نویسندگی از سویی گره خورده با خورهگی. نویسنده خورهی گردآوری چیزهاست؛ خورهی جمعآوری کلمات، لحظهها، حسها، معانی، کتابها، گفتوگوها و... یکی از این خورهها فراهمآوریِ سرنامهاست*؛ سرنامهای سگدار، مثل چشمهای سگدار که میگیرند و نمیرهند.
" نویسنده خوره دارد" این جمله ساده به ظاهر اما پر از معنا، نمادی است از وضعیت درونی و بیرونی بسیاری از نویسندگان.
نویسندگی یک حرفه، یک هنر و بیش از همه، یک اعتیاد است. اعتیادی که ریشه در ذات انسانی دارد و نه تنها نویسنده را بلکه هر که با او در تماس باشد، به خود میکشد.
نویسنده خوره دارد، زیرا او نمیتواند از نوشتن دست بکشد. هر لحظه از زندگیاش، یک کاغذ سفید و یک قلم در ذهنش حاضر است. هر اتفاق، هر گفتگو، هر احساس، بهانهای برای نوشتن میشود.
این خوره نه از روی اجبار، بلکه از روی عشق است. عشقی که او را به دنیای دیگری میبرد، دنیایی که در آن میتواند رویاهایش را ببیند و بگوید.
نویسنده خوره دارد، زیرا او به دنیای بیرون حساس است. او به جزئیات توجه میکند، چیزهایی که دیگران نمیبینند یا به آنها اهمیت نمیدهند؛ هر صحنه، هر شخصیت، هر احساس را میبلعد و در ذهنش ذخیره میکند تا روزی آنها را روی کاغذ بیاورد.
این خوره، او را به یک جستجوگر همیشگی تبدیل میکند، جستجوگری که هرگز از کشف و شناخت دست برنمیدارد.
نویسنده خوره دارد، زیرا او به زبان وابسته است. کلمات برای او نه تنها ابزار بیان، بلکه جادوهای کوچکی هستند که میتوانند دنیا را تغییر دهند. او با کلمات بازی میکند، آنها را میچرخاند، ترکیب میکند و با آنها زندگی میکند. این خوره، او را به یک سازندهی دنیای موازی تبدیل میکند، دنیایی که در آن همه چیز ممکن است.
این خوره، در نهایت، نویسنده را به خودش وابسته میکند. او نمیتواند از نوشتن دست بکشد، نمیتواند از دنیای کلمات جدا شود. این خوره، هم عذاب و هم لذت اوست، عذابی که از ناتوانی در بیان کامل آنچه در ذهن دارد ناشی میشود، و لذتی که از خلاقیت و آفرینش میبرد.
نویسنده خوره دارد، زیرا نویسندگی تنها یک حرفه نیست، یک راه زندگی است.
راهی که او را به خودش، به دنیا و به دیگران متصل میکند. راهی که با درد و لذت همراه است، ولی هیچ گاه او را رها نمیکند. این خوره، هویت نویسنده است، بخشی از وجودش که همیشه با او خواهد بود.
نویسنده: مصطفی ارشد