مرتضی کی‌منش
مرتضی کی‌منش
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

لذتِ «ناظر عذاب از آسمون هفتم» نبودن

با این که همه فرشته‌ها به جز ابلیس به آدم سجده کردن و گفتن عجب اعجوبه‌ای و دم خدا گرم بابت آفرینش‌ش، اما حتما بارها و بارها ته دلشون گفتن خوب شد آدم نشدیم. «اختیار»، هر موجودی رو بیچاره می‌کنه. اینو همه می‌دونن.

بمونم یا برم، اونجایی که موندن عذابه و رفتن، پوچ و بی‌نتیجه؟

بجنگم یا تسلیم بشم، اونجایی که جنگیدن از دست دادنه عزیزانه و تسلیم شدن، خفت؟

ببازم یا ببرم، اونجا که بردن، جز با دوز و کلک ممکن نیست و ننگِ باختن جز با مُردن از پیشونیت پاک نمیشه؟

بگم یا نگم، اونجایی که گفتن به باد دادن سَره و نگفتن، خیانت به رفیق یا وطن؟

گریه کنم یا بخندم، اونجا که گریه، آسایشِ همرنگ شدن با جماعته و خندیدن، سیل سیلیِ سفیهان؟

اینا چند تا از هزاران هزار سوالیه که یه آدم توی زندگی ممکنه نه یه بار دوبار، بلکه با بعضیاشون هر روز مواجه بشه؛ اونم در حالی که بزرگترین فیلسوفا و دانشمندا هم از پاسخ بهش عاجز موندن.

حالا شما تصور کن یه باغ یا دشت بی‌انتها از فرشتگانی که صف‌به‌صف ایستادن... هر سوال سختی در ذهن یه انسان، هر لحظه خاص در عمر یه آدم که باید بین دو یا چند گزینه یکیو انتخاب کنه و سرنوشت خودش یا سرنوشت یکی دیگه رو رقم بزنه، مثل رعدوبرقیه وسط این باغ یا دشت؛ رعدوبرقی که پیکر همه فرشته‌ها رو می‌لرزونه. همهمه فرشته‌ها مثل یه زمزمه‌ خاموش از نیایشِ یه بیمار مضطر، هر لحظه اوج می‌گیره؛ همهمه‌ای درباره اون آدم و تصمیمش:

«چرا؟ چرا باید توی این وضعیت وحشتناک قرار بگیره؟ باید چی کار کنه؟ بعد از انتخاب، دستش به کجا بَنده؟ تا کجا می‌تونه مسئولیت انتخاب خودشو به دوش بکشه؟ با تنهایی یا عذاب وجدانش، با شکستن غرورش یا غروری که بقیه رو می‌شکنه، چطور کنار میاد؟ با دستای خالیش جلوی تقدیر تلخ یا دستای پُر از ظلمش نسبت به خلق، چه جوری تا می‌کنه؟ حسرتِ چیزی که از دست میره با تصمیمش یا تکبرش به خاطر چیزِ فانی چرندی که با تصمیمش به دست آورده و بهش امید الکی بسته، چه بلایی سرِ روح و روانش میاره؟»

آره! همه‌مون می‌دونیم که فرشته‌ها بار امانتو تحمل نمی‌کنن. بار امانتو روی دوش آدم که دیدن، هم از حیرت و تحسین بود که سجده کردن، هم شاید افتادن به سجده تا یه نفس راحت بکشن.

اما بذار بگم که فرشتگان، همین ساکنان حرم ستر و عفافِ ملکوت، وقتی یه بچه‌ای معتاد میشه، آرزو می‌کنن کاش آدم بودن روی این زمین کثیف و می‌تونستن به داد اون بچه برسن. آرزو می‌کنن کاش به همه لحظاتِ سختِ اختیار و انتخاب دچار می‌شدن، اما از آسمون هفتم، شاهدِ دست‌بسته خماری کشیدن یه بچه نبودن، ناظرِ عذاب کشیدنش برای یه سوت شیشه، تحقیر شدن و کتک خوردن و شکنجه شدنش برای چند ساعت نشئگی، نبودن.

اینه دنیای ما. بچه‌کُشِ بی‌دَرکِ خالیِ خالیِ خالی!


پی‌نوشت: درباره اعتیاد کودک مطالعه کنیم و لطفا به این جنایت بشر در حق فرزندانش، عادت نکنیم.

اختیارفرشتهآدمانتخاب
نوشتن و بس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید