کتاب نیمه تاریک وجود یکی از کتابهای پر فروش و تاثیرگذار در زمینه خودیاری است.
در این کتاب، خانم دبی فورد به ما یادآوری می کنه که برای رشد عزت نفس و کسب آرامش و صلح درونی لازم است که خودمان را با تمام خصوصیات و ویژگی های منفی و مثبتی که داریم به طور کامل بپذیریم و دوست داشته باشیم. شاید در ابتدا این مسئله بدیهی به نظر برسد. اما وقتی شروع به مطالعه این کتاب می کنید متوجه اهمیت این موضوع می شوید. واقعیت این است که بسیاری از انسانها حاضر به پذیرش و قبول خصوصیات و ویژگی های منفی در خودشان نیستند. خانم دبی فورد از مفهوم سایه برای معرفی این جنبه های به ظاهر ناخوشایند و منفی استفاده می کند.
ترس از قضاوت منفی دیگران و تمایل به خوب بودن و مورد تایید قرار گرفتن از سوی افراد مهم زندگی و جامعه، از جمله دلایلی است که باعث شده ما فشار زیادی به خودمان تحمیل کنیم تا همیشه خوب و موجه به نظر برسیم. خانم دبی فورد در کتاب نیمه تاریک وجود راهکارهایی ارائه می کند که به کمک آنها، کم کم این سایه ها را در تملک خودمان در آوریم و به صلح و آرامش درونی برسیم. در این مطلب قصد دارم تا به 3 درس مهم از این کتاب ارزشمند اشاره کنم.
یکی از واقعیت های زندگی انسانی ما همین مفهوم است. وقتی به زندگی و سرگذشت بسیاری از افراد موفق و کسانی که تغییرات بزرگی در زندگی خود و دیگران ایجاد کرده اند نگاه می کنیم، متوجه درستی این نکته می شویم. مثلاً خیلی از افرادی که موفق به ترک اعتیاد شده اند در یک زمانی به آخر خط رسیدند و واقعاً از شرایطی که داشتند خسته شدند. وقتی دیگر، تحمل درد و رنج بیشتری نداشتند تصمیم قاطع گرفتند تا تغییر کنند. شبیه این جمله را برخی از بزرگان هم گفتند. مثل تونی رابینز که اشاره می کند: "ما آدمها زمانی از تمام توان و نیروی خودمان استفاده می کنیم که چاره ای جز این کار نداشته باشیم".
برای درک بهتر این موضوع می توانیم به کلیت زندگی، به عنوان یک فرایند در حال تغییر و دگرگونی نگاه کنیم. در این مسیر، ما دو راه بیشتر نداریم؛ یا اینکه تغییر کنیم و به سمت بهتر شدن حرکت کنیم. یا اینکه ساکن بمونیم و از دور خارج بشیم.
بسیاری از تضادها و مشکلاتی که در مسیر زندگی با آنها مواجه می شویم در واقع برای ما پیام آور ایجاد تغییر و بهتر شدن هستند. اگر بتوانیم این نگاه را در خودمان ایجاد کنیم، شاید از بروز مشکلات کمتر ناراحت شده و به آنها به چشم فرصتی برای رشد و بهتر شدن نگاه کنیم. در انیمیشن song2 یکی از شخصیتها جمله جالبی با این مضمون میگه که "خوبی پایین بودن اینکه که فقط یک راه داری و اون به سمت بالا است".
یکی دیگر از نکات مهمی که در کتاب نیمه تاریک وجود به شدت مورد توجه قرار گرفته درک موهبت و مزیت جنبه های منفی در وجودمان است.
خانم دبی فورد اعتقاد دارد که هر کدام از ما در وجودمان خصوصیات و ویژگی هایی داریم که حاضر به پذیرش آنها نیستیم. شیوه تربیت مرسوم این است که به افراد یاد می دهد که برای پذیرفته شدن در خانواده و جامعه باید انسان خوبی باشند. ما یاد گرفتیم که خودمان را بر اساس تفاوتهایی که داریم با دیگران مقایسه کنیم. بنابراین اگر متوجه خصوصیت منفی در خودمان شویم به جای اینکه آن را بپذیریم سعی در پنهان کردن و نادیده گرفتن آن می کنیم. بدتر از این گاهی این ویژگی ها را فرافکنی می کنیم و آنها را در دیگران جستجو می کنیم.
در این زمینه باید به دو نکته اشاره کنیم. اول اینکه نگاهمان به خوب بودن را تغییر دهیم و به دنبال کامل بودن باشیم. کامل بودن در نظام هستی به معنی بدون ایراد بودن نیست. بلکه منظور از آن یعنی پذیرش تمام جنبه های مثبت و منفی با همخوبی، پلیدی، نیکی، بدی، آرامش، خشم و .... به رنگ سفید دقت کنید. خیلی ها فکر می کنند که سفید به معنای بی رنگی است. در حالی که سفید تمامی رنگها را در بر دارد و از ترکیب همه رنگها ایجاد شده است. بنابراین وجود ما هم زمانی کامل است که تمام جنبه ها و خصوصیاتمان را با آغوشی باز بپذیریم.
نکته دوم اینکه برای پذیرش خصوصیات و ویژگی های منفی درونمان باید بتوانیم موهبتهایی که این جنبه های وجودمان برای ما داشتند را درک کنیم. به عنوان مثال اگر من خجالتی هستم و از این بابت ناراحتم باید فکر کنم که این خجالتی بودن در چه مواقعی برای من منفعت داشته است. مثلاً باعث شده تا من فردی با احترام و ماخوذ به حیا به نظر برسم. باعث شده تا به دلیل همین حیا و خجالت، خیلی از رفتارهای نادرست را انجام ندهم. باعث شده دیگران به من علاقه مند باشند و ... وقتی بتوانیم مواهب و منفعتهای هر کدام از خصوصیات منفی خودمان را ببینیم، راحت تر می توانیم آنها را بپذیریم و قبول کنیم.
سومین نکته از کتاب نیمه تاریک وجود به نوعی به قانون جذب اشاره دارد. وقتی ما درباره احساسات و یا بخشهایی از شخصیتمان که حاضر به پذیرش آنها نستیم، مضطرب می شویم، اقدام به فرافکنی می کنیم. یعنی به صورت ناخودآگاه آن ویژگی ها را به عوامل بیرونی و دیگران نسبت می دهیم. گاهی ما با دیدن رفتارهایی از دیگران، به هم می ریزیم و ناراحت می شویم. واقعیت این است که دیدن برخی از ویژگی های ناکامل دیگران، آن دسته از خصوصیات ما را که نیاز به توجه دارند تحریک می کند. بنابراین ما خصوصیاتی را که در خودمان طرد کردیم به سایرین نسبت می دهیم. در این قسمت از کتاب نیمه تاریک وجود، خانم دبی فورد به مثال زیبایی برای بیان این موضوع اشاره می کند.
فرض کنید که شما روی بدنتان صدها پریز و خروجی الکتریکی دارید. هر کدام از آنها نشان دهنده ویژگی خاصی است. خصوصیاتی که مورد تایید ما هستند درپوش دارند و اتصالی نمی کنند. ولی خصوصیاتی که ما هنوز مایل به پذیرش آنها نیستیم در پوش ندارند و دارای بار الکتریکی هستند.
هر زمان که با افرادی روبرو می شویم که یکی از این ویژگی ها را نشان می دهند مانند این است که دوشاخه آنها به ما وصل می شود. مثلاً اگر ما خشم را در خودمان انکار کنیم یا از وجود آن ناراحت باشیم، افراد تندخود را به زندگی مان جلب می کنیم. این احساس خشم درونی و سرکوب شده ما باعث می شود تا تندخویی و عصبانیت اطرافیانمان را بیشتر ببینیم. دلیل این مسئله این است که چون ما درباره احساساتمان به خودمان دروغ می گوییم تنها راه پی بردن به این احساسات، مشاهده آنها در دیگران است.
نکته بسیار مهمی ک باید به آن توجه داشته باشیم این است که معمولاً رنجش و ناراحتی ما از دیگران به دلیل مسائل حل نشده در وجود خودمان است. ما باید به مطالبی که هنگام قضاوت، راهنمایی و نصیحت کردن دیگران می گوییم دقت کنیم. در واقع مخاطب اصلی این صحبت ها خود ما هستیم. هنگامی که خصلتی داریم که آن را نپذیرفتیم، رویدادهایی را به زندگی جلب می کنیم تا در پذیرش و تملک آن ویژگی به ما کمک کنند.جهان آینه بزرگی است که پیوسته ویژگی های ما را به خودمان منعکس می کند.
دوستان عزیز، امیدوارم نکات مطرح شده در این مطلب مورد توجه و استفاده شما قرار گرفته باشد.
اگر تمایل دارید مطالب بیشتری درباره کتاب نیمه تاریک وجود بخوانید می توانید از طریق لینک نسبت به این کار و در صورت تمایل تهیه خلاصه این کتاب اقدام کنید.