چه زیباست انتظار دیدن یار
چه زیباست تصور گرفتن دست یار
میگیرم و میروم از هوش میدانم
میآید از گوشه چشمی اشک میدانم
با اینکه سختو عذاب است ولی:
نمیسازم خاطره ای از نوع عشق
همین دوستی میشود خاطره ای میدانم
دوستی زیبا همراه با لبخند
همین لبخند اوست که میدهد جان به بوستان میدانم
نزدیک به هزار فرسنگ راه آمدم برای دیدیدنش
تا شروع کردم باران گرفت
خدایم هم با من گریست میدانم
میدانم ک نمیدانی چ حالی دارم
میدانم ک نمیدانی چ حسی دارم
سخن کوتاه باید کرد
هیچ ندارم بجز:
رنج درون خون درون قلب درون ک تقدیم تو باد