mosi
mosi
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

خودشیفتگی یا عدم اعتماد به نفس

خب حتما شما هم تا به حال با آدم هایی برخورد کردین که هر وقت می‌بینیمشون و بعد از سلام و احوال پرسی شروع میکنن به تعریف کردن از خودشون، در صورتی که اصلا هیچی ازشون نپرسیدیم که چه چیزهایی بلدی، چه کارهایی میکنی و اوضاع کسب و کار چطوره و ...

انگار حتما باید دستاوردهایی که داشتن رو به همه بگن و نکته جالب اینجاست که وقتی حرفاشون تموم میشه، فکر میکنن که بقیه پشت سرش میگن: واووو چه آدم خفنی بود!! چرا زودتر باهاش آشنا نشدم. کاش منم میتونستم تو جایگاه اون باشم و ...

ولی خب اکثرا پشت سرش اینطوری میگن که: چه آدم خودشیفته‌ای بود، همش میخاست بگه که من از شماها بهترم، من از شماها بیشتر حالیم میشه. من که ازش خوشم نیومد.

و این داستان اگه ادامه پیدا کنه، نتیجه‌اش این میشه که همه از اون آدمی که همش از خودش تعریف میکنه، بدشون میاد و یه جور تنفر پیدا میکنن نسبت بهش.

در کل توضیح دادن زیاد، تعریف کردن زیاد از خود، حتی اگر درست هم باشه و همچین چیزهایی رو داشته باشیم، کار درستی نیست و مردم هم ناخودآگاه حس بدی به اینجور افراد پیدا میکنن.

اوایل فکر میکردم که این افراد یه جور خودشیفتگی دارن که هرجا میرن از خودشون تعریف و تمجید میکنن و این کارشون درست نیست. از دید دیگه که به این موضوع نگاه کردم، فهمیدم این رفتار میتونه دلایل زیادی باشه که چندتاشو اینجا مینویسم.

هر آدمی با تعریف بقیه، انرژی میگیره و دوست داره که بقیه ازش تعریف کنن و یه جوری ذات انسان اینجوریه که نسبت به تعریف از خودش احساس خوبی بهش دست میده و در مقابل این عمل گارد نمیگیره. با این کار اعتماد به نفسش بالا میره.

ولی خب مسئله اینجاست که آدم‌ها معمولا توانایی‌هایی بالفعل طرف رو میبنن و در موردش نظر میدن و کاری به توانایی‌های بالقوه طرف و اینکه این فرد در آینده آدم موفقی میشه ندارن، پس لزومی هم به تعریف کردن از کارهای دیگران نمی‌بینن، مگر از توانایی‌های بالفعل دیگران. خب واسه ارضاء این نیاز بعضی‌ها رو میارن به تعریف کردن از خودشون تا بقیه از توانایی‌هایی که به عمل نرسوندنشون تعریف کنن و اعتماد به نفسشون برای انجام کارها بالاتر بره. (البته این ستایش شدن تا یه جایی خوبه و باعث حرکت میشه، بعدش حتی ممکنه نتیجه عکس هم بده.)

نکته جالب اینجاست که وقتی بهشون میگی چرا اینقدر از خودت تعریف میکنی، میگن که: حرف بقیه براشون مهم نیست و کار خودمون رو انجام میدیم. خب به نظرم این تو عمل سخته. آدم دوست داره تشویق بشه توسط اطرافیانش و اگه نشه، رو میاره به تعریف کردن از خودش تا بقیه ازش تعریف کنن و اون حس رو درون خودش به وجود بیاره و ناخودآگاه میبینی که حرف بقیه واسش میشه مهم.

دلیل دوم: وقتی طرف به کارش، به مسیرش و به هدفش اطمینان کامل نداره، هی میخاد از خودش تعریف کنه و تاییدیه بقیه رو بگیره تا درونش به یک آرامش نسبی برسه و به کارش ادامه بده پس شروع میکنه به تعریف از خود تا از بقیه بشنوه که آدم موفقیه.

اگه آدم به مسیری که درونش قرار گرفته اطمینان کامل داشته باشه، هیچ وقت دنبال تایید بقیه نیست و خودش میدونه که بالاخره موفق میشه. و خب باز خود این بهتره آدم یه کاری رو که بهش اطمینان کامل نداره رو شروع کنه تا اینکه دست به هیچ کاری نزنه.

خب من قبل از این وقتی با اینطور افراد برخورد میکردم، زیاد خوشم نمیومد ولی وقتی فهمیدم که گاها این رفتارها ناخودآگاه اتفاق میفته، تصمیم گرفتم که اگه همچین آدمی رو دیدم سعی کنم زیاد تو ذوقش نزنم و اگه واقعا کارش درسته ازش تعریف کنم و خودمم دیگه همچین رفتاری که بخام از خودم تعریف کنم، نداشته باشم.

روان شناسیخود شیفتگیاعتماد به نفس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید