محمد لباف
محمد لباف
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

Head تیم مدیریت محصول بودن توی یه شرکت Tech

سلام

توی یک سال و سه ماه گذشته با یه تجربه جدید توی مسیر شغلیم مواجه شدم که به نظرم اومد به اشتراک گذاشتنش کار خوبی باشه.

من مسیر شغلیم رو از فضای Engineering شروع کردم و از توسعه به زبون‌های Verilog و VHDL برای FPGA شروع کردم و بعدش اومدم سراغ بحث‌های Embeddedی و بعدش بحث‌های شبکه‌ای با تمرکز بیشتر روی لایه‌های Physical، MAC و IP. بعدش هم بیشتر اومدم توی فضاهای Leadership و People Management و اینها. بعدش هم بیشتر نقش Line Managerی پیدا کردم که خودش قصه‌های خودش رو داره.

نهایتا بعد از یه سری کش و قوس، از اول پاییز پارسال درگیر فضاهای مدیریت محصول شدم و واقعیت اینه که از مسیری که توی این چند سال اومدم خوشحالم و باعث شده که وقتی کار میکنم، خوشحال‌تر هم باشم.

حالا میخوام یه قدری درباره همین تجربه مدیریت محصول بنویسم و یه چند دقیقه‌ای با هم باشیم.

ما توی شرکتمون، نقشی با عنوان مدیر محصول نداشتیم و یه سری مشکلات داشتیم که باعث شد به این فکر کنیم که مدیر محصول میتونه برای حل این مشکلات کمکمون کنه. (البته بگم اصلا این طوری نبود که همه یه جور فکر کنن و کلی دعوا داشتیم سر اینکه قراره کدوم مشکل رو مدیرمحصول حل کنه و کدوم مشکل ربطی به مدیرمحصول نداره، حالا سعی میکنم از هر دو تاش بگم)

یه سری از مشکل‌هایی که فکر میکردیم مدیرمحصول میتونه حلشون کنه و به نظر من درست بودن:

انواع و اقسام تصمیم‌های محصولی به صورت خیلی غیرمتمرکز گرفته میشد و حالا محصول‌های مختلف با هم فرق داشتن ولی توی تصمیم‌گیری‌ها قشنگ CEO، CTO، CMO، Line Manager، Marketing، Team Lead و ... درگیر میشدن که حالا خیلی توازن لزوما درستی نداشت و بین محصول‌های مختلف هم متفاوت بود.

خلاصه‌اش مکانیزم درست و حسابی برای اینکه تصمیم‌گیری‌ها درست و به موقع انجام بگیره، وجود نداشت. حتی یه سری از تصمیم‌ها گرفته نمیشد اصلا. گفتیم اگه مدیریت محصول داشته باشیم، یه نفری وجود داره که حواسش به محصولش هست که بهتر و درست‌تر تصمیم‌ها گرفته بشن. مشخصه که منظورم این نیست که مدیرمحصول پا میشه میره تصمیم میگیره بدون اینکه بقیه مشارکت داشته باشن، منظورم اینه که درست و حسابی کار در نمیومد.

یه مشکل دیگه‌ای که داشتیم، تفاوت‌های فاحش رفتاری بین قسمت‌های مختلف وجود داشت (فکرت زیاد نره سمت HR، الان بیشتر توضیح میدم). ما یه بیزینس B2B هستیم که B دوم اون از جنس Businessهای خیلی بزرگ هستش. حالا این جاهای بزرگ با فرهنگ خاص به خودشون کار میکنن. از اون طرف، ما یه شرکت Tech هستیم و بالاخره تیم‌های توسعه‌مون دغدغه‌های خاص به خودشون رو دارن.

اون سمت ارتباط با مشتری ما خیلی مجبوره فضای این مدلی رو داشته باشه که هر چی شما دستور فرمایید را ما انجام میدهیم. برای این موضوع، اول مدیر مربوطه در جریان قرار گیرد و پس از آن سراغ کارشناس‌ها برویم و ... . برای پیشبرد این موضوع لازم است که در گام اول مخ فلان شخص تاثیر گذار را بزنیم و پس از آن حواسمان به فلان رقیب باشد که دارد مخ فلان شخص تاثیرگذار دیگر را میزند و چگونه این فرآیند را مدیریت کنیم.

از این طرف تیم توسعه‌دهنده ما دغدغه این رو داره که سطح مشارکتش در تصمیم‌گیری‌ها بره بالاتر. چرا فضای Open Office‌ فلان جور نداریم. فلان موضوع جدید لبه تکنولوژی اومده و اون رو کجای محصولمون میخوایم ببینیم. من دوست دارم که یه وقتی رو بذارم و با فلان موضوع high tech آشنایی کافی پیدا کنم. اصلا Career Path من چجوریه و من چند وقت دیگه قراره کجا باشم و ... .

