اولین باری که تلاش کنیم از مسیر عادی زندگیمان خارج شویم، صدای منتقد درون روشن میشود. وقتی در کلاس آموزشی جدیدی مثل کلاس آموزش نویسندگی پایه شرکت میکنیم، خیلی زود فعال میشود. تا قبل از این کلاس، اگر خیلی راحت و ساده مینوشتیم، حالا انگار هر لحظه صدای منتقد درونی را میشنویم و هر کاری میکنیم، ساکت نمیشود. مخصوصاً وقتی که اولین کلمهها را روی کاغذ ریختیم، با هر کلمهای که مینویسیم، صدایش بلندتر هم میشود. کار به جایی میرسد که دلمان میخواهد سرمان را به دیوار بکوبیم، شاید که ساکت شود.
خرید بسته آموزشی افزایش دایره واژگان
چرا وقتی که عجله داریم، کارها عقب افتادهاند، مسائل جلو نمیروند و کارها پیش نمیروند، صدایش بلندتر هم میشود؟ چرا وقتی تازه یک کار جدید را شروع میکنیم، سر و کلهاش پیدا میشود؟ تا چه زمانی قرار است بلند بلند با ذهن ما صحبت کند که «نمی شود»، «آرام بگیر»، «ساکت شو؟» و… حتی وقتی ساکت میشویم، باز هم سر و صدا میکند.
بیشترین کلماتی از دهان منتقد درونی بیرون میآید، در مورد شخصیت ما گفته میشود. تمام تلاشش را میکند ما را در وضعیت فعلی نگه دارد. هر وقت که تلاش جدیدی شروع میکنیم، با سرعت خودش را میرساند و اجازه نمیدهد از وضعیت فعلی بیرون بیاییم. درست مثل این که پرستاری از بیمار محافظت کند و اجازه ندهد که کاری بیشتر از حد توانش انجام بدهد.