تا زمانی که معنای دقیق منتقد درونی را درک نکرده باشیم، آموزش نویسندگی و داستان نویسی و تمام کارهایی که برای خاموش کردن یا ساکت کردن صدای ذهنی میکنیم، معمولاً به جایی نمیرسد. مثلاً هر بار تلاش میکنیم به شیوه کتاب «بی حد و مرز» آن را با قیافه دلقک طورش ببینیم. بعضی وقتها این تکنیک جواب میدهد و زمانهای زیادی هم جوابی از این کار نمیگیریم. انگار که همه چیز قفل شده و راهی برای حل کردن مشکلات و جدا شدن از باتلاقی که درون آن افتادهایم، نداریم.
خبر خوب این که ساکت کردن این صدای درونی خیلی کار سادهای است. اما خبر بد این که در حالت حفظ بقا، معمولاً تمام تلاشهایمان برای خاموش کردنش، با مشکل روبرو میشود. اگر شما هم مدام در جنگ با منتقد درونی به مشکل بر میخورید، حتماً دارید با شیوه اشتباه با آن برخورد میکنید.
اولین باری که تلاش کنیم از مسیر عادی زندگی مان خارج شویم، صدای منتقد درون روشن میشود. وقتی در کلاس آموزشی جدیدی مثل کلاس نویسندگی پایه شرکت میکنیم، خیلی زود فعال میشود. تا قبل از این کلاس، اگر خیلی راحت و ساده مینوشتیم، حالا انگار هر لحظه صدای منتقد درونی را میشنویم و هر کاری میکنیم، ساکت نمیشود. مخصوصاً وقتی که اولین کلمهها را روی کاغذ ریختیم، با هر کلمهای که مینویسیم، صدایش بلندتر هم میشود. کار به جایی میرسد که دلمان میخواهد سرمان را به دیوار بکوبیم، شاید که ساکت شود.
چرا وقتی که عجله داریم، کارها عقب افتادهاند، مسائل جلو نمیروند و کارها پیش نمیروند، صدایش بلندتر هم میشود؟ چرا وقتی تازه یک کار جدید را شروع میکنیم، سر و کلهاش پیدا میشود؟ تا چه زمانی قرار است بلند بلند با ذهن ما صحبت کند که «نمی شود»، «آرام بگیر»، «ساکت شو؟» و… حتی وقتی ساکت میشویم، باز هم سر و صدا میکند.
ادامه مطلب در منتقد درونی چیست؟