خلاصه‌اش واقعیت اینه که اصلا زبون صحبت کردن قسمت‌های مختلف شرکت با همدیگه فرق داره. حالا ما گفتیم که میتونیم مدیر محصولی رو این وسط داشته باشیم که میتونه با زبون همه صحبت کنه و شبیه به یه چسب، قسمت‌های مختلف رو به هم بچسبونه تا با هم‌افزایی بیشتری بتونیم با همدیگه کار کنیم و کار رو جلو ببریم.

یه دلیل دیگه‌ای که باعث شد بخوایم مدیرمحصول داشته باشیم، این بود که نیازمندی‌های سمت مشتری‌ها خیلی بهتر به تیم توسعه‌مون برسه. عملا به خاطر دو تا مساله، تیم توسعه‌مون نمیتونست دقیقا روی موضوعی که ارزش داشت، کار کنه (تاکید میکنم که دقیقا نمیتونست وگرنه تا حدی داشت این کار رو انجام میداد). یکی اینکه زبون صحبت کردن تیم‌هایی از ما که با مشتری‌ها ارتباط داشتن با زبون تیم توسعه‌مون فرق داشت و یکی هم اینکه اساسا اون تیم‌ها اینقدر دانش فنی نداشتن که درست نیاز سمت مشتری رو دربیارن. حتی مشکل برعکس هم داشتیم، تیم‌هایی از ما که با مشتری‌ها ارتباط داشتن، خوب نمیتونستن از محصولمون دفاع کنن یا حتی براشون واضح نبود که الان این تعهد رو بدن یا ندن.

دلیل‌های دیگه‌ای هم مثل اینکه Benchmark محصول‌های رقبا بهتر انجام بگیره، نیازمندی‌ها شفاف‌تر مطرح بشه، وضعیت فعلی محصول برای همه شفاف باشه و بدونیم الان چی رو داریم و چی رو نداریم و در آینده قراره چی رو داشته باشیم و ... هم وجود داشت که حالا خیلی بازشون نکنم.

از اون طرف یه سری مشکلات دیگه هم بود که ربط خیلی جدی به مدیر محصول نداشت ولی بعضی‌ها فکر میکردن که مدیرمحصول قراره بیاد و این مشکل‌ها رو هم برطرف کنه.

مثلا نیاز داریم که یه سری مستندات رو آماده کنیم و در اختیار مشتری‌ها قرار بدیم. از اون طرف کسی رو نداریم که گردن بگیره مسئولیت آماده کردن این مستندات رو. چه کسی بهتر از مدیرمحصول. استدلال هم اینه که کی بهتر از مدیرمحصول، محصولش رو میشناسه که مستنداتش رو آماده کنه! (همیشه من در جواب این جمله میگفتم، کی بهتر از مدیر محصول، محصولش رو میشناسه،‌ بره مدیرمحصول کدهاش رو هم بزنه دیگه. مارکتینگش رو هم انجام بده. بقیه کارهاش رو انجام بده. چه نیازی به بقیه هست ... )

یا یه مثال دیگه، ما میخوایم برای اینکه جنسمون رو بفروشیم به مشتری‌هامون، نیاز داریم که باهاشون یه سری بحث‌های فنی داشته باشیم که بتونیم اولا اونها رو از توانمندی‌های فنی محصولمون آگاه کنیم، دوما بتونیم متناسب با نیاز اونها بهشون سولوشن بدیم. کی بهتر از مدیرمحصول که این کار رو انجام بده ... (اگه با این آیتم حال نمیکنی و فکر میکنی کار مدیرمحصول هست حتما، یه چرخی روی موقعیت‌های شغلی Pre-Sales، Sales Engineer، Solution Architect و مشابه اون بزن و حتی میتونیم یه گپی با هم داشته باشیم)

یا یه مثال دیگه، قراره برای مشتری‌هامون در ضمن پروژه یا قبل از اون، دموهایی رو داشته باشیم و اتفاقی که میفتاد این بود که این دموها اون جوری که باید و شاید اتفاق نمیفتاد و در نهایت اون طوری که باید، مشتری‌های ما راضی نبودن. خوب طبق معمول کی بهتر از مدیر محصول ... .

یا یه مثال دیگه، قراره یه تجهیزی رو در اختیار مشتریمون قرار بدیم. بالاخره قراره این تجهیز خوشگل مشگل در اختیار مشتری قرار بگیره دیگه. الان به سختی داره این اتفاق میفته، کی بهتر از مدیرمحصول که بیفته و اون رو آماده کنه.

و یه سری مثال‌های دیگه با همین سبک و سیاق‌ که حالا سخن رو کوتاه کنم.

این رو هم بگم که مثال‌هایی که بالاتر گفتم واقعا طرفدارهای جدی داشتن و باید باهاشون بحث و دعوا میکردی که بابا بیخیال ...

تا اینجا سعی کردم که شرایط اون موقع رو توصیف کنم که فضا چه مدلی بود و چی شد که رفتیم سمت تیم مدیریت محصول. حالا سعی میکنم توی پست‌های بعدی، درباره ادامه‌اش بیشتر توضیح بدم.

مدیریت محصولproduct managementleadershipساختار سازمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید