آنچه در شاهنامه خوانی گذشت...
تو قسمت قبل با اجازه حضار محترم و محترمه یه بخش ۱۲۶ بیتی را تموم کردیم(کف و جیغ و هورا فراموش نشه!)حالا قسمت قبل که بخش اخر بود چیشد؟اگه نخوندی حالا گوش بگیر ببین چی میگم!فرستاده اومد و هر چی میدونست از درباره لشکر و دربار و کشور گرفته تا کیفیت دوخت شرت مامان دوز منوچهر را برای اقایان سلم و تور تعریف کرد و در اخر هم گفت که هیچ جوره بابا فریدون راضی به صلح نمیشه! این شد که گفتن بالاتر از سیاهی که رنگ نیست!اول ما حمله میکنیم و پیروز میشیم! حالا اینا لشکرکشی کردن و قراره ببینیم وقتی خبر به منوچهر و فریدون میرسه واکنششون چیه؟!...
سپه چون به نزدیک ایران کشید/ وقتی سپاه سلم و تور نزدیک ایران شد
همانگه خبر با فریدون رسید/ همون موقع خبر به فریدون رسید
بفرمود پس تا منوچهر شاه/ به منوچهر گفت
ز پهلو به هامون گذارد سپاه/ از کنار سپاه دشمن سپاهشون بیاره کنار هامون
یکی داستان زد جهاندیده کی/فریدون یه مثالی واسه ی منوچهر زد
که مرد جوان چون بود نیکپی/ که اگه جوان خوش فکر باشه(دنبال چرت و پرت نره!)
بدام آیدش ناسگالیده میش/ میتونه میش وحشی را بگیره(جون دل مثاله!یعنی اون ادم بده را میتونه بگیره!)
پلنگ از پس پشت و صیاد پیش/ پلنگ از پشت میاد و شکارچی از جلو(یعنی یارو قصدش شکار پلنگس ولی پلنگ باهوشه شکارچی را شکار میکنه...مخم رگ به رگ شد!)
شکیبایی و هوش و رای و خرد/صبر و هوش و نظر خوب و عقل
هژبر از بیابان به دام آورد/ شیر را از توی بیابون به دام میندازه!(اقا چرا بین شیر و پلنگ انقدر تبعیض قائل میشید؟ یعنی پلنگ از پشت میاد و با هوشه شیر خنگه؟بابا بخدا این حیونم دل داره...!)
و دیگر ز بد مردم بد کنش/ و نکته دیگر اینکه(سرفه پند امیز می کند!) که مردم بدکار(خلافکار،بذهکار،قاچاق چی، هیتلر سفت...!)
به فرجام روزی بپیچد تنش/یه روزی بالاخره روزگار مچالش میکنه
به بادافره آنگه شتابیدمی/برای مجازات اون موقع شتاب کردم
که تفسیده آهن بتابیدمی/که شمشیر را در هوا چرخاندم( و فریاد نفس کششششش نفستو میبرم سر دادم!)
چو لشکر منوچهر بر ساده دشت/وقتی منوچ لشکر را به سمت جبهه برد(لابد با نوای صادق اهنگران!)
برون برد آنجا ببد روز هشت/تا اونجا هشت روز راه بود
فریدونش هنگام رفتن بدید/ موقع رفتن منوچهر فریدون دیدش
سخنها به دانش بدو گسترید/ و فاز نصیحت برداشت
منوچهر گفت ای سرافراز شاه/منوچهر گفت: ای شاه والا مقام!
کی آید کسی پیش تو کینه خواه/کی دیدی یکی که ازت کینه داره بیاد پیشت؟(اشاره به ماجرای قسمت قبل!)
مگر بد سگالد بدو روزگار/ مگه اینکه روزگار باهاش بد کرده باشه (یعنی الکی یه آدم کینه ای نمیاد برات سرود ای فریدون غلط کردم بخونه! حتما یه ضعفی داره یه مرگیش هست...!)
