ویرگول
ورودثبت نام
Hamon
Hamon
خواندن ۱۶ دقیقه·۶ سال پیش

هنر فلاکت یا: ۱۴ راه برتر برای کسب بدبختی

تقریبا همه‌ی ما ادعا می‌کنیم می‌خواهیم شاد باشیم، یک زندگی پرمعنا داشته باشیم، از تمام ظرفیتهای زندگی لذت ببریم و در نهایت تمام این لذت و خوشی را با همه‌ي کائنات شریک شویم. اما عجبا که در عین حال برخی طوری رفتار می‌کنند که انگار تنها چیزی که پی‌اش هستند بدبختی است. البته بسیاری هم در بدست آوردنش موفق می‌شوند. هر چند که سودی ندارند. نه در پیدا کردن دوستانی جدید. نه در پیشرفت در کار. نه در پول در آوردن. و نه هیچ چیز دیگری.

پس چرا چنین می‌کنند؟ من بعد از تخلیه اطلاعاتی بهترین مغزها در میان مشاوران و روانشناسان به این نتیجه رسیدم که فلاکت نوعی از هنر است. و افراد از تلاش و خلاقیتی که برای کسبش صرف می‌کنند لذت می برند.

در واقع هنگامی که زندگی در یک وضعیت پایا، آرام و رو به رشد قرار دارد - نه سایه‌ی جنگ بر ممکلت‌ هست، نه یک قحطی فراگیر، نه بیماری اپیدمیک و ... - آنگاه بیچارگی یک هنر خواهد که بود، که به سادگی بدست نخواهد آمد. بلکه خلاقیت، دقت و تلاش می‌طلبد و حتی می‌تواند معنا و هدفی برای زندگی باشد.

حال اگر شما هم جزء آن دسته‌اید که می‌خواهید این هنر را داشته باشد، بهترین تکنیک‌ها چیست؟ البته راه‌های پیش پاافتاده را که همه بلدند. مواد مخدر و الکل، جنایت و خلاف، قمار و .... اما اینجا درباره‌ی استراتژی‌های حرفه‌ای تری می‌خواهیم صحبت کنیم. آنهایی که کسی مشکوک نمی‌شود شما عمدا انجامشان می‌دهید و در عین حال بسیار کارا هستند. نکته کلیدی اینجاست که شما همواره باید تظاهر کنید که مثل همه به دنبال آرامش و شادی هستید، و گرنه این هنر به چشم تماشاچیانش نخواهد آمد. اوج هنر هم آنجاست که در عین حالی که برای کسب بدبختی تلاش می‌کنید، بتوانید در جایگاه قربانی هم قرار بگیرید. مخصوصا قربانی آنهایی که رحم و دلسوزی را ازشان طلب می‌کنید.

تکنیک‌هایی که اینجا معرفی می‌کنم، اکثر بخش‌های زندگی را شامل می‌شوند. که البته همپوشانی‌‌هایی نیز بین این ناحیه‌ها وجود دارد. چون مثلا بدون نابود کردن ازدواج و رابطه با فرزندان و دوستان، نمیتوان یک بدبخت واقعی و کامل بود. این را به یاد داشته باشید هنگامی که دارید خودتان را بدبخت می‌کنید، ایجاد برای بدبختی برای اطرافیان اجتناب ناپذیر است. حداقل تا وقتی که شما را رها کنند. که البته همین به شما بهانه‌های بیشتری برای احساس فلاکت می‌دهد.

بگذارید منفعت های بزرگی که یک انسان بدبخت از آن‌ها برخوردار است را مرور کنیم:

  • ‍وقتی که شما بدبخت هستید، دیگران برای شما تاسف خواهند خود. یا حتی احساس گناه خواهند کرد. که شاید این بدبختی شما تقصیر آن‌ها باشد. این یکی از بهترین دستاوردهاست! قدرتی عظیم در ایجاد احساس گناه در دیگران نهفته است. کسانی که عاشق یا وابسته به شما هستند بسیار محتاط خواهند شد تا مطمئن شوند که با کار یا حرفی به بدبختی شما نیفزایند.
  • وقتی که بدبخت هستید، با توجه به اینکه انتظار اتفاق خوبی را ندارید، نمی‌توانید ناامید شوید.
  • فلاکت به شما این امکان را می‌دهد که در نقش یک انسان باخرد و جهان دیده ظاهر شوید. مخصوصا اگر نه تنها درباره‌ی خود بلکه برای کل جامعه احساس بیچارگی کنید. شما می‌توانید نماد یک انسان بسیار عمیق، تراژدیک، با دریای از دانایی باشید. به گونه‌ای که هیچ یک از آدم‌های خجسته و سطحی درکش نخواهند کرد.

پس حالا به سراغ یک سری از کاراترین استراتژی‌ها برای بدبخت شدن می‌رویم. از تعداد زیاد و بلندبالایی این لیست هیچ ترسی نداشته باشید. تنها به کار بستن چهار-پنج عدد از این راهکارها برای شکوفایی استعداد فلاکت کافی است!

۱. از شکست اقتصادی بترسید! زیاد هم بترسید. در مواقع بحران اقتصادی بسیاری از مردم دچار ترس از دست دادن شغل و دارایی‌هایشان می‌شوند. یکی از مهارت‌ها برای تلخ کردن زندگی، پر و بال دادن به ترس‌هاست. آن‌ها را تا جای ممکن پررنگ کنید. مدام ناله و فغان کنید که هر لحظه ممکن است ورشکسته شوید. از هزینه‌ی هر چیزی شکایت کنید. مخصوصا اگر کسی دیگه‌ای این هزینه را ایجاد می‌کند. درباره‌ی خرج‌های کوچک دیگران دعوا راه بیندازید و یادآوری کنید که رکورد اقتصادی نتیجه‌ی رفتارهای غیرمسئولانه‌ی کسانی نظیر آنهاست.

این ترس‌ها چندین مزیت دارند. اول اینکه شما را مجبور می‌کنند سال‌ها به کاری مشغول باشید که از آن متنفرید. دوم اینکه به خوبی، طمع، پول‌پرستی و خودخواهی را در شما پرورش می‌دهد. سوم اینکه نه تنها از دوستان و خانواده‌تان بیگانگانی می‌سازد بلکه شما را نیز بیشتر مضطرب و افسرده و حتی بیمار می‌کند.

تمرین عملی: روی یک صندلی راحتی بنشینید. چشمانتان را ببندید و ۱۵ دقیقه به تمام چیزهایی که میتواند از دست بدهید تمرکز کنید. بعد هم خودتان در حال زندگی به صورت یک بی‌خانمان تصور کنید.

۲. مدام بی‌حوصله باشید. این احساس را تقویت کنید که همه چیز قابل پیشبینی است. زندگی هیچ هیجانی و امکانی برای ماجراجویی ندارد. به طوری که حتی آدم پرجنب و جوش و سرزنده‌ای مثل شما را به یک زندگی خسته‌کننده و بی‌هدف واداشته، بدون اینکه کاری از دست شما بربیاید. تا جایی که می‌توانید از بی‌حوصلگی غر بزنید. این موضوع را در بحث با هر کس پیش بکشید، تا شیرفهم شوند که به نظرتان، آن‌ها حوصله‌سربر هستند. به فکر ایجاد یک بحران برای از بین بردن این بی‌حوصلگی باشید. دعوا‌های بی هدفی را با همسر، رییس، فرزندان و همسایه‌ها راه بیندازید. بی دلیل استعفا دهید، پس اندازهایتان را به هدر دهید، دست به کاری بزنید که هیچ ایده‌ای از عواقب آن ندارید.

یکی از فواید جانبی بی‌حوصلگی این است که خود شما یک انسان حوصله‌سربر خواهید شد. در نتیجه اطرافیانتان از شما دوری خواهند کرد. به هیچ جمعی دعوت نخواهید شد. هیچ کس به سرش نمی‌زند به شما زنگی بزند، چه برسد به دیدارتان بیاید. با این وضع شما احساس تنهایی بیشتر و در نتیجه احساس بی‌حوصلگی و بدبختی بیشتری خواهید کرد.

تمرین عملی: روزانه ساعت‌های کثیری را به تماشای مزخرف ترین برنامه‌های تلویزیون سپری‌ کنید یا بخش‌های از روزنامه‌ها را بخوانید که نه تنها جذابیتی ندارند بلکه روح شما را افسرده می‌کنند. از هنر و ادبیات و هر فعالیت مفید دیگری دوری کنید.

۳. یک شخصیت منفی برای خودتان بسازید. بگذارید یک نکته‌‌ی شخصیتی منفی، تمام ویژگی‌های دیگرتان را تحت شعاع قرار دهد. اگر احساس افسردگی می‌کنید، تبدیل شوید به آدم افسرده. اگر از اضطراب یا وسواس رنج می‌برید، شخصیت یک آدم وسواسی یا آدم مضطرب را برای خود بسازید. مشکلتان را به نکته‌ی اصلی در زندگی‌تان تبدیل کنید. با هر کسی در میانش بگذارید. حتما از علائم و عوارضش مطلع شوید تا بتوانید باآگاهی و بی‌وقفه درباره‌اش صحبت کنید. رفتار‌های نمایانگر مشکلتان را تمرین و اجرا کنید، مخصوصا آن‌هایی که روی فعالیت‌ها و روابطتان تاثیر میگذارد. اگر تصمیم گرفته‌اید که آدم افسرده باشید، روی آن تمرکز کنید و در هرجایی بروزش دهید. بخاطر اضطراب به هیچ کجا نروید و هیچ چیز جدیدی را امتحان نکنید. وسواستان را تقویت کنید و در جاهایی که به احساسات دیگران لطمه می‌زند پیاده‌اش کنید. یادتان نروید که همیشه اظهار کنید که از این اوضاع و رفتارهایتان خوش‌حال نیستید، اما کاری هم در قبالش از دستتان برنمی‌آید.

سعی کنید خود را در وضعیت‌های روانی و اجتماعی قرار دهید که نشانگر مشکل شما باشند. مثلا اگر مشکل شما افسردگی است، شانه هایتان به پایین بیندازید، به زمین چشم بدوزید و مدام آه بکشید. مهم است که که بدن خود را شرطی کنید تا بتواند به سرعت خود را به وضعیت حاد مشکلتان برساند.

تمرین عملی: ده موقعیتی که شما را مضطرب، افسرده یا پریشان می‌کنند را روی کاغذ بیاورید. هر هفته با استفاده از یکی از موقعیت ها، سعی کنید برای حداقل ۱۵ دقیقه خود را درگیر دلهره کنید.

۴. دعوا راه بیندازید. یکی از بهترین راه‌ها برای خراب کردن روابط‌ با عزیزانتان است. هر از چند گاهی، به شکلی غیرقابل پیش‌بینی، یک مشاجره درست کنید، یا بخاطر یک چیز پیش پاافتاده داد و هوار کنید و تهمت‌هایی بی‌پایه بزنید. جر و بحث حداقل پانزده دقیقه باید ادامه داشته باشد، و اگر در یک جمع اتفاق بیافتد که چه بهتر! هنگام قهر، شاید طرف شما مهربان و دلسوز باشد، اما هنگامی که به این دعوا اشاره کرد، اصرار کنید که شما هرگز چنین کاری نکرده‌اید و او حتما چیزی که شما بیان کرده‌اید را نفهمیده است. بخاطر اینکه او شما را به رفتار بد متهم کرده، خود را ناراحت و دلخور نشان دهید.

یک راه دیگر برای انجام اینکار این است که، در یک موقعیت غیرمنتظره، به همسرتان بگوید که:‌‌ «باید با هم صحبت کنیم» و آنگاه تمام چیز‌هایی را که شما را از رابطه‌تان ناامید کرده بیان کنید. مطمئن شوید که اینکار را هنگامی بکنید که شریک شما در حال رفتن به یک دورهمی یا مراسم است، و تا یک ساعت از این گفت و گو دست نکشید. یا می‌توانید هنگامی که او سر کار یا در جمع دوستانش است پیامی درباره‌ی مشکلات و نگرانی‌هایتان برایش بفرستید.

تمرین عملی: بیست پیام آزاردهنده‌ای را که به یک شریک عاطفی می‌توانید بفرستید را بنویسید. سعی کنید روزانه به این لیست آیتم‌های جدیدی اضافه کنید.

۵. سو ظن بسازید. در هر موقعیتی، بدترین گمان را نسبت به همسر، دوستان و همکارانتان داشته باشید. هر صحبت و رفتاری را به عنوان یک توهین یا تمسخر برداشت کنید. مثلا هنگامی که کسی از شما می‌پرسد:‌ «چطوری چنین فیلمی رو دوست داشتی؟» فورا تصور کنید که طرف شما سعی دارد با نشان دادن اینکه شما چیزی از فیلم نفهمیده‌اید شما را مسخره کند و یا سلیقه‌تان در فیلم را سخیف بشمارد. در واقع ایده‌ی اصلی این است که همواره بدترین چیز را از دیگران انتظار داشته باشید. اگر کسی برای یک قرار شام با شما دیر کرده است، تمام دیگر دفعاتی را که معطل‌تان کرده است بخاطر بیاورید، و به خود بقبولانید که با قصد کوچک کردن شما این کار را انجام می‌دهد. هنگامی هم که می‌رسد، بخاطر از دست رفتن وقت‌تان عصبی و ناراحت باشید. اما اگر پرسید که چه اتفاقی افتاده، هیچ جوابی ندهید. بگذارید عذاب بکشد.

تمرین عملی: پنج نفر از آدم‌های دور و برتان را لیست کنید، برای هر کدام گفته یا رفتاری را ذکر کنید که نشان دهد آن‌ها به همان اندازه ‌سعی در فلاکت شما دارند که خودتان دارید.

۶. هر چه انجام می‌دهید، فقط برای نفع شخصی‌تان انجام دهید. گاهی وسوسه می‌شوید که به کسی یا خیریه‌ای کمک کنید یا در یک فعالیت مثبت اجتماعی شرکت کنید. هرگز انجامش ندهید! مگر اینکه برای خودتان نفعی داشته باشد، مثلا کمک کند انسان خوبی به نظر بیاید یا با کسی آشنا شوید که در آینده بتوانید از او پولی قرض بگیرید. در غیر این صورت به دام انجام یک کار تنها با نیت خیر نیافتید. به یاد داشته باشید که تنها هدف شما مراقبت از خودتان است، هر چند که از خودتان متنفر باشید.

تمرین عملی: به تمام کارهایی فکر کنید که برای دیگران کرده‌اید و عایدی برایتان نداشته است.روی این تمرکز کنید که چگونه همه اطرافیانتان سعی در استفاده از شما برای سود خودشان دارند. حال سه چیز را بنویسید که با انجامش هم برای شما سودی دارد و هم به شما وجهه‌ی یک انسان خیر را می‌دهد.

۷. از سپاسگزاری بپرهیزید. تحقیقات نشان داده است که انسان‌های حق‌شناس و سپاس گزار از دیگران شادترند. سپاس‌گزاری نعمات داده شده کار احمقانه‌ای است. چه نعماتی؟ زندگی تماما زجر است و بعد هم که مرگ است. سپاس گزار چه باشید؟

دوستان واقعی و اطرافیانتان سعی خواهند کرد که تلاش شما را برای عدم حق شناسی تخریب کنند. برای نمونه هنگام صرف یک شام مزخرف، برای همسر خود از یک پروژه در کارتان شکایت می‌کنید که شما را ناکام گذاشته است، او ممکن است به شما یادآوری کند که باید بخاطر داشتن شغل و حتی داشتن غذا شکرگزار باشید. چنین تلاش‌های برای تشویق به حق‌شناسی رایج هستند و براحتی می توان با آن ها مقابله کرد. تنها اشاره کنید که تمام چیز‌هایی که می‌توانید بخاطرشان شکرگزار باشید بی‌نقص نیستند. این گونه می‌توانید تمام عیب‌های آنها را ذکر کنید.

تمرین عملی: یک لیست از تمام چیز‌هایی که می‌توانید برای آن‌ها سپاس‌گزار باشید بسازید. سپس برای هرکدام دلیلی برای عدم سپاس گزاری بنویسید. بدترین چیز را تصور کنید. هنگامی که به آینده فکر می‌کنید، بدترین سناریو را در نظر بگیرید. مهم است که برای هر تراژدی یا فاجعه‌ی ممکنی از قبل آماده باشید و احساس بدبختی کنید. همه‌ي احتمالات را در نظر بگیرید. حمله‌ي تروریستی، فاجعه‌ي طبیعی، بیماری‌های ناگوار، تصادفات وحشتناک، ورشکستگی و ....

۸. همواره در حال نگرانی باشید. خوشبینی تنها باعث نا‌امیدی است. در نتیجه، تلاش کنید تا بپذیرید که زندگی مشترکتان از هم خواهید پاشید، بچه‌هایتان شما را دوست نخواهند داشت، تجارتتان شکست خواهد خورد و هیچ اتاقی خوبی برای شما رخ نخواهد داد.

تمرین عملی: جست و جو کنید و ببینید که چه فجایعی، طبیعی یا غیرطبیعی، در منطقه شما ممکن است رخ دهد. مثل زلزله، سیل، قحطی، جنگ و .... هر روز حداقل یک ساعت روی این‌ها تمرکز کنید.

۹. پدر و مادرتان را سرزنش کنید. سرزنش کردن والدینتان برای عیب‌ها، کمبودها و شکست‌هایتان از جمله‌ی کاراترین استراتژی هاست. بلاخره، آنها بودند که شما را تبدیل به چیزی که هستید کرده‌اند، ربطی به خودتان که ندارد. اگر هم خصلت خوبی هم دارید، یا موفقیتی کسب کرده‌اید، لازم نیست آن‌ها را به خاطر زحمات پدر و مادرتان بدانید. این چیز‌ها اتفاقی است.

این مزمت کردن‌ را شامل حال دیگر افراد در گذشته‌تان نیز بکنید: معلم کلاس دوم‌ که سرتان داد کشید، پسربچه‌ محله‌تان که هنگامی که نه ساله بودید حالتان را گرفت، استادی که در یک امتحان به شما نمره‌ی پایینی داد، اولین دوست پسرتان، یا حتی شهری که در آن بزرگ شده‌اید. چیزهای زیادی می‌شود پیدا کرد. سرزنش کردن در برای هنر فلاکت ضروری است.

تمرین عملی: به پدر یا مادرتان زنگ بزنید و بگوید که همین الان یاد رفتار وحشتناکی افتادید که هنگامی که کودک بودید، با شما داشته‌اند. مطمئن شوید که متوجه شده‌اند که باعث شده شما احساس بدی پیدا کنید و هنوز هم از آن رنج می‌برید.

۱۰. از خوشی‌های زندگی لذت نبرید. لذت بردن از چیزهایی مثل غذا، نوشیدنی، موسیقی و زیبایی برای افراد سطحی است. این را به خودتان یادآور شوید. اگر سهوا از عطری، آهنگی یا اثری هنری لذت بردید، بلافاصله یادآور شوید که این‌ها خوشی‌هایی زودگذر هستند که نمی‌توانند این وضع فلاکت‌بار دنیا را جبران کنند. این موضوع برای طبیعت هم صادق است. اگر تصادفا به لذت بردن از یک منظره‌ی چشمگیر، یک پیاده‌روی در ساحل یا قدم‌زدنی در جنگل مشغول شدید، سریعا دست نگه دارید! اینکه دنیا، پر از فقر، بیماری و ویرانی است را به یاد بیاورید. زیبایی‌ طبیعت تنها یک فریب است.

تمرین عملی: هر هفته در برنامه‌ای شرکت کنید که قرار است سرگرم کننده باشد، اما در همین حین به این فکر کنید که چقدر بیهوده است. به عبارتی تلاش کنید تمام لذت موجود در آن فعالیت را از بین ببرید.

۱۱. افکارتان را نشخوار کنید. زمان قابل توجه‌ای را به تمرکز درباره‌ی خودتان اختصاص دهید. مرتبا به علت رفتارهایتان فکر کنید. عیوب خود را بررسی کنید. مشکلاتتان را مرور کنید. این به شما کمک می‌کند یک دید بدبینانه را نسبت به زندگیتان پرورش دهید. اجازه ندهید که یک تجربه یا تاثیر مثبت، شما را از این کار منحرف‌ کند. هدف این است که مطمئن شوید که حتی ناراحتی‌ها و ناخوشی‌های کم اهمیت نیز، عظیم و بدیمن جلوه کنند.

می‌توانید روی مشکلات دیگران و یا جهان به صورت کلی تمرکز کنید، اما در نهایت آنها را به خودتان ربط دهید. فرزندتان بیمار است؟ به این مصیبت فکر کنید که باید از کار مرخصی بگیرید تا از او مراقبت کنید. همسرتان از رفتار شما دلگیر است؟ به این بیاندیشید که وقتی او درباره‌ی این صحبت می‌کند که باعث شده‌اید چه احساسی پیدا کند، چه حس وحشتناکی به خود شما دست می‌دهد. با نشخوار کردن مشکلات بقیه، علاوه بر مشکلات خودتان، شما متفکری عمیق و احساسی خواهید بود که سنگینی این دنیا بر شانه‌ی اوست.

تمرین عملی:‌ بر روی یک صندلی راحت بنشینید و تلاش کنید احساسات منفی نظیر خشم، افسردگی، اضطراب و بی‌حوصلگی را در خود بوجود بیاورید. پانزده دقیقه روی این احساسات متمرکز شوید. در ادامه‌ی روز، فارغ از کاری که می‌کنید، این احساسات در پس زمینه‌ی ذهن تان نگه دارید.

۱۲. گذشته‌ را تحسین یا مذمت کنید. تحسین کردن گذشته یعنی همواره به خودتان بگویید که هنگامی که کودک یا جوان بودید یا تازه ازدواج کرده بودید چقدر زندگی خوب،‌ شاد، پرارزش و پر از فرصت بود و افسوس بخورید که از آن موقع به بعد زندگی در سراشیبی سقوط حرکت بوده است. هنگامی که جوان بودید، برای مثال، فریبنده بودید و هر کسی آرزوی بدست آوردن شما را داشت. و حالا یک زندگی مشترک معمولی با همسری با شغلی سطح پایین در ناکجاآباد دارید. شما باید با آن خواستگار بلند بالا و صاحب مقام‌تان ازدواج می‌کردید. باید هنگامی که فرصتش را داشتید در مایکروسافت سرمایه گذاری می‌کردید. به طور خلاصه، به جای چیز‌هایی که انجام داده اید، به آن‌هایی که باید می‌داشتید و باید انجام می‌دادید فکر کنید. این کار حتما به شما احساس بدبختی خواهد داد.

مذمت کردن گذشته‌ هم کار ساده‌ای است. شما در جایی اشتباه در زمانی اشتباه متولد شدید. هیچگاه آن چیزی که نیاز داشتید در اختیار شما نبود. با شما تبعیض آمیز برخورد شده است. هرگز آموزشی را که لایقش بودید دریافت نکردید. با چنین پیش زمینه‌ای چگونه می‌توان خوشحال بود؟ مهم است بدانید که خاطرات بد، تصمیمات اشتباه و اتفاقات ناخوشایند در شکل دهی به شما و آینده‌تان نسبت به خاطرات خوش، موفقیت‌ها و رخدادهای خوب نقش بسیار پررنگتری داشتند.

روی دور‌ه‌های تلخ از زندگی‌تان تمرکز کنید. با یادآوریشان خود را آزار دهید و برای همیشه یادشان را با خود حمل کنید. این گونه فارغ از اینکه الان در چه حال هستید قطعا شاد نخواهید بود.

تمرین عملی: از مهمترین خاطرات ناخوشایندتان لیستی درست کنید و در جایی نگهش دارید که مرتبا بتوانید مرورش کنید. هفته‌ای یک بار از دوران وحشتناک کودکیتان برای کسی تعریف کنید، یا از اینکه بیست سال قبل زندگی چقدر بهتر بود.

۱۳. یک شریک عاطفی برای اصلاح پیدا کنید. حتما سعی کنید عاشق کسی شوید که عیب بزرگی دارد (دائم الخمر، قمارباز، زن باز، ضداجتماع) و مصمم به اصلاحش شوید. فارغ از اینکه آیا خود او می‌خواهد اصلاح شود یا خیر. عمیقا به اینکه شما می‌توانید تغییرش دهید ایمان داشته باشید و هر گونه شواهدی بر ضد آن را نادید بگیرید.

۱۴. عیب‌جو باشید. یک لیست بی‌پایان از چیزهایی که نمی‌پسندید داشته باشید و مرتبا بیانشان کنید، هر چند کسی نظری از شما نخواسته باشد. برای مثال، برای گفتن «واقعا این چیزیه که امروز میخوای بپوشی؟» یا «چرا صدات اینقدر روی اعصابه؟» تامل نکنید. اگر کسی مشغول خوردن تخم‌ مرغ است، بگویید که از تخم مرغ خوشتان نمی‌آید. منفی‌گرایی‌تان را نسبت به هر چیزی اعمال کنید.

اگر چیزهایی که از آن‌ها عیب جویی می‌کنید مورد علاقه‌ و تایید دیگران باشد، به اینکه از بقیه جمع جدا شوید کمک خواهد کرد. گله کردن از ترافیک و پشه‌ها به اندازه‌ی کافی خلاقانه نیست. همه هم‌نظرند که این‌ها آزاردهنده هستند، و با گفتن دوباره‌ی آن کسی توجهی نخواهد کرد. اما نقد کردن فیلم جدیدی که همه‌ی دوستان‌تان عاشقش شده‌اند چطور؟ این گونه، فرصت‌‌های بسیاری برای مخالفت با نظرات مثبت دوستانتان خواهید داشت.

تمرین عملی: بیست چیز را که از آن‌ها خوشتان نمی‌آید یادداشت کنید و بررسی کنید که هر کدام را در طول روز در چند گفت و گو می‌توانید به وسط بکشید. برای نتایج بهتر، از چیزهایی عیب جویی کنید که تا به حال هیچ برخورد و تجربه‌ای با آن‌ها نداشته‌اید.

***

در اینجا چهارده روش را برای اینکه در خود احساس بدبختی را بوجود آورید ذکر کردم. البته نیازی نیست که در همه‌ی آن‌ها استاد شوید. اما اگر تنها در انجام چهار یا پنج مورد از آن‌ها موفق بودید، مرتبا خود را بخاطر نپرداختن به تمام آن‌ها سرزنش کنید. احیانا اگر به تراپیست مراجعه کردید -به دلیل اینکه یک نفر که هنوز به عشق به شما پایبند است، شما را وادار به آن کرده- سعی کنید بدبختی شما ذاتی به نظر برسد. اگر تراپیست‌تان سعی در ایجاد امید در شما می‌کند یا روش‌هایی برای تسکین ذهن مشوشتان‌ آموزش می‌دهد، با صحبت درباره‌ی رویا‌های پر از بدبختی‌تان در شب قبل، در بحث همکاری کنید. اگر در تحلیل خواب مهارت دارد، سریعا به شکایت از هزینه‌ی خود جلسه مشاوره بپردازید. اگر از شکایت‌های شما به عنوان زمینه‌ای برای بحث درباره‌ی ترافکنی استفاده می‌کند، او را به ترافکنی متقابل متهم کنید. در نهایت، هنگامی که تراپیست سعی در رفع حس فلاکت‌تان می‌کند، دشمن شماست. پس هر چه زودتر جلسه را ترک کنید. و اگر به تراپیستی برخوردید که در حالی که شما چهارده مورد این لیست هر هفته در زندگی‌تان اعمال می‌کنید، هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد، با من تماس بگیرید. من هم مشتاق ملاقات او هستم!

پ.ن ۱: این متن ترجمه‌ای آزاد و احتمالا مبتدیانه از مقاله‌ی Here Are the 14 Habits of Highly Miserable People نوشته‌ی Cloe Madanes است. پیشنهادهایتان را برای بهبود آن صمیمانه پذیرا هستم. شکایت‌های تند و تیزتان برای اشکالات را نیز تحمل می‌کنم.

پ.ن. ۲: به شخصه در موارد ۳، ۱۱ و ۱۲ دستی بر آتش دارم (برای مشاوره های بیشتر در خدمت خواهم بود.) شما هم اگر راهکارهایی برای اعمال این موارد دارید یا علاوه بر این ۱۴ راه، استراتژی دیگری می‌شناسید، بنده و تمام خوانندگان مشتاق شنیدن آن‌ها هستیم.

مهارتموفقیترشدترساضطراب
همه هیچم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید