چرا دیگر انیشتین روی ماه قدم نزد؟
این پرسشی است که شاید پاسخ آن در سرشت نبوغ و اندیشههای بلند او نهفته باشد.
انیشتین، مردی که افکارش فراتر از زمان و مکان جاری میشد، در جستجوی حقیقتی بود که ورای چشمان معمولی انسانها نهفته بود؛ او به دنبال قوانین جهان بود، در عمق اتمها و بیکران کهکشانها، و ذهنش پر از فرمولها و نظریههایی بود که دریچههای نوینی از علم و شناخت را به روی بشر گشود.
اما شاید، قدم زدن روی ماه برای انیشتین که سراپا غرق در تأملات عمیق و پیچیدهی خود بود، معنایی متفاوت داشت.
ماه، با زیبایی آرام و طلوعهای نقرهفامش، همیشه در آسمان دیده میشد؛ اما برای انیشتین، ماه شاید نه به عنوان مقصدی برای قدم زدن، بلکه به عنوان یکی از هزاران پدیدهی شگفتانگیز جهان درک میشد که باید با قوانین فیزیک و ریاضیات توضیح داده شود.
انیشتین، با نگاهی فراسوی محدودیتهای انسانی، به دنبال رمزگشایی از رازهای عالم بود؛ او قدم به قدم، در اندیشه و تفکر، به کشف معماهای گرانش و نسبیت پرداخت و شاید همین سفر ذهنی او بود که هیچگاه او را به فکر قدم زدن روی ماه نینداخت؛ او به دنبال ماه در تلسکوپ نبود؛ بلکه در محاسبات دقیق و فرضیههای بکر خود، حضور ماه را تبیین میکرد.
انیشتین، با ذهنی روشن و قلبی پر از شوق دانستن، به جای آنکه قدم روی ماه بگذارد، راهی دیگر را پیمود؛ او به جای پا گذاشتن بر سطح سرد و بیجان ماه، در عرصههای نامرئی علم و دانش گام برداشت و نور فکریاش همچون مهتابی بر آسمان علم بشری تابید؛ ماه برای او مقصدی نبود؛ بلکه بخشی از جهانی بیکران بود که باید به رازهایش پی برد.
پس چرا انیشتین روی ماه قدم نزد؟
شاید چون او به جای تماشای نزدیک، ترجیح داد از دور دستها، از جایی که درختان فکرش به آسمان میرسید، به ماه نگاه کند و آن را با قوانین طبیعت همنوا ببیند، او از جایی که ذهنش به آسمانها پرواز میکرد، به کاوش پرداخت و برای ما افقهای تازهای از شناخت به ارمغان آورد.
نویسنده: مصطفی ارشد