مبین علی زاده
مبین علی زاده
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

این چه زندگیه خدا

امروز چه روز گوهی بود خدا . دکتر گفت که عصب های گوش چپم مشکل دار شدن و راه درمانی فکر نکنم باشه . ریدم به خودم اون لحظه . مامانم هم که به اصرار خودش همراه من اومده بود یه لحظه یخ کرد.

یه ماهی میشه که گوش چپم کیپ شده . یعنی صداهارو یه جوری میشنوه که انگار سرت رو کردی تو تشت آب ، یه همچین چیزی . فکر میکردم جرم گرفته . گفتم میرم دکتر و فوقش یه جرم گیری میکنه دیگه . رفتم دکتر و بعد معاینه گفت نه گوشت جرم داره ، نه پرده گوشت آسیب دیده . اون لحظه شوکه شدم و با خودم گفتم پس یعنی درد این دهن سرویس چیه که هیچ کدوم از اینا نبود؟

رفتم برای نوار گوش . هرکی میرفت تو ، سر پنج دقیقه میومد بیرون . ولی برای من نیم ساعت طول کشید . خود طرف تعجب کرده بود . هر دستگاهی که توی اون اتاق بود رو روم امتحان کرد . هی تعجبش بیشتر میشد. وقتی میبینی دکتر یا متخصص با اون همه دانش و تجربه تعجب میکنه و سر یه چیزی شک میکنه ، خب میرینی به خودت دیگه .

جواب نوار گوش رو بردم دادم به خانوم دکتر و خانوم دکتر تا نگاش به صفحه اول برگه افتاد یه ای وای کشیده گفت . با خودم گفتم :( تموم شد دیگه ، کر شدی رفت )

گفت که انگار عصب های گوشم ضعیف شدن و محض اطمینان یه ام ار ای نوشت و گفت اورژانسی برو کاراشو انجام بده و جوابشو بیار.مامانم چه حالش گرفته شد . مامانم همیشه یه جو اضافه میده به هر چیزی . الکی هم اعصاب خودشو خورد میکنه . دوباره با بابام هم سر نمودونم چی یه دعوا کردن و اینم از امروز ما .

دکتر گفت که دیگه اصلا هدفون تو گوشت نزار . هر جوری فکر میکنم میبینم نمیشه ناموسا . منی که کارم با سیستمه همش ، نمیتونم هدفون توی گوشم نزارم . اصلا نمیشه حاجی . فیلم دیدن رو چیکار کنم ؟ گیم زدن رو چیکار کنم ؟ منی که کارم ادیت فیلمه باید هدفون روی گوشم باشه . اصلا نمیشه .

یه مشکل دیگه . من تاحالا ام ار ای نرفتم .خیلی میترسم . بدتر اینکه با تزریق هم هست . من کلا از دوا و دکتر و آمپول میترسم . کلا پامو میزارم توی درمانگاه استرس میگیرم . حتی اگه کس دیگه مشکل داشته باشه و من فقط همراهش رفته باشم درمانگاه . اون بو و اون فضا حالمو بد میکنه . از بچگی همینطورم . به شدت از آمپول میترسماااا . به شدت .

آره حاجی . من ، یه پسر بیست ساله از آمپول میترسم . هنوز آقا ابراهیم ، عروسکی که از سیسمونیم تاحالا دارمو کنارخودم میزارم و هنوز یواشکی توی گوشیم باب اسفنجی میبینم.

از الان استرس فردا رو دارم . آخه این شانسه ؟ ای تف تو این زندگی . چرا ناموسا ؟ چرا من ؟ چرا حالا ؟ از بین این همه آدم .

دکترآمپولخاطره
متولد 17بهمن79 . طراح گرافیک . عاشق کارگردانی . حافظ کل سوره حمد و توحید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید