ویرگول
ورودثبت نام
مریم شهریاری
مریم شهریاری
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

پنجره واحد ۱۵، طبقه ۶

شرکت جدیدمان پنجره‌هایی بزرگ رو به تهران دارد. در واقع یکی از دلایلی که این واحد را برای اجاره انتخاب کردیم همین پنجره و منظره بود. آن روزها که دنبال جای جدید می‌گشتیم واحدهای مناسب‌تری هم از لحاظ قیمت و نقشه دیدیم، اما موقع سبک و سنگین کردن که می‌شد، اینجا با پنجره و منظره‌اش برنده میان عقل و جیب با احساس و هیجان می‌شد!

ما ساکن یکی از واحدهای طبقه ششم هستیم و وقتی پشت میز نشسته‌ایم انگار شهر زیر پای ماست. هفته اول پنجره‌ها پرده و کرکره هم نداشت و واقعا احساس می‌کردیم دو قدم دیگر که برداریم می‌توانیم در آسمان تهران پرواز کنیم. آن روزها با آفتاب ملایمی که درون واحد می‌افتاد ویتامین دی بدنمان تامین می‌شد، و با ابرهای سفید و قلمبه روی شهر هم روح و روان‌مان به مناظره‌ای عاشقانه می‌نشست. بعد اما آقای نصاب پرده آمد و به چشم به هم زدنی ما را از وسط آسمان آبی و ابرهایی نرم انداخت پشت میزی با انبوه کارهای چغر و بد بدن. اما ویتامین دی و نظربازی یواشکی ما از لای پرده با آسمان و آفتاب و ابرها، انرژی و انگیزه خوبی بود برای فیتیله‌پیچ کردن انبوه کارهای چغر و بد بدن. آنقدر که امروز به خودم آمدم و گفتم: «ایول! ددلاین ذهنی این کارها دو سه هفته دیگه بود و امروز تموم شد؟!» البته این نکته که هر روز بعد از رفتن بقیه همکارها خودمان تا آخر شب هم مشغول به کاریم و نگهبان ساختمان از دستمان شاکی شده است که مجبوریم بیدارش کنیم تا درهای بسته را به رویمان باز کند تا برویم هم در این پیروزی بی‌تاثیر نیست.

ولی بهترین خوبی این شرکت جدید، حس قدرتی است که وقتی پشت پنجره سراسری مسلط به شهر می‌ایستیم به ما دست می‌دهد. حسی آنقدر عجیب که وادارمان می‌کند یک دست را به نشانه آرام کردن مردم هیجان زده زیر پایمان بلند کنیم و امام وار برایشان تکان بدهیم. انگار که مهم‌تر از ما در این شهر نیست و این همه پنجره و پشت بام خیره به دهان‌مان هستند تا ما کلمه‌ای بگوییم و آنها تکبیر بگویند!

خلاصه که اصلاً نقش پنجره‌ها را در موفقیت انسان‌ها و شرکت‌ها دست کم نگیرید. همین خود ما، اگر پنجره‌های دفتر قبلی‌مان به تابلوی بزرگ «طلاق» دفترخانه ساختمان روبرویی باز نمی‌شد که به جای اینکه رو به شهر باشد مستقیماً رو به زبان کوچیکه و درون حلق ما باز می‌شد، الان به جای داشتن یک شرکت با چند پرسنل، چند بچه قد و نیم‌قد داشتیم و صدا و سیما هم مدام به عنوان زوج عاشق و نمونه شهر با ما مصاحبه می‌کرد. راستش همین که همچنان زندگی‌مان شیرین است هم عجیب است و احتمالاً از درصد خطاهای طبیعی در قانون نقش پنجره‌ها در سرنوشت ناشی می‌شود. ولی اگر دیدید چند وقت بعد به مقام و مسندی در کارمان رسیدیم، بدانید که تحت تاثیر همین پنجره جدید بوده و بس. فقط قول بدهید آن وقت با دیدن هر پنجره‌ای در طبقه ششم ساختمان‌ها تکبیر بگویید. شاید زن و شوهری پشت پنجره ایستاده باشند و امام وار برایتان دست تکان بدهند.

.

.

.

چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۷

ناظر کبیر تو را می‌نگرد!
ناظر کبیر تو را می‌نگرد!
روزنویسطنزخاطرهپنجرهشرکت
اگر در دنیا یک کار باشه که همیشه حالم رو خوب کرده، نوشتنه و بس.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید