترین دلیل ام شد.

تعطیلات عید امسال بود که با دوستم که اسمش مهدی رفته بودیم کاشان و بعدش یزد و اصفهان و تو این چند روز بالای 12 تا پاکت سیگار کشیدیم و بعدش من رفتم با دوستام رفتم سیستان و بلوچستان حدود 20 روزی سفر بودم و کلی سیگار کشیده بودم اما باز از کرده خودم لذت میبردم تا این که برگشتنی تو قطار میلاد که حرفاش حیلی رو من تاثیر داره بهم گفت مهدی بیا ترک کنیم اگه من خواستم بکشم به تو زنگ میزنم اگه تو خواستی بکشی بهم زنگ بزن (لعنتی تنهایی نکشی ها!!!) آقا این قسمت داستان من خیلی سرسری گرفته بودم گفتم باشه میلاد!!

اما رسیدیم تهران من تا 7 روز اول به سختی داشتم تحمل میکردم که سیگار نکشم و هی میگفتم اگه الان من عهدمون رو بشکونم میلاد هم میشکونه بزار نکشیم و همش آب لیمو و چایی میخوردم که نسخی ام رو بپره خیلی سخت بود یه روز کمتر نسخ بودم یه روز دیگه خیلی نسخ میشدم که اصلا دل به کار نمیدادم، خلاصه گذشت و از روز اول تا روز 20 ام هر روز تو گروه اعلام مکردم که بچه ها من ترک کردم امروز روز مثلا سوم ام هستش و همه میگفتند آفرین بر تو، و همینطور هر روز استوری میکردم امروز چندمین روزه ترک سیگار ام هستش و همه بهم انرژی میدان و این که میخواستم یه جورایی پل های پشت سرم رو خراب کنم چون اگه بکشم همه بهم میگن تو عهد شکنی، بی اراده ای ولی ترک کردم.

اما تو روز 8 ام بودم که یهو با بابام دعوام شد و از خونه زدم بیرون اعصابمم حسابی خورد بود و قاعدتا من اون موقع باید سیگار میکشیدم، ریه ام هم درد می‌کرد 20 روزی بود که سرما خورده بودم و خوب نمیشدم و سرفه هایی میکردم که از سرما خوردگی نبود اون جا بود که تصمیم گرفتم سیگار رو به خاطر سلامتیم هم شده جدی ترک کنم و تو اون لحظه برای این که مصمم تر باشم تصمیم گرفتم ورزش کنم چشمم به دوچرخه های بیدود خورد و سریع رفتم ثبت نام کردم و هر روز با دوچرخه میرفتم این ور و اون ور و بعدش جدی تر کردم و سریع رفتم باشگاه ثبت نام کردم.

و حسابی به فکر سلامت غذایی و بدن ام هستم و برنامه های جالبی برای سلامتیم دارم، الان هم که دارم این مقاله رو مینویسم 60 روزی هست که ترک کردم و حسابی راضی ام فکر نکنم دیگه برم سمت سیگار چون از الانی که سیگار نمیکشم حسابی راضی هستم :)

حرف آخر: تنها چیزی که متوجه شدم سیگار اعتیاد آور نیست خیلی وسوسه ای هستش این که من امروز نکشم و تا 10 سال دیگه ترک کنم با یه وسوسه میشه دوباره سیگاری شد این به ذهنیت آدم بستگی داره که میخواد سیگاری باشه یا نه اگه ذهنیت بگه آره سیگاری میمونه اما اگه بگه نه من سیگار دوست ندارم سیگار رو ترک میکنه به نظرم بیشتر ذهنیته مهمه تا تصمیم ترک سیگار


به نظر شما چطور میتونه باشه؟ شما هم تجربه ای مثل من داشتید یا تجربه ای مشابه از دوستاتون اینجا با هام در میون بزارید.

سبک زندگیلایف استایلترک سیگارسلامتی
همیشه از کارهای جدید لذت میبرم و دوست دارم اکتشافات جدیدم که کلی تجربه های ریز و درشت کسب کرده ام رو با دیگران به اشتراک بگذارم تا آن ها این مسیری که من قبلا رفته ام را بدون پیچ و خمی طی کنند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید