فرض کنید همه جا خشک است، ناگهان باران شروع می شود. قطره ای از بین تمام قطرات بر روی سیم برقی افتاده و آویزان میشود، جایی که دقایقی قبل پرنده ای با پاهای آلوده به بیماری "سالمونلا" از مدفوع موش در آنجا نشسته بود. قطره از سیم برق رها و به پایین سقوط می کند. در حالی که مردی از کافی شاپ با لیوان در دست بیرون آمده قطره درون آن لیوان می افتد. آن مرد نوشیدنی خود را سر کشیده و به فرودگاه می رود. آن مرد در برج مراقبتی کار می کند. شیفت او فرا رسیده پس از 3 ساعت وی اسهال شدید گرفته و او را ناچار به ترک موقعیت خود می کند. همکار وی علاوه بر کار خود حجم کاری وی را بر عهده می گیرد. در این بین دقت کاری همکار افت می کند و در اعلام وضعیت فرود هواپیمایی اشتباهی مرتکب میشود. اشتباه وی تا خطر سانحه هواپیمایی پیش می رود اما خوشبختانه خلبان با مهارت خود از رخ داد سانحه جلوگیری می کند ولی مسافران ترسیده بودن. در بین تمام مسافران خانمی باردار مشاهده میشد، ترس وی باعث بروز اختلال روانی در جنین شده و اثرات آن در 20 سالگی قابل مشاهده میباشد. در آن زمان زنجیره تصادفات دیگری بوجود خواهند آمد.
حال فرض کنید شبکه ای وسیع در حدی که حتی نتوانید تصورش را کنید از احتمالات تصادفی که با یکدیگر در ارتباط هستند و بر روی یک دیگر تاثیر می گذارند. یک چیزی مانند تصادفات خالص به دنبال هم!
در نقطه شروع فقط یک احتمال بود و آن هم اولین انفجار! گویا تعداد زیادی تاس، ناگهان رها شدند. حال این اعداد تاس ها بودند که برای هر چیزی که فکر می کنید تصمیم گرفتند. از جزیی ترین چیز مانند رنگ چشمان شما تا چیز های بزرگتر مانند اندازه کره زمین!
ممکن بود تاس ها اعداد دیگری آورده و به جای عنصر هلیوم عنصر دیگری تولید میشد. زنجیره تصادفات ممکن بود طوری رقم بخورد که ما وجود نداشتیم یا به شکل دیگری بودیم یا پول در دنیا اهمیت نداشت یا چیزی بنام مسواک تعریف نشده بود!
ممکن هست کمی گمراه شده باشید، اگر گمراه نشدید یعنی خوب متوجه نشدید! برگردید بار دیگری بخوانید. بگذارید مثالی بزنم: هم اکنون که مشغول مطالعه مقاله گمراه کننده بنده هستید یعنی در جایی یا وضعیتی قرار دارید که فقط می توانید مقاله بنده را مطالعه می کنید. در نظر داشته باشید که ممکن بود الان سر یخچال باشید یا بیرون مشغول به کاری یا حتی خوابیده باشید. اینکه چه چیزی در جریان است مهم نیست چون حتی کاری نکردن هم کار محسوب می شود. مهم این است که مدام احتمالات در حال پردازش هستند و نتیجه خود را به احتمال دیگری می دهند. نمی دانم با چه سرعتی اما هرچه باشد به زندگی ما ربط دارد انگار در حال پخش هستیم، گویی رابطه ای با زمان داشته باشد و یک حرکت رو به جلو تلقی می شود که نمی توان جلوی آن را گرفت. همانطور که گفتم هرچیزی که در ذهن شما برای نقض بنده بپرورانید، آن هم یک کار و احتمال حساب میشود.
می توان نمونه ای از این احتمالات و تصادفات را در هواشناسی مشاهده کنیم. حتی در معامله گری این قضیه صادق است. فرض کنید کوچکترین چیزهایی منجر به اتفاقاتی میشود که هرگز پیش بینی نشده بودند. خودتان را مثال می زنم با پولی که در معامله گری آورده اید در قیاس به کل بسیار ناچیز حساب می شوید! اما چه فکری می کنید اگر به شما بگویم ممکن است دکمه خریدی که در سال پیش بر روی سهام فلان شرکت زدید منجر به فروپاشی اقتصادی سال 2024 خواهد شد. نه به طوری که شما مستقیم فکر می کنید اما سلسله حوادث و احتمالاتی که در یک زنجیر قرار دارند و روبه جلو حرکت می کنند این اتفاق را رقم زدند.
گاهی اوقات در معامله گری با تحلیل های بی نقص خود که در جای خود برترین معامله گران دنیا هم با دیدن آن تحلیل احسنت و لایک به شما می دهند، اما می بینید که با ضرر از معامله بیرون آمدید. دلیل آن چه بود؟ شاید جواب این پرسش را هیچکسی جز خالق نداند و ما در عظمت بی کران آن مانند یک ساعتی مکانیکی زیبا که توسط سازنده، به هنرمندی تمام ساخته شده، عمل می کنیم.
اینکه چطور ما زنده ایم به دلیل اینکه از اعضای مرده تشکیل شده ایم، اینکه چرا احساس موجودیت می کنیم؟، اینکه چرا ....؟ و چرا های زیادی هست که باید بگم شوربختانه بی جواب مانده اند. مزه اصلی داستان این هست که آیا این جواب ها در برهه زمانی زندگی من پاسخ داده می شود یا اصلا جواب آن به زمان زندگی کل موجودات عالم میرسد یا خیر! شاید این قضیه انقدری بزرگ باشد که نیاز به زندگی دوباره داشته باشد. اما همراه با کوله باری از تمام علم ها، اتفاقات و احتمالات رخ داده در گذشته.
می گویند عالم پس از انفجار بزرگ در حال گسترش یافتن بوده اما سرعت این گسترش رفته رفته در حال کم شدن است تا جایی که به جای گسترش یافتن و دور شدن اجزای کیهان از یکدیگر، اجزا به همدیگر نزدیک می شوند و در هم فشرده می شوند تا جایی که همه چیز با تمام محتویات و اتفاقات افتاده در آن دوباره به یک نقطه و اصل خود برگردد و مجدد انفجار بزرگ! حال دوباره تاس ها پخش می شوند و اعداد برای ما نقششان را بازی می کنند. ترسناک تر این است که از خود بپرسم؛ این اتفاق برای بار چندم افتاده است؟
تمام کارهای بد و خوبی که انجام دادم، تمام درس هایی که خواندم، کمک هایی که کردم، خنده و گریه هایی که بر هم نوع های خود آورده ام، کمک و اذیت هایی که با حیوانات کردم و ...
باید بگویم شاید چیزی که انتظار داریم به قدری بزرگ هست که کار های ما آن را ارضا نمی کند یا به اندازه آن بزرگ نیست و نیاز به تکرار آن دارد. این کوله بار ها همیشه همراه ما می ماند و در زندگی های مکرر بر احتمالات تاثیر گذار است. همانطور که نیتون، دانشمند عزیز می گوید: "هیچ انرژی از بین نمی رود بلکه از جسمی به جسم دیگری انتقال میابد ..."
زمانی ارزش تفکر را به خود می دهم که تمام چیز هایی که در دنیا وجود دارد فقط و فقط برای "من" باشد. چون "تو" تعریف نشده است و فقط "من" هستم که آمده ام. منظور از "من" همه و "همه" من است.
از نوشته های یک ذهن مریض ناشناس ...