مجتبی
مجتبی
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

قصه و خبر

همه پدر من رو به عنوان یک آدم کتاب‌خوان می‌شناسند. بقول یکی از بچه‌های اقوام می‌گفت من تصویری که از بابای شما در ذهنم دارم،‌ یک مرد است که صبح زود در حالی که همه خوابند در حال خواندن کتاب است. همین توجه و انس پدرم با کتاب باعث شده که من هم امروز از نگاه کردن به کتابها هم لذت می‌برم. مثلا یکی از لذت‌بخش‌ترین کارها برای من مرتب‌ کردن کتابهایم و گشت و گذار توی کتابهایی است که حتی آن‌ها را نخوانده‌ام. البته نباید از وقتی که مادرم هم صرف کتاب خواندن برای من کرده بگذریم. همه و همه باعث شده که امروز من شاید خیلی کتاب خوان قهاری نباشم اما حتما رتبه خوبی در کتابخوانی دارم و از آن دسته از آدمها هستم که از گشتن توی کتاب‌ها سیر نمی‌شوم.



جایی خواندم یا شنیدم که انسان عاشق قصه شنیدن است. همینطور است که بچه‌ها ازینکه برایشا قصه تعریف کنی خیلی لذت می‌برند. نمی‌دانم که این موضوع چقدر درست است اما در ادامه فرض را بر صحت این موضوع می‌گذارم. همانطور که گفتم پدر من بسیار اهل مطالعه است. اما برایم بسیار عجیب است که تا امروز یک رمان نخوانده‌است و چند باری هم که پیشنهاد کرده‌ام، کلا امتناع کرده. در کتابخانه پدر من هیچ کتاب داستانی وجود ندارد و شاید یکی از دلایلی که من خیلی دیر وارد ادبیات و خواندن رمان شدم همین بود که در کتابخانه ما اینطور کتابها نبود. اما وقتی این عشق انسان به قصه را در کنار عشق پدرم به کتاب خواندن می‌گذاشتم، یک چیزی جور در نمی‌آمد. اما امروز توجه کردم که پدرم بسیار اهل دنبال کردن اخبار است. کمی به موضوع خبر فکر کردم. خیلی جالبه که خبر دقیقا یک نوع قصه است. یک قصه که ادعای واقعیت دارد اما شاید درست نباشد. یک قصه که از تخیل خالی است. یک قصه که ما می‌توانیم خود را در آن به راحتی درک کنیم. یک قصه که بازیگران واقعی دارد. یعنی خبر قصه‌ایست که به راحتی می‌توان واقعیت آن را قبول کرد. بنظرم این همان چیزی است که دنبالش بودم.



شاید آدمهایی که دنبال خبر و خبرخوانی هستند دارند عطش خود را به قصه خواندن جبران می‌کنند. آنها فقط جرات این را نکرده‌اند که یک بار تخیل خود را پرواز دهند تا قصه‌های خیالی بخوانند. حالا که فکر می‌کنم یاد یکی از جمله‌های پدرم در رد خواندن رمان می‌افتم:” چرا باید داستانی را بخوانم که واقعی نیست؟!”



پیشنهاد می‌کنم تا دیر نشده وارد دنیای ادبیات بشوید،‌ هرچند که به نظر هیچگاه دیر نیست. اینقدر در بند اخبار به ظاهر درستی نباشید که قصه‌گوهای نامرد هزار رنگ در گوش ما می‌خوانند. قصه‌های بی قهرمانی که به خوابهای آشفته می‌مانند.

قصهداستانقصه خواهنیخبر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید