علی حسینزاده | اول نگاهی به بخشی از نوشته دستانداز گرامی در خصوص ماجرای خودسوزی دختر آبی:
«الْمُؤْمِنُ كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ» مومن همچون كوهِ محكم است كه بادهای شديد او را تكان نمیدهد. توی این چند روز یک دفعه خیلیها عاشوراشناس شدند. حتی آنهایی که مذهب و مذهبیون را به سخره میگرفتند به رحمتخدا رفتن سحر خدایاری را در روز عاشورا به فال نیک گرفتند و تا آنجا که توانستند دانسته یا ندانسته موج سواری کردند. هشتگ گذاشتند: «زن، ناعدالتی، ورزش، مذهب و...»، لایک گرفتند و بر فالوور افزودند و بسی خشنود گشتند... هیچکس نپرسید که: «این دختر به جای پافشاری برای رفتن به استادیوم و تشویق تیم مورد علاقهاش میتوانست به چه تفریحات باحالتر و سالمتر دیگری بپردازد؟!» هیچکس نپرسید که: «چرا یک انسان برای دست نیافتن به یک تفریح یا یک خواسته، باید خودش را بکشد تا از هزاران تفریح، لذت و خواسته دیگر، برای همیشه محروم گردد؟!» هیچکس نگفت که: «چگونه خودسازی کنیم تا برای هیچ و پوچ خودسوزی نکنیم؟!»
بحث بر سر جان یک انسان و تصمیم اوست. نگاه ما به زندگی با سایرین متفاوت است. شاید آن نوع زندگی که شما شاد و لذتبخش مینامیدش برای من اصلا خوشایند نباشد.
من شخصا مدتها بود بدنبال مهاجرت بودم چون فضای زندگی در این کشور برایم به مرحله غیر قابل تحمل رسیده و همزمان امید بهبودی به صفر تمایل پیدا کرده بود (و است). همزمان همسرم مخالف، و همیشه تکیه کلامش این بود: ما هم مثل بقیه، میتوانیم خوب و شاد همینجا زندگی کنیم...
اما من برایم سخت است. نمی توانم مثل بقیه زندگی کنم. نمی توانم فلاکت را ببینم و تحمل کنم. اینکه دیگران چرا میبینند و تحمل میکنند را نمیدانم اما من نمیتوانم. شاید این احساس من نه ناشی از شرایط سخت جامعه بلکه ناشی از نوعی افسردگی یا بیماری روانی باشد، اما هست. کسی نمیتوند به من بگوید تو هم مثل بقیه بیا همینجا شاد زندگی کن. چون اون جای من نیست. منم جای او نیستم.
اینکه بگوییم چرا او بخاطر فوتبال خودکشی کرد بنظرم بی انصافیست. شاید او از فشار تمام محدودیتها و ناخوشایندیهای جامعه و خانواده ظرفش پر شده بود و عشق فوتبال و سپس حکم زندان تیر خلاص روحیه او بود.
زمانی که حسین رضازاده قهرمان ملی ما بود و تلویزیون مسابقات زنده وزنه برداری او را نشان میداد یادم است که وقتی وزنه ۲۲۵/۵ (اگر عدد درست بیادم باشد) کیلوگرم را در یکضرب بالای سر برد من فکرم مشغول این بود که وقتی ۲۲۵/۵ را بالا برده خب چرا روندش نکرد و ۲۳۰ کیلو را انتخاب نکرد یا حتی ۲۲۶؟! جواب این بود که حد نهایی توان او در آن موقع ۲۲۵/۵ کیلو بود نه حتی دو دهم درصد (نیم کیلو) بیشتر.