مصطفی
مصطفی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

گوش‌های پُر

هی تو؛ می‌بینمت اما اصلا برام مهم نیستی

نه هستی شاید اگر بلکه خیلی کم

می‌دونی؟ وقتی خفه خون میگیری دوست دارم دو دستی دو تا چاقو رو انقدر تو صورتت فرو کنم که شبیه زامبیا بشی

زامبی برام مهم نیست

نه هست شاید اگر بلکه خیلی ...

تو یه آشغالی توی یه سطل در بسته با یه مُهر و مومِ احمقانه

هر موقع میخوای یه کاری انجام بدی گند میزنی

بی عرضه

تو یه احمقی

علی رو ببین؛ یکم از اون یاد بگیر

تو به درد هیچی نمیخوری

چرا هستی؟ اینجا چیکار میکنی احمق؟ چه سودی داری برامون؟

باعث همه اینا تویی. همه خرابکاریا زیر سر توعه

تو هیچی یاد نمیگیری ترسوی بزدل

حتی حرف زدن با توی آشغال برام ننگه؛ میفهمی؟ ننگ

نخند؛ اینقد نخند با اون قیافه‌ی زشتت احمق

از همه عقب موندی؛ عقب مونده‌ی احمق

توقع داری دو دستی ببرنت رو قله؟ تو هیچی نمیشی

نمیدونم چجوری میخوای فردا از پس خودت بر بیای

پُر شد.

توهمشنیدنخاطرهافسردگیافسرده
نوشتن، نوشتن، و ننوشتن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید