دوستان عزیزم سلام
هدف من از نوشتن این مطلب، تأکید دوبارهای است بر یک حقیقت قدرتمند و آن، باور من به این موضوع است که تفکر، آخرین دارایی انسان در زندگی و از قضا اساسیترین نیاز او است. تفکر، آن هم تفکری که انسان را به تولید دانش وادارد. تولید دانش هم ابزار مشخصی دارد که در تمام قرون و اعصار، ثابت مانده. ابزاری به نام نوشتن. من مینویسم؛ چون معتقدم که باید نوشتن را بهمثابه یک ابزار، تقویت کرد. مهارتی که باعث میشود انسانها بتوانند پیچیدهترین ایدههای خود را از زیرینترین لایههای درونی عقلانیت و حتی تخیل خود، به منصه ظهور برسانند.
این روزها مشغول خواند کتابی به نام «رها و ناهشیار مینویسم» هستم. این کتاب را «ادر لارا» نوشته، «الهام شوشتری زاده» به زیبایی ترجمه کرده و نشر اطراف منتشر کرده است. برداشت من از این کتاب، فاصلۀ چندانی با نام آن ندارد. برای تقویت مهارت نوشتن، برای تیز کردن نوک سرنگ نوشتن، بهطوریکه بتواند به عمیقترین لایههای ذهن نفوذ کند و ایدهها را برچیند و به زبان انسان در آورد، باید رها و ناهشیار نوشت. نباید به نوشتن بهتنهایی فکر کرد. مانند رانندگی است. هنگام رانندگی، به خودِ رانندگی فکر نمیکنیم. تنها به این فکر میکنیم که کجا برویم و مراقبیم که با چیزی برخورد نکنیم. مهارت رانندگی، مهارتی درونی شده است که اگرچه روزهایی را صرف آموختن آن کردیم، حالا دیگر بهخودیخود، بخش قابلتوجهی از تفکرات ما را شامل نمیشود. ما در حالت خوشحالی، ناراحتی، دلتنگی، غم، عصبانیت، عجله و حتی خوابآلودگی ممکن است رانندگی کنیم. این حالات، شاید کیفیت رانندگی ما را متأثر کنند، اما اصل داستان ثابت است؛ ما فرمان را میچرخانیم، دنده را عوض میکنیم و برای روشنکردن ماشین، استارت میزنیم.
القصه، این روزها مشغول «رها و ناهشیار نوشتن» هستم. اولین مجموعه از نوشتههایم را با تخیل در مورد موضوعات و حالات مختلف، به نحوی آمیخته از تخیل و واقعیت با نام «قرارهایی برای تنهایی» به تألیف درآوردهام که بسی باعث مسرت و شادمانی من است اگر آنها را بخوانید و نظرات خودتان را با من در میان بگذارید. من همچنان یک پژوهشگر علاقهمند به حوزۀ فناوری، یک طراح گرافیک، وب و تجربه کاربری هستم که در تلاشم راه خود را برای تبدیلشدن به انسانی بهتر پیدا کنم. شاید به انسانیترین و نابترین شیوۀ ممکن.