مفهوم کسب و کارهای کوچک و متوسطSmall and Medium Enterprise) که به اختصار SME نامیده می شود(، یکی از مفاهیم جدید سالیان اخیر در کنار مفاهیمی چون کارآفرینی، مدل کسب و کار، برنامه ریزی استراتژیک، مدیریت راهبردی، برنامه بازاریابی، مدیریت ریسک و ... است که وارد ادبیات کسب و کار جهان شده است.
کسب و کار کوچک و متوسط اشاره به نوعی دسته بندی یا گروه بندی برای انواع شرکت های تولیدی و خدماتی دارد. بطور کلی عوامل تعیین کننده جهت طبقه بندی شرکتهای خرد، کوچک و متوسط، مواردی چون میزان سرمایه اولیه، میزان فروش، حجم تولید، تعداد کارکنان، میزان دارایی و ... هستند که از میان آنها، رایج ترین معیار جهت تعریف و دسته بندی شرکت ها، تعداد کارکنان شرکت است. اما نکته قابل توجه، تفاوت دیدگاه در تعریف کسب و کار کوچک و متوسط در میان کشورهای مختلف به دلیل تفاوت در شرایط ساختار سنی، تعداد جمعیت، و درجه توسعه یافتگی است. بطوریکه در کشور مالزی شرکتی با کمتر از 150 نفر بعنوان کسب و کار کوچک و متوسط تلقی شده اما این عدد برای کشور ترکیه و اتحادیه اروپا به ترتیب 200 و 250 نفر کارمند است. در ایران طبق تعریف بانک مرکزی، شرکتهایی با کمتر از 10 کارمند، شرکت خرد، شرکتی با بیش از 10 و کمتر از 50 کارمند، شرکت کوچک، و شرکتی با بیش از 50 و کمتر از 99 کارمند، شرکت متوسط تلقی خواهند شد.
امروزه کسب و کارهای کوچک و متوسط یکی از مهمترین عوامل رشد و پیشرفت اقتصادی در کشورهای توسعه یافته و همچنین در حال توسعه هستند. بطوریکه دولتها حمایت خود را در قالب ایجاد انواع پارک های علم و فناوری، اعطای تسهیلات ارزان قیمت، تسهیل در صدور مجوزات لازم، بهره مندی از معافیت های مالیاتی و سایر اقدامات لازم انجام داده تا کسب و کارهای کوچک و متوسط بتوانند علاوه بر کمک به اشتغال زایی، باعث رشد و رونق اقتصادی شوند.
از مهمترین نقاط قوت شرکت های کوچک و متوسط که ارتباط مستقیمی با ساختار سازمانی کوچکتر آنها در مقایسه با شرکت های بزرگ دارد، میتوان به چابکی و سرعت در تصمیم گیری خلاق و نوآورانه آنها در هنگام تغییر شرایط بازار اشاره نمود. به بیان دیگر، در مقایسه با شرکتهای بزرگ، کسب و کارهای کوچک و متوسط انعطاف بیشتری در زمان اتخاذ تصمیمات مهم و خلاقانه در مواجه با فرصت ها و تهدیدهای غیر قابل پیشبینی دارند.
خوشبختانه همراستا با سایر کشورهای در حال توسعه، تعداد کسب و کارهای کوچک و متوسط نوظهور در ایران نیز در مدت 10 سال گذشته و در قالب انواع شرکتهای تولیدی و خدماتی استارت آپی و دانش بنیان افزایشی چشمگیر یافته اما متاسفانه میزان موفقیت آنها در رشد اقتصادی و افزایش اشتغال زایی قابل توجه نبوده است. هرچند نگرانی از شکست در مراحل اولیه ورود به بازار مختص اقتصاد ایران نبوده و چالش موفقیت یا شکست کسب و کار کوچک و متوسط در سال های اولیه ورود به بازار در همه کشورها امری جدی و اجتناب ناپذیر تلقی می گردد. بطوریکه علی رغم مزیت های قابل توجه و حمایت های اولیه لازم از جانب دولت ها، متاسفانه بیش از 20% از شرکتهای کوچک و متوسط در اولین سال فعالیت خود دچار شکست شده و در حدود 30% از آنها نیز در 5 سال ابتدایی فعالیت خود، شکست را تجربه خواهند نمود.
در تحقیقات اخیر، محققان دلایل متعددی را برای شکست کسب و کارها در سال های ابتدایی فعالیت خود یافتهاند، اما به جرات میتوان شکست در اجرای اقدامات بازاریابی درست و به موقع را یکی از مهمترین و موثرترین دلایل در میان عوامل شکست همچون کمبود منابع مالی، نبود دانش کافی مدیریت، فقدان مدل درست کسب و کار، نبود زیرساخت مناسب و ... دانست.
به بیان دیگر، در دنیای رقابتی امروز، داشتن انگیزه لازم، ایده خلاقانه، سرمایه اولیه مناسب، مهارت کافی در طراحی محصول منطبق با نیاز مشتری و همچنین بهره مندی از نیروی انسانی متعهد و با تجربه، تنها شروط لازم برای شروع کسب و کار و ورود به بازار تلقی شده و به هیچ عنوان ضمانتی برای کسب سهم بازار و ایجاد جریان پایدار فروش، همچون خونی حیات بخش در کالبد جان کسب و کار نخواهند بود.
پیرو مطالعات موردی معتدد در سالهای اخیر، متاسفانه با توجه به غرور کارآفرینان در سال های ابتدایی ورود به بازار و نداشتن تفکر استراتژیک(که اصولا حاصل یکی بودن مالکیت و مدیریت در اکثر شرکت های کوچک و متوسط که باعث عدم پاسخ دهی مدیریت و عدم رعایت اصول حاکمیت شرکتی خواهد شد) از یکطرف، و همچنین فقدان یک برنامه بازاریابی درست و دقیق منطبق با توانمندی های شرکت از طرف دیگر، فرصت حضور بموقع و کسب سهم بازار مناسب در مقایسه با رقبا از دست رفته و عدم تناسب در میزان درآمد و هزینه ها، باعث بروز بیماری و در نهایت مرگ کسب و کار خواهد شد.
پیشنهاد متخصصین و مشاورین با تجربه توسعه کسب و کار برای افزایش احتمال موفقیت کسب و کارهای کوچک و متوسط نوپا، استفاده از یک برنامه بازاریابی درست و دقیق به عنوان نقشه راهی مطمئن جهت تحمل رقابت شدید و کسب سهم بازار مناسب در نخستین سال های پر چالش ورود به بازار است. برنامه ای که با تحلیل درست و واقع بینانه شرایط موجود کسب و کار، اهداف بازاریابی و فروش را به خوبی مشخص کرده و با انتخاب استراتژی های مناسب، ضمن تعریف ساختار سازمانی متناسب با ظرفیت رشد و توسعه، برنامه های عملیاتی متناسب با توان و شایستگی های شرکت را تعیین و تبیین نموده است.
در پایان ذکر این نکته بسیار حائز اهمیت است که رسیدن به اهداف بازاریابی و فروش، علاوه بر نیاز به داشتن برنامه ای حرفه ای و عملیاتی، تنها در سایه مدیریت مبتنی بر تجربه و دانش تیمی با انگیره، با تجربه، کوشا و متعهد تحقق خواهد یافت.