یورونیوز | محمدرضا فرزانگان استاد کرسی اقتصاد خاورمیانه در مرکز پژوهشهای خاورمیانه دانشگاه فیلیپس ماربورگ در آلمان است. پژوهشهای آقای فرزانگان طی ۲۰ سال گذشته بر موضوعهای اقتصاد سیاسی و اقتصاد سایه در منطقه خاورمیانه و به ویژه ایران متمرکز بوده است. او به تازگی نتایج تازهترین پژوهش خود را با عنوان «هزینه اقتصادی انقلاب اسلامی و جنگ برای ایران» در نشریه علمی «اقتصاد دفاع و صلح» منتشر کرده است. با او در مورد جزئیات و نتایج این پژوهش گفتگو کردهایم.
یورونیوز: پیشتر مطالعاتی با هدف برآورد هزینه اقتصادی جنگ ایران و عراق انجام شده که این هزینه را از ۲۴۰.۶ میلیارد دلار تا ۶۴۴.۳ میلیارد دلار برآورد کردهاند. در این مطالعات، از شاخصهای مشخصی از جمله کاهش تولید و صادرات نفت، بودجههای نظامی و هزینههای بازسازی پس از جنگ استفاده شده است. اما محاسبه شما برای روشنتر کردن تاثیر اقتصادی توامان وقوع انقلاب ۱۹۷۹ و جنگ ۸ ساله، مطالعه بیسابقهای است؛ هزینههای این دو پدیده را بر پایه چه شاخصی و بر اساس چه روشی برآورد کردهاید؟
محمدرضا فرزانگان: مطالعاتی که به آنها اشاره کردید، هیچ کدام درآمدی را که ایران در صورت عدم وقوع انقلاب و جنگ، میتوانست به دست آورد، تخمین نمیزنند. در واقع مطالعات مورد اشاره، برآوردهایی را از هزینه مستقیم ناشی از تخریب زیرساختها و منابع کشور در برهه جنگ با عراق ارائه میکنند. بررسیهایی هم که با انگیزه نشان دادن فرصتهای از دست رفته اقتصاد ایران انجام شده تنها به مقایسهای ساده میان این کشور و کشورهایی مثل کره جنوبی و ترکیه اکتفا کردهاند. برای محاسبه دقیقتر درآمد از دست رفته ما نیاز به مجموعهای از کشورها داریم که با ترکیب بهینهای، نمایی نزدیک از وضعیت اقتصادی ایران تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ و شروع جنگ ارایه کنند. با پیدا کردن مدل ایران که انقلاب و جنگ را تجربه نمیکند میتوانیم اثر علیتی این دو واقعه مرتبط به هم را بر درآمد سرانه ایرانیان محاسبه کنیم.
به همین منظور، من از روش کنترل مصنوعی(SCM) کمک گرفتم تا بتوانم با طراحی یک ایرانِ فرضی یا مصنوعی که در آن انقلاب و جنگی رخ نداده، ارقام تولید ناخالص داخلی کشور را در سالهای پس از ۱۳۵۷ محاسبه کنم.
پس از این طراحی، من متغیر تولید ناخالص داخلی سرانه ایران(بر پایه قیمت ثابت دلار آمریکا در سال ۲۰۱۰) را بین ایران و دوقلوی مصنوعی آن در سالهای پیش از انقلاب و جنگ و پس از آنها را با هم مقایسه کردم و بنا بر انحرافی که میان این شاخص در سالهای پس از شوک انقلاب و جنگ در ایران رخ داد، تاثیر اقتصادی انقلاب و جنگ روشن شد و بر پایه همین انحراف، متوسط درآمد سالانه از دست رفته هر ایرانی را محاسبه کردم.
یورونیوز: برای شبیهسازی ایران بدون جنگ و انقلاب چه کشورهایی را بررسی کردید؟ شاخصهای شما برای سنجش شباهت این کشورها به ایران چه بود؟
محمدرضا فرزانگان: دامنه جستجو برای طراحی ایران مصنوعی را ابتدا در حوزه کشورهای صادرکننده نفت(اوپک) و کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا(منطقه مِنا) قرار دادم. این مجموعه شباهتهای فرهنگی، جغرافیایی، و اقتصادی با ایران دارند و انتخاب بهینه را برای شبیهسازی وضعیت درآمد سرانه ایران را تا انقلاب و پیشبینی آن در حالت عدم وقوع انقلاب و جنگ را تسهیل میکند.
البته از این میان، من کشورهایی را که تحت تأثیر انقلاب و جنگ ایران قرار گفته بودند و یا خود درگیر نزاع داخلی یا خارجی بودند را حذف کردم؛ به همین دلیل کشورهای همچون عراق، اسرائیل و لبنان حذف شدند. همچنین کشورهایی که آمار مورد نیاز را برای تمامی سالهای بررسی نداشتند نیز از مجموعه بررسی حذف شدند. درنهایت از فهرست اولیه که شامل ۲۰ کشور بود به ۱۱ کشور برای شبیهسازی ایران رسیدم. در تحلیل اصلی ۵ کشور از ۱۱ کشور باقیمانده وزنهای بزرگتر از صفر را برای بازتولید ایران واقعی بین سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۸ در مدل به دست آوردند. ایران مصنوعی یا فرضی با میانگین وزنی پنج کشور تونس(۵۶٪)، ونزوئلا(۱۶٪)، عربستان سعودی(۱۳٪)، عمان(۱۲٪) و الجزایر(۱.۶٪) بیشترین تطابق را دارد.
در مراحل تحلیل حساسیت، دایره جستجو را برای یافتن نامزدهای ایجاد ایران فرضی فراتر از حوزه کشورهای صادرکننده نفت(اوپک) و کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا تعریف کردم که تغییری نیز در نتایج اصلی به دنبال نداشت. در این محدوده جهانی کشورهایی را که در بازه زمانی تحلیل، خود دچار درگیریهای جدی بودند، حدف کردم. بر همین اساس کشورهای عراق(در جنگ مستقیم با ایران)، افغانستان(جنگ شوروی و افغانستان)، اسرائیل (حمله به لبنان و درگیریهای اعراب و اسرائیل)، لبنان (جنگ داخلی)، السالوادور(جنگ داخلی)، نیکاراگوئه (انقلاب)، پرو(درگیری داخلی)، زیمبابوه (جنگ آزادسازی زیمبابوه)، بنگلادش (جنگ داخلی)، بورکینافاسو(کودتا)، گرنادا (استقلال، انقلاب و جنگ)، سریلانکا (تنشهای قومی و جنگ داخلی)، سودان(جنگ داخلی)، سومالی(خشکسالی و جنگ) و سرزمینهای فلسطینی را حذف کردم.
همچنین کشورهایی که دادههای لازم تحلیل در برخی از سالهای بررسی نداشتند از تحلیل نهایی خارج کردم. در مدل توسعه یافته، کشورهای نیجر، یونان، کنیا، عربستان سعودی، عمان، چین و مالاوی با وزن بالاتری نسبت به سایر کشورها روند توسعه اقتصادی ایران را تا قبل از انقلاب ۱۳۵۷ با تقریب بالایی شبیهسازی کردند.
روند تخمینی برای سرانه تولید ناخالص داخلی ایران واقعی و مصنوعی با استفاده از این نمونه فراگیر نیز بسیار با روند مشاهده شده بر پایه نمونه کشورهای عضو اوپک و منطقه منا شباهت داشت. به طوری که در مقایسه دو نمودار به دست آمده، به وضوح قابل تشخیص است.
