حساب که کردم با در نظر گرفتن سالی ۷، ۸ بار تقریبا 40 بار با اتوبوس به اصفهان آمدهام و هر آمدنی رفتنی دارد. در این سفرها مسیر و اتوبوس خیلی وقتها ثابت بوده اما بعضی چیزها همیشه تغییر میکرد، مثلا همسفران، افکار من در آن روزها و صندلیم در اتوبوس!
تجربه کردن و تجربه های جدید داشتن و زندگی با آدم ها و افکار مختلف دو خوبی دارد، اول اینکه باعث می شود از قضاوت های فضایی در مورد افراد بپرهیزیم، به سادگی در هر موردی نظر ندهیم و دست از خود خفن پنداری بچه گانه برداریم، اصلا ویکتور هوگو در این مورد یک جمله خفن دارد، میگوید:«تا وقتی کفش های کسی را به پا نکرده ام در مورد راه رفتن او قضاوتی نمیکنم». دوم اینکه وقتی با کسی (بخوانید با تفکری) زندگی نکردهای چگونه میتوانی با او صحبت کنی؟! یا او را درک کنی؟ مثالش همین عرزشیها و برعندازهای توعیتر، انگار هیچ کدام حرف همدیگر را نمیفهمند مثل این که دو گونه متفاوت از موجودات فضایی بخواهند با هم صحبت کنند! دریغ از کمی درک و همدلی.
عادت کردن عادی است، اما عادت کردن خوب نیست. اصلا عادت کردن همه چیز را پوچ میکند، بی معنی میکند. تکرار عادت هم نوعی اعتیاد است، نوعی حرفهای شدن و این پایان قصه و هیجان است، به قول مولوی «هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود/ وا رهد از حد جهان بی حد و اندازه شود». عادت کردن رد تفکر است، و رد تفکر، آغاز بلاهت. شاید دلیل این همه خستگی فراگیر هم همین باشد عادت به تغییر نکردن شرایط، نمیدانم. حتی عادت کردن به صندلی اتوبوس هم خوب نیست چه برسد به عادت در باور و اعتقاد. عادت کردن دل کندن را هم سختتر می کند ولی مگر نه این است که «کل من علیها فان». شاید به خاطر همین بود که دل کندن از دانشگاه برایم سخت بود، عادت کرده بودم!
هر بار که اینترنتی بلیط اتوبوس میخریدم چند دقیقه فکر میکردم که «این بار کجا بشینم؟» البته همان یک سال اول فهمیده بودم که جایم کجاست و چم و خم و چند و چون کار دستم آمده بود اما این چالش را دوست داشتم، دوست داشتم تجربه کنم. امیدوارم تجربههایم به دردتان بخورد.
صفری که بودم(ترم اولی) اتوبوس میسر ما VIP نبود و اتوبوسها چهار ردیفه بودند. هنگامی که سفر در فصل گرما و روز بود صندلی کنار پنجره را انتخاب میکردم و از مناظر لذت میبردم(همچین منظرهای هم نبودا ولی خب!) اما در غیر این صورت انتخاب من صندلی وسط بود، صندلی وسط هم خوبیهای خودش را داشت: اول اینکه هر وقت میخواستم میتوانستم آب بخورم و از توی کیفم وسیله دربیاورم دوم اینکه در فصل سرما کنار پنجره یخ نمیزدم. VIP که آمد همه چیز عوض شد، تک صندلی همه خوبیها را با هم داشت این بود که بعد از آن همیشه تک صندلی انتخاب میکردم. البته بعضی اتوبوسهای VIP فریب دهنده است، VIP نیست اما ادای VIPها را در می آورد. معمولا VIPها ۲۷ نفره است اما بعضی اتوبوسها تک صندلیهای بیشتری دارد که با فاصله کم قرار گرفتهاند. در این اتوبوسها انتخاب تک صندلی اصلا عاقلانه نیست.
جلوی اتوبوس هیجان خاصی دارد، اما توصیه نمیشود. در مسیرهای کویری مثلا اصفهان به کرمان یا یزد، مسیر خیلی تماشایی ست. یک بار در برگشت از کرمان به اصفهان رفتم و در صندلی کمک راننده نشستم. روز بود و تا چشم کار میکرد جاده بود و دشت، برای من که در کوهستان زندگی میکنم باور کردنی نبود، مانند نگاه کردن به یک فیلم مستند با کیفیت 4K بود. خب معمولا نمیتوان در آن صندلی نشست و فروشی هم نیست اما صندلیهای ردیف اول هم با کمی چشم پوشی همین وضعیت را دارند. در شب اما نور چراغ ماشین های رو به رو خواب را بر آدم حرام میکند، در تصادف هم شانس زنده ماندن در جلوی اتوبوس خیلی کمتر است، بالاخره هر چیزی هزینه ای دارد! اگر در شب سفر میکنید معمولا رانندهها علاقه شدیدی به موسیقی گوش دادن با صدای بلند دارند اگر هم ازشان بپرسی خواهند گفت که این موسیقی باعث میشود که خوابم نبرد! طبیعتاً وقتی صدای موسیقی راحت به وسط اتوبوس میرسد در جلوی اتوبوس آزار دهندهتر است. متاسفانه بعضی هایشان هم سیگار میکشند! خیلی وقتها نمیتوان صندلیهای جلو را اینترنتی خرید، دلیلش هم مشخص نیست اما به دلایلی که در ادامه خواهم گفت برخی رانندهها دوست دارند که این صندلیها خالی باشند. البته همیشه لازم نیست در جلوی اتوبوس صندلی داشته باشیم، یک بار وقتی همه خواب بودند، در گرگ و میش صبح رفتم و روی پلههای کنار راننده نشستم و با راننده که استثنائا آهنگ گوش نمیداد گپی زدم، در مورد مسیر حرف زدیم و اینکه چه قدر دیگر تا توقفگاه باقی مانده، آنجا هم منظره خوبی داشت.
یکی از استراتژیک ترین مناطقی که در اتوبوس وجود دارد و تقریبا ییلاقی است منطقه درِ عقب است. در این منطقه سه دسته صندلی وجود دارد:
۱- پشت به در عقب
۲- رو به روی در عقب
۳- رو به روی یخچال
دسته اول به درد کسانی میخورد که دوست دارند بدون ایجاد مزاحمت برای صندلی پشتی هر چه قدر دلشان میخواهد صندلی را خم کنند. در ضمن چون پشت این صندلی خالی است معمولا باد خنکی از میان دو صندلی می آید. مانیتور جلو هم از این جا درست دیده نمیشود و اگر مثل من علاقه ای به دیدن فیلم های مسخره اتوبوسها ندارید میتوانید اینجا را انتخاب کنید.
دسته دوم به خاطر اینکه رو به روی در عقب است آب و هوای خوبی دارد و مناسب سفرهای تابستانی ست از طرفی اگر علاقهای به مزاحم ندارید این صندلی یکی از ایزولهترینها است به یخچال و آبخوری (اگر داشته باشد!) نزدیک است و تقریبا وسط اتوبوس واقع شده و در زمان تصادف اگر کمربند بسته باشید احتمالا زنده میمانید. البته باید رفت و آمد مسافران برای خوردن آب را تحمل کنید.
دسته سوم به درد عشق فیلمها میخورد و درست رو به روی مانیتور عقب قرار دارد. به یخچال نزدیک است و دید خوبی نسبت به جلوی اتوبوس دارد. در مواردی دیده شده مردان همانند فلان رییس فلان جا پاهای خود را روی یخچال میاندازند و در حالتی سرمستانه به خواب میروند. اگر این صندلی را انتخاب میکنید حتما کمربند ببندید چرا که در هنگام تصادف چیزی نیست که جلوی شما بگیرد و احتمالا به طرف جلوی اتوبوس پرتاب میشوید!
از هر کسی که بپرسید، توصیه عمومی این است که از در عقب به جلو صندلی انتخاب کنید. این توصیه، توصیه بدی نیست اما ممکن است ما را از تجربههای جالبی محروم کند. در ادامه این توصیه را بررسی میکنیم.
بر اساس یک قانون نانوشته راننده همیشه «آدم خوبه» داستان است و بقیه افراد گرگ هایی هستند که ممکن است مزاحم دختران جوان شوند. مسیر ما یک راننده داشت که معمولا اگر دختر جوانی در محدوده عقب اتوبوس تک صندلی انتخاب کرده بود یا تنها بود به او توصیه میکرد که بیاید و در صندلیهای همیشه به عمد خالی ردیف اول بنشیند در مواردی که من دیدم معمولا درخواستش پذیرفته میشد، انصافا هم آدم خوش تیپ و با ادبی بود فقط جوری بود که من حس خوبی به او نداشتم.
اگر مثل من دانشجو هستید احتمالا در تعطیلات رسمی و چند روزه به خانه برمیگردید، سرباز ها هم اکثرا همین موقعها مرخصی میگیرند، من همیشه اینترنتی بلیط میخرم مواقعی بوده که در پایان تعطیلات در قسمت عقب اتوبوس صندلی گرفتهام در حالی که در زمان خرید کس دیگری بلیط نخریده بود و عقب، تقریبا خالی بود اما در هنگام سوار شدن متوجه میشدم که قرار است با تعداد زیادی سرباز جوان و کوچکتر از خودم همسفر شوم، آنجا بود که فهمیدم سربازها گروهی سفر میکنند! نه اینکه سرباز ها خوش سفر نباشند نه، اما کلا سعی کنید با یک گروه که با هم دوست هستند مسافرت نکنید چون که با هم خیلی راحتند و وقتی هم که جمع هستند دیگر هر کاری دلشان بخواهد میکنند مثلا کف اتوبوس میخوابند و باقی قضایا، خلاصه سرتان را درد نیاورم همه این ها را گفتم تا بگویم توصیهای که اول در موردش صحبت کردم همچین بیراه نیست و اگر دختر یا پسر جوانی هستید که دوست دارید بدون دردسر و تنها سفر کنید از وسط به جلو صندلی بگیرید و گول خالی بودن عقب اتوبوس را نخورید چون معمولا به اشکال مختلف پر میشود.
اگر چند نفر دوست یا همشهری هستید که با هم سفر میکنید برخلاف چیزی که در بند قبل گفتم بهترین گزینه برای شما عقب اتوبوس است، ته، ته. جایی که راننده های قدیمی به آن «پا بوفه» میگویند، من هم نمیدانم چرا! کلا هر چه از راننده اتوبوس دورتر باشید آزادی عمل بیشتری دارید(مثلا کفش هایتان را در آورید! البته با فرض اینکه همان روز جورابتان را شسته باشید) و اگر مثل برخی دوستان بازیگوش هستید بقیه را کمتر اذیت میکنید. در مورد ردیف آخر اتوبوس توصیه عمومی این است که چون به موتور نزدیک است صدای موتور شما را اذیت میکند یا آنجا از بقیه جاها گرمتر است. باید بگویم که این توصیهها خیلی قدیمی است و شاید در مورد اتوبوسهای بنزِ قارقاری درست باشد اما هیچ کدام، در مورد اتوبوس های جدید درست نیست. در زمان تصادف، بسته به نوع تصادف ممکن است شرایط متفاوتی داشته باشید و سناریوی خاصی در مورد مرگ و زندگیتان مطرح نیست! در کل همیشه جای آن چکش قرمز را یاد بگیرید(هر چند که معمولا با بست پلاستیکی بسته شده) ممکن است یک وقت به دردتان بخورد، من که خیلی وقت است منتظرم تا از آن استفاده کنم دریغ از یک تصادف یا چپ کردن ساده!
در مسیر همیشه چیزی گوش میدهم، آهنگ کمتر، بیشتر پادکست و چیزهای گوش دادنی دیگر، برای همین مثلا فلان جاده برایم شبیه صحنه نبرد ایران و توران است چون در چند سفر داشتم فردوسیخوانی گوش میدادم. یا مثلا مسیر دیگری هست که من را یاد حس خوبی که زمانی به کسی داشتم میاندازد و آهنگ مهر و ماه محمد اصفهانی خیلی در ثبت ارتباط مسیر با این حس تاثیر گذار بوده، این ارتباطات و تصاویر پایداری زیادی دارند به طوری که بعد از چند ماه اگر از همان جا رد شوم باز همان حس برمیگردد و فقط حس نیست مطالب و افکار هم هست. خلاصه که تا میتوانید مسیرهای تکراری را با چیزهای خوب معنیدار کنید. اینطور، مسیر دیگر آن مسیر قبلی نیست جان دارد و زنده میشود.
اینکه در اتوبوس خوابتان نمیبرد دلایل مختلفی ممکن است داشته باشد، من هم شبها که با اتوبوس سفر میکنم معمولا بیدارم در واقع معمولا فقط من و راننده بیداریم! در همان سفر های اول بود که یک بالش گردنی خریدم از آن خوب ها بود، تاثیر زیادی در خواب داشت چون توی اتوبوس گردن آدم خیلی راحت نیست، اگر هم سرت را روی پنجره بگذاری یخ میکند، بالش خیلی واجب است. هندزفری هم تاثیر خوبی دارد چون راننده ها خیلی دوست دارند در مسیر هایده گوش کنند اگر یک هندزفری بگذاری راحتتر خوابت میبرد. معمولاً صندلیها در قسمت کمر اندازه یک بالش کوچک خالی دارند و آدم را اذیت میکند، صندلی همان بنز قارقاری ها خیلی راحتتر است تا این جدیدها. اینهایی هم که ادعا میکنند تخت شو است زیاد تعریفی نیست اما خب، از هیچی بهتر است، خلاصه هر کاری کنی توی اتوبوس سخت است بخوابی، شاید برای همین است که بعضیها کف میخوابند البته برای خودم پیش آمده که مثل خرس بخوابم چون از طرفی اتوبوس مثل گهواره آدم را تکان میدهد، ولی مهم است در چه سفری در چه مسیری. وقتهایی که به خانه میآمدم مثل یک کودک ۱۰ شب خوابم میبرد اما در مسیر اصفهان، خب کمتر خواب راحت داشتهام. در زمستان خیلی مهم است که با کاپشن بخوابید چون این اتوبوس ها سیستم عجیبی دارند یا آنقدر گرم میکند که آدم میپزد یا یهو خاموش میشود و آدم یخ میزند. در تابستان هم آنقدر کولر را روشن میگذارند که توی اتوبوس مثل یخچال میشود نمیدانم یک ترموستات چرا نمیگذارند البته بعید است ولی خب شاید کار نمیکند. کمک رانندهها خیلی راحت میخوابند میروند و توی کابین دراز میکشند، در یک سفر عجیب اتوبوس کمک راننده نداشت من هم که مثل همیشه کنجکاو، وقتی بعد از ظهر همه خواب بودند رفتم تو کابین کمک راننده، درش معمولا باز است. جای دنجی بود جای خواب راحت و همه چیز تازه پریز برق هم داشت که گوشیام را در آنجا شارژ کردم، البته دیگر هیچ وقت پیش نیامد و همان یک دفعه بود.
شما هم اگر تجربهای دارید همین پایین بنویسید :)