به جان و تن خود خورد زینهار/اون از طرف ما عفو داشت(سر قضیه ایرج فریدون فقط عین بز سلم و تور را نگاه کرد!و هیچ حمله ای نکرد)
من اینک میان را به رومی زره/ حالا من با زره رومی( با پشت یقه خیاطی و آهنگری ژولیوس نوبوس و برادران!)
ببندم که نگشایم از تن گره/یه جوری میبندمش که گرهش وا نشه(قدرتمند!هرکول زمانه! اگه وسط جنگ محتاج دست به آب شدی اونوقت چه تدبیری اندیشیدی؟!)
به کین جستن از دشت آوردگاه/ با کینه و دشمنی از جنگ با سلم و تور
برآرم به خورشید گرد سپاه/ یه لشکر اندازه فاصله زمین تا خورشید درست میکنم
ازان انجمن کس ندارم به مرد/ توی لشکر دشمن مردی نمیبینم!
کجا جست یارند با من نبرد/ کی میتونه با من بجنگه؟
بفرمود تا قارن رزم جوی/دستور داد قارن جنگجو
ز پهلو به دشت اندر آورد روی/ از کنار با لشکر بره تو دشت نبرد!
سراپردهٔ شاه بیرون کشید/از پیش فریدون رفت
درفش همایون به هامون کشید/و درفش شاهنشاهی را تا هامون برد(آهنگ خوب بد زشت را پلی کنید!)
همی رفت لشکر گروها گروه/هی گروه گروه لشکر به لشکرش اضافه شدند(به قول صادق آهنگران:«ای لشکر صاحب زمان آماده آماده باش در پی نبردی بی امان آماده باش آماده باش...)
چو دریا بجوشید هامون و کوه/رود هامون مثل دریا موج دار شد (به قول یه عزیزی...سبحان الله!)
چنان تیره شد روز روشن ز گرد/ از گرد غبار روز روشن اونچنان سیاه شد
تو گفتی که خورشید شد لاجورد/ که هر کی ندونه فکر میکنه خورشید آبی پر رنگ شده!(زرد؟ آبی؟خورشید؟!)
ز کشور برآمد سراسر خروش/چون اونموقع گوشی و اینا نبوده فقط اون مردمی خبر جنگو میفهمیدن که تو مرز زندگی میکردن و خب شاه هم استثناست!ولی الان مردم تعجب کردن از صداهایی که از طرف نواحی مرزی میاد!
همی کرشدی مردم تیزگوش/گوش مردم تیز و بز از این همه خبر کر شد
خروشیدن تازی اسپان ز دشت/ شیهه ی اسب های عربی از دشت
ز بانگ تبیره همی برگذشت/ از صدا طبل بلند تر شد
ز لشگر گه پهلوان تا دو میل/از لشکر گاه منوچهر تا دو مایل(۳/۲کیلومتر) اونطرف تر (بله درست خوندید! مهد فرهنگ تمدن که انگلیس باشه واحد اندازه گیری طول را از ایرانیا کش رفته!...)
کشیده دو رویه رده ژندهپیل/ دو صف طولانی از رد پای فیل ها کشیده شده!
ازان شصت بر پشتشان تخت زر/شصت فیل پشتشون تخت طلایی(یه سوال اساسی الان جای تخته خارش بگیره دقیقا واکنش فیله چیه؟!)
به زر اندرون چند گونه گهر/توی طلا چند نوع جواهر
چو سیصد بنه برنهادند بار/سیصد تا کوله ی جنگی بار زدن
چو سیصد همان از در کارزار/کل سیصد تاشو بردند برای جنگ
همه زیر برگستوان اندرون/ همه ی فیل ها زره های آهنی پوشیده بودند!
نبدشان جز از چشم ز آهن برون/ بجز چشمشون چیزی از بدنشون معلوم نبود(تانک های اونموقع بودن!)
سراپردهٔ شاه بیرون زدند/ از پیش شاه(فریدون) رفتند
ز تمیشه لشکر بهامون زدند/ و از تمیشه به رود هامون رفتند
سپهدار چون قارن کینهدار/ فرمانده لشکر یکی مثل قارن کینه دار!(قارن خان کزم غیث کن!)
سواران جنگی چو سیصدهزار/سواره نظام سیصد هزار نفر
همه نامداران جوشنوران/ همشون از خوبای(تهرون؟) زره پوش بودند
برفتند با گرزهای گران/رفتند با گرز سنگین
دلیران یکایک چو شیر ژیان/ همشون دلیر مثل شیر وحشی!
همه بسته بر کین ایرج میان/همشون میخوان انتقام ایرجو بگیرن
به پیش اندرون کاویانی درفش/ تو دستشون نیزه - پرچم ایران(کاویانی درفش!)
به چنگ اندرون تیغهای بنفش/ تو دستشون شمشیر های بنفشه(مگه شمشیر اسباب بازیه؟!)
منوچهر با قارن پیلتن/منوچهر با قارن سیکس پک!
برون آمد از بیشهٔ نارون/ از جنگل نارون بیرون آمد
بیامد به پیش سپه برگذشت/اومد نشست پیش فرمانده
بیاراست لشکر بران پهندشت/ لشکرو چید
چپ لشکرش را بگرشاسپ داد/سمت چپ لشکر را داد به گرشاسپ
ابر میمنه سام یل با قباد/ و راست لشکر را بین سام (بابابزرگ رستم) و قباد تقسیم کرد
رده بر کشیده ز هر سو سپاه/سپاه از هر سو صف کشیده بود
منوچهر با سرو در قلبگاه/ منوچهر با سرو(شاه یمن) تو قلب سپاه( یه تک تیر انداز از لشکر سلم و تور کمه!)
همی تافت چون مه میان گروه/مثل مه توی لشکرش تاخت
نبود ایچ پیدا ز افراز کوه/ از بالا هیچی از کوه معلوم نبود(همش لشکرش را دید)
سپه کش چو قارن مبارز چو سام/ فرمانده مانند قارن (خب بابا فهمیدیم قارن خوبه!...اصلا قارن قاتل بروسلیه!خوب شد؟)و جنگنده مانند سام
سپه برکشیده حسام از نیام/ سپاهشو جلو برده و شمشیرش را از غلاف درآورد (در هوا میچرخاند میگوید:«مادر نزاییده کسی بیاد اقاجونمو بکشه و من ولش کنم!»)
طلایه به پیش اندرون چون قباد/طلایه سپاه(بخش کوچولویی برای جاسوسی)را قباد فرماندهی میکرد پس شد(چپ لشکر قارن راست لشکر سام و طلایه سپاه قباد و این وسط منوچهر هم جنگ را تماشا میکنه و تخمه جابونی میقله!)
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد/ کمین گر(گروهی که وقتی دشمن به تته پته افتاد شاهشونو میکشه و ماتشون میکنه!)یکی مثل تلیمان اصیل
یکی لشکر آراسته چون عروس/ یکی لشکری ساخته به خوشگلی عروس(لابد با رمز باباکرم دوستت دارم عملیاتو آغاز میکنن!)
به شیران جنگی و آوای کوس/ با شیرهای جنگی وصدای شیپور جنگ
به تور و به سلم آگهی تاختند/ به سلم و تور اطلاع دادند
که ایرانیان جنگ را ساختند/ که ایرانیا میخوان جنگ کنند
ز بیشه بهامون کشیدند صف/ اونا از جنگل هامون اومدن بیرون
ز خون جگر بر لب آورده کف/ جونشون به لبشون رسیده بود
دو خونی همان با سپاهی گران/ دو تا پرتقال خونی...(جان؟ از اتاق فرمان میگن خونی میشه وحشی!)با سپاه بزرگی
برفتند آگنده از کین سران/ با سر پر از کینه رفتند جنگ!
خوانندگان عزیز جهت ایجاد تعلیق داستان اینجا تموم میشه و تا قسمت بعد و جمعه ی بعد سماخ بمکید!
خب رسیدیم به اونجایی که یه جنگ راه افتاد قسمت بعد با شاخ و شونه کشی جذاب سلم و تور و منوچهر (همش با ایرج اشتباهش میگیرم!)میام سراغتون فعلا خدانگهدار؛