هیس دخترها فریاد نمیزنن ?چقدر یاد این فیلم افتادم داستان سرکوب احساسات غم و غصه و خشم و نفرت ، لب هایی که بسته شده زخمی از اتفاقات تلخ برای یک نوجوان دختر که مانند گلی زیبا که تازه روی باغ و دیده بود اما زود پژمرد ،، سکوت تلخ و تنهایی خفه کننده یک دختر ،، درد از اتفاق پیش امده یا درد تنهایی نداشتن گوشی برای شنیدن حرف هایت تلاش برای دوباره جوانه زدن دوباره سبز شدن ،، درد مشترک بین تمام دختران دنیا ،، مردن روح قبل از مرگ جسم ترسناک ترین کابوس دختران... تجاوز
و اخر داستان تنها خواسته دختر این بود ..?.. اشک ها اخرین قطعه توی گلویم را اب میکند ، حس میکنم سکوت یخ زده درون بدنم اب شده ، مثل تکه های یخی که در گودالی گل الود زیر نور خورشید ناپدید میشود ، کلمه ها روی سطح اب شناور می شوند ، بگذارید درباره اش با شما حرف بزنم ....??
کتاب حرف بزن از لاری هالس اندرسون روایت دختری است از میلیون ها دختر که مورد ظلم و ستم ناحقی میشوند فقط برای لحظه ای لذت یک فرد زخمی عمیق بر پیکره روح دختری که دلش از برگ گل نازک تر است ..
ملیندا دختر نوجوانی که با چالش های زندگی مبارزه نمیکنه در مقابلشون سکوت میکنه خودخوری کردن تاجایی که میگ کاش کل وجودم را ببلعم ، به مدرسه ای میره که قاتل روحش هم هست ، هیچ کدوم از دوستانش نیستن عذاب گناهانی به دوش میکشه که هیچ تقصیری در ماجرا نداشته بارها مردن و زنده شدن و بدتر از همه درد تنهایی ، سکوت و سکوت و سکوت چون گوشی برای شنیدن نداره مکان اول خانه کسی نیست مکان دوم مدرسه بازهم کسی نیست و باز سکوت خفه شدن زیر بار تمام حرف های ناگفته دیدن خطری که دوستش را تهدید میکند ترس اتفاق دوباره برای دوستی که دیگر بااو نیست ... داستان بسیار واقعی و ملموس از دوران نوجوانی ، تمایل به دیده شدن و درک شدن اما چیزی زیبا که نجات میدهد .. هنر .. در کتاب نکته زیبایی وجود داشت تنها هنر است که معنای واقعی زندگی را نشون میده حرفای ناگفته ای که کشیده میشوند روی کاغذ یا نوشته میشن اشک هایی که به روی قلم میریزد و کلمه میشود یا نقاشی روی کاغذ ... و معلم هنر تنها کسی که با دیدن اثر او به دردش پی میبرد و اولین شنونده دردهای اوست کسی که اعتماد دختر را جلب میکنه برای شنیدن حرف هاش دردها و بغض فرو خورده اش .. پدر مادری که بی توجه هستند به درد و مشکلات دخترشان تنها مشکلات خود را میبینن و در ظاهر باهم هستن و در باطن جدا شدن و دختر بیش از بیش تنهاست ..
و من موقع خواندن مدام با چشمانم فریاد زدم ملیندا حرف بزن ، حرف بزن لطفا بگو ، دریایی سهمگین که داری توش غرق میشی از وجودت بیرون بریز امواج به صخره ها میکوبنت نابود خواهی شد ... ملیندا لطفا حرف بزن ...
پست تقدیم به چالش کتابخوانی طاقچه ماه مهر