یورونیوز: کشورهای شبیهتر به ایران فرضی و وزن آنها را در توضیح شفافتر روند سرانه تولید ناخالص داخلی ایران در دوره انقلاب و جنگ، چگونه تعیین کردید؟
محمدرضا فرزانگان: در واقع روش کنترل مصنوعی، وزن بهینه کشورهایی را که میتوانند تصویر نزدیکتری از توسعه اقتصادی ایران قبل از شوک انقلاب و جنگ را نشان دهند، تعیین میکند. مثلا وقتی نشان میدهد که ترکیب کشوری با وزن ۴۰ درصد با کشور دیگری با وزن ۶۰ درصد میتوانند تولید ناخالص داخلی نزدیک به سطح پیش از انقلاب ایران را بازسازی کنند پس انتظار داریم اگر شوک انقلاب و جنگ رخ نمیداد، مسیر توسعه ایران با استفاده از این ترکیب قابل توضیح دادن باشد. یک مزیت روش کنترل مصنوعی همین است که وزن و سهم هر کشور را در بازتولید ایران به ما نشان میدهد. با این حال لازم است بررسیهای گوناگونی برای جلوگیری از بروز خطاهای احتمالی در تعیین وزن کشورها، مخصوصا در مورد کشورهایی که وزن بالایی به آنها داده شده، انجام شود. درمطالعه موردی ایران تحلیلهای حساسیت متنوعی برای تعیین درجه اعتماد به محاسبات مربوط به درآمد از دست رفته انجام شده است.
یورونیوز: شما سپس روند سرانه تولید ناخالص داخلی ایران واقعی و ایران فرضی(بدون انقلاب و جنگ) را از سال ۱۹۷۰ تا سال ۱۹۸۸ با هم مقایسه کردهاید، بر پایه مطالعه شما، تاثیر منفی انقلاب و جنگ بر تولید ناخالص داخلی سرانه ایرانیها در چند سال از دوره ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ قابل مشاهده است؟
محمدرضا فرزانگان: پس از طراحی موفق ایران فرضی یا مصنوعی، واگرایی واضحی بین سرانه تولید ناخالص داخلی آن با ایران واقعی مشاهده شد که در طول جنگ با عراق بیشتر هم شد. در واقع فاصله ایران از همزادش در دوره ابتدای جنگ که با نزاع داخلی نیز همراه بود، گسترش بیشتری پیدا کرد و در سال ۱۹۸۱ به درآمد سرانه از دست رفته پنج هزار دلار رسید.
یورونیوز: بر اساس مطالعه شما، وقوع انقلاب و جنگ به طور متوسط چقدر از سرانه تولید ناخالص داخلی ایرانیها کاسته است؟
محمدرضا فرزانگان: بر اساس محاسبات من درآمد سرانه سالانه از دست رفته هر ایرانی به طور متوسط حدود سه هزار دلار طی سالهای ۱۹۸۸-۱۹۷۸ است. به طور تجمیعی متوسط درآمد از دست رفته هر ایرانی در مدت مورد اشاره ۳۴ هزار و ۶۶۰ دلار بود. با در نظر گرفتن متوسط جمعیت ایران در حدود ۴۴ میلیون نفر در دوره ۱۹۸۸ تا ۱۹۷۸ ، تولید ناخالص داخلی از دست رفته به رقم ۱.۵ تریلیون دلار میرسد. این رقم بیش از ۲ برابر هزینههای تخمینی جنگ برای ایران در مطالعات موجود است.
یورونیوز: به طور مشخص و ملموس اگر این افت درآمد رخ نداده بود، تاثیر آن در زندگی مردم و روند توسعه کشور چه میتوانست باشد؟
محمدرضا فرزانگان: پرسش خوبی است. آنچه در مطالعه من تخمین زده شده، درآمد از دست رفته در نتیجه تغییر رژیم و جنگ است. اما باید توجه داشت که زیان تخمینی برای کشوری مانند ایران قابل توجه است. در غیاب جنگ و انقلاب، فرض کنید ما هر سال به طور متوسط سه هزار دلار بیشتر برای هر ایرانی در اختیار داشتیم. این که چگونه این درآمد اضافی میتوانست زندگی ایرانیان را تحت تأثیر قرار دهد، تابعی است از نحوه توزیع درآمد و سیاستهای دولت برای ایجاد مشاغل مولد برای جوانان و کاهش نابرابریها در جنبههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی.
یکی از عوامل اصلی رخداد انقلاب، نابرابری بالای درآمد بود چنان که روند صعودی ضریب جینی در سالهای پیش از انقلاب مشهود است. در نتیجه من مطمئن نیستم که چگونه یک ایرانی بدون تغییر در وضعیت نابرابری درآمدها که قبل از انقلاب وجود داشته، میتوانسته از نرخ رشد بالاتر اقتصادی سود ببرد. همانطور که میدانیم تولید ناخالص داخلی ایران وابستگی بالایی به صنعت نفت داشته و منجر به ایجاد اشتغال کافی نمیشد لذا حتی اگر انقلاب و جنگ رخ نمیداد، بدون گسترش قابل توجه بخش غیرنفتی، انتفاع عمومی از این رشد محدود باقی میماند. بنابراین، در فقدان انقلاب و جنگ اگر ما شاهد تحولات مثبت قابل توجهی در نهادهای رسمی تحت رژیم سابق نبودیم، اثرگذاری معنیدار افرایش سالانه سه هزار دلاری تولید ناخالص سرانه بر رفاه مردم نیز کمتر قابل تصور بود.
یورونیوز: آیا میتوان بر پایه مطالعه شما برآورد کرد که اگر انقلاب و جنگ رخ نداده بود، الان شرایط اقتصادی ایران شبیه کدام کشور بود؟ یا حداقل سرانه تولید ناخالص داخلی آن نزدیک به چه کشورهایی بود؟
محمدرضا فرزانگان: متوسط درآمد سالانه هر ایرانی(برپایه نرخ ثابت دلار در سال ۲۰۱۰) برای دوره ۱۹۸۸-۱۹۷۸ حدود پنج هزار دلار بود. برآورد من نشان دهنده از دست رفتن متوسط سالانه سه هزار دلاری این درآمد است. این به این معنی است که بدون شوک انقلاب و جنگ، متوسط درآمد سالانه هر ایرانی در دوره مذکور میتوانسته به حدود هشت هزار دلار برسد. این درآمد سرانه نزدیک به درآمد سرانه ۷۸۸۴ و ۷۷۴۱ دلاری برزیل و مکزیک است و بیشتر از درآمد سرانه ۵۱۱۰ دلاری ترکیه یا درآمد سرانه ۶۴۳۸ دلاری آفریقای جنوبی و درآمد سرانه ۷۳۶۵ دلاری آرژانتین برای بازه زمانی مورد اشاره است.
یورونیوز: این مطالعه شما تا چه حد تکمیل کننده بررسی پیشین شما در مورد تاثیر منفی جناحبندیهای سیاسی در ایران و رانت نفتی بر رشد اقتصادی و توسعه ایران بوده است؟
محمدرضا فرزانگان: محاسبات من اندازه درآمد از دست رفته در نتیجه انقلاب و جنگ را نشان میدهد. ممکن است این سوال مطرح شود که چرا و چگونه انقلاب و جنگ منجر به بروز چنین تاثیرات منفی قابل توجهی در درآمد شد. مطالعات مشترک قبلی من، بخشهایی از عوامل دخیل در این امر را توضیح داده است. به عنوان مثال، یکی از پژوهشهای مشترک من با بیورواتن و اشنایدر بر نقش جناحبندیهای سیاسی و رقابتهای مخرب سیاسی در مدیریت درآمدهای نفتی و اثرات منفی آن بر رشد اقتصادی متمرکز بود. در این پژوهش ما نشان دادیم که در اقتصادهای وابسته به درآمد نفت، درجه بالاتری از تقسیم قدرت سیاسی و رقابتهای شدید جناحی منجر به رانت جویی بیشتر و ناکارآمدی میشود و در نتیجه آن، آثار درآمدهای نفت بر رشد اقتصادی نیز منفی خواهد بود.
در مطالعه دیگری با بیورواتن، نشان دادیم که خطر درگیری و بیثباتی در هنگام افزایش رانت نفتی و تضعیف قدرت سیاسی بیشتر میشود. تضعیف طبقه متوسط به عنوان یکی از عوامل مهم مصرف و رشد اقتصادی در طول انقلاب و جنگ هم در این داستان قابل ذکر است.
مطالعه من تراژدی رشد اقتصادی در دوره انقلاب و جنگ و فرصتهای از دست رفته را نشان داد. با این حال امکان تغییر ایام سپری شده نیست. نتایج این بررسی و سایر مطالعات مرتبط بار دیگر هزینههای بالای اقتصادی تحولاتی نظیر انقلاب و تغییر سیستم حاکمه و درگیریهای نظامی را برای نسل فعلی و آیندگان آشکار میکند.