با وجود تلاش های چشمگیری که برای رسیدن به برابری با مردان صورت گرفته، هنوز هم کلی راه نرفته وجود دارد. ما با تماشای ظرف شستن، آشپزی و تربیت فرزند مادر و مادربزرگ هایمان بزرگ شده ایم. پرورش دهنده بار آمده ایم، در کودکی به ما عروسک و لوازمِ آشپزیِ اسباب بازی داده شده(هرچند ممکن بود گاها لگو هم داده شود).
جامعه انتظارات متفاوتی از دختر بچه ها و پسر بچه ها دارد. به طور کلی، بیشتر ناز پرورده بار آماده ایم و نگرانی هایی که همچنان بابت امنیتمان وجود دارد. قصد ندارم دغدغه ها و مشکلاتی که مرد ها با آن دست و پنجه نرم می کنند را بی اهمیت جلوه دهم، اما مشکلات و دغدغه خانم ها ویژگی های خاصی دارد. اکثر ما در موقعیت هایی قرار داده میشویم تا اهمیت شاد نگه داشتن دیگران و کامل بودن را باور کنیم؛ مطالعه ای که در سال ۲۰۱۶ میلادی بر روی دختران صورت گرفت به این اشاره می کند که یک سوم آن ها به صراحت اشاره کردند که برای کامل دیده شدن تحت فشار قرار می گیرند. یک سوم آن ها اظهار داشتند مردم این حس را به آن ها القا می کنند که طرز نگاه مردم به آن ها مهمترین چیز در موردشان(دخترها) است. به گفته بنیاد سلامت، خانم ها دو برابر مردان از اضطراب رنج می برند.
به ما آموزش داده شده که خودستایی نکنیم، همیشه فروتن باشیم. چند نفر از ما زمانی که جوانتر بودیم این جمله را شنیده ایم "خودنمایی نکن!" ؟
شرایط اکنون ما به نسل های قبل بر می گردد؛ والدینمان ترس ها، شک ها و محدودیت های اعتقادی خود را برای فرزندانشان به ارث گذاشته اند. اما همین صد سال پیش بود که زن ها موفق به شرکت در رای گیری شدند. زمانی که مادر مادربزرگ من متولد شد، از خانم ها انتظار می رفت از تحصیل و اشتغال صرف نظر کنند. حتی اگر کار هم می کردند، تمرکز آن ها باید در حوزه خانه و در تربیت و بزرگ کردن فرزند می بود.
در اکثر خانواده ها، هنوز زنانی وجود دارند که برای پرورش فرزندان خود از کار کردن صرف نظر میکنند(بعد ها هم از والدین سالخورده خود مراقبت می کنند). گرچه گاها برخی مردان هم این کار را انجام می دهند. درحالیکه زمانه در حال تغییر است، باورهای جامعه در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت شده، با این حال والدینتان یا شما به یک اندازه سعی در تربیت فرزندتان دارید. برخی از این باورهای غلط عبارتند از:
احتمالا هرگز به این فکر نکرده اید که اگر مرد بودید ممکن بود اعتماد به نفس بالاتری داشته باشید. اما ممکن به نظر می رسد. به طور مثال، آقایان همیشه IQ خود را بالاتر از حد ممکن تخمین می زنند در حالی که این امر در خانم ها برعکس است. یا اگر مردی احساس کند 60 درصد شرایط لازم برای استخدام را دارد فورا اقدام می کند، در صورتیکه اگر خانمی مطمئن باشد که 100 درصد شرایط لازم را دارد از این کار اجتناب می کند(بر اساس تحقیقاتی که توسط Hewlett Packard صورت گرفته).
ما به افکارمان اعتماد نمی کنیم، از شکست یا انتقاد میترسیم در نتیجه تلاشی هم نمی کنیم. حتی در مواقعی که مورد "اشتباهی" ببینیم از حرف زدن یا اینکه عواطف دیگری را جریحه دار کنیم واهمه داریم. در طول زندگی به طور متوسط خانم ها عزت نفس پایین تری نسبت به مردان دارند. همه این ها به این معنی است که عدم اعتماد به نفس حتی می تواند به چشم انداز شغلی ما هم ضربه بزند.
پس از به دنیا آمدن فرزند، اغلب خانم ها شغل پاره وقتی برای خود انتخاب می کنند، که حاکی از محدود شدن بلندپروازی ها در حیطه شغلی آن ها دارد. متاسفانه، دخترهای خوب معمولا آخر می شوند. در محیط کار، عدم اعتماد به نفس می تواند به این معنی باشد که نباید بر سر نادیده گرفتن ارزش ها و حقوقی که مورد رضایت شماست گفتگو کنید. و خانم هایی که پس از به دنیا آمدن فرزند شغل خود را کنار میگذارند با خطر از دست دادن هویت و افزایش نارضایتی از خود مواجه هستند، به این دلیل که نیازهای آن ها برآورده نمی شود.(البته هستن کسایی که علاقه دارند خونه بمونند و از خونه موندن لذت می برند، منظور خانم هایی هست که علیرغم میل باطنیشون به کار کردن، مجبور به ترک شغل میشن)
منکر این نیستم که عرف و ساختار یک جامعه ممکن است به اعتماد به نفس یک زن لطمه وارد کند، اما به عنوان یک فرد (در سطح فردی) می توانید تصمیم بگیرید که این ساختار رو کنار بزارید. و اگر هر کدام از ما شروع به تغییر کنیم، می توانیم ساختارها را در سطح جامعه تغییر دهیم.