در شبی آرام و خیالانگیز، به گرد میزگردی با کارلوس فوئنتس نشستم، نسیم ملایمی پردهها را میرقصاند و نور شمعها سایههایی شاعرانه بر دیوارها میانداخت.
فوئنتس با چشمانی عمیق و صدایی آرام، قصههای زندگی و ادبیات را روایت میکرد؛ کلماتش همچون جادوی شب، فضایی پر از رمز و راز میآفرید، از عشق و تاریخ، از فرهنگ و هویت سخن میگوید؛ هر جملهاش پنجرهای به دنیای دیگر میگشاید.
این گفتگو، همچون سفری به عمق روح انسان بود. هر واژه، نوری است که تاریکی را میشکند و ما را به تأملی عمیقتر دعوت میکرد؛ در این لحظات نایاب، درک میکردم که ادبیات نهتنها بازتاب زندگی، که آیینهای از رویاها و آرزوهای ناتمام است.
شب، با حضور فوئنتس، به یادماندنیترین پرده از نمایش زندگی شد، جایی که هنر و ادبیات به هم پیوند میخوردند و ما را در جستجوی حقیقت و زیبایی با خود میبرد.
نویسنده: مصطفی ارشد