رسمشان بود، وقتی کودکی متولد میشد تمام قبیله را با فانوسها و آتشدانهایشان نورانی و آذین میکردند. جشنشان هفت روز و هفت شب ادامه داشت. با اولین صدای کودک بر طبلهای خود میکوبیدن و نوید آمدن انسانی پاک را بر زمین میدادند. وقتی قابله میآمد و با صدای بلند فریاد میزد، امروز فرشتهای متولد شد. زنان قبیله گلبرگهای سرخ و سفید بر سر پدر میریختند و مردان در برابر پدر سر خم میکردند.
میدانی، قبیلهشان خاص بود. آنان دختران و زنان را الهههای زمین میدانستند. باورشان بود که دختران و زنان خوشیمنی و برکت قبیلهاند.
قبیلهشان، قلب طبیعت بود. قبیلهشان، جریان زندگی بود. قبیلهشان، حس لذت نمنم باران بود. قبیلهشان، تلالو طلوع خورشید بود. قبیله دختران بود.
میم حدث