بابا لنگ دراز اثر جین وبستر که یکی از بهترین رمانهای عاشقانه کلاسیک است را از فردی غریبه و ناآشنا دریافت کردم. او بستهای به خانهام فرستاد که حاوی یک کتاب و یک نامه بود. قبل از مطالعه، در نامه نوشته بود: «به نظرم، مورد شگفتانگیز در مورد کتابها این است که آنها میتوانند در لحظات مختلف زندگی ما، معنای دیگری داشته باشند.
این رمان از این دست کتابهاست. این اثر احتمالا بر خلاف آنچه قبلا خواندهای و قطعا از آن کتابهایی نیست را مد روز باشد، ولی به شدت رمانی اسرارآمیز است و بهتر آنکه عمیق بخوانیش.
در کتاب تلاشهای جودی ابوت را به داشتن دوستیها، کوششهایش برای مهارت در نوشتن و اولین تجربهاش با عشق را خواهی دید. جین وبستر همه کتاب را در لحنی معصومانه، سرگرمکننده و ساده بیان میکند. با گذشت زمان، نامههای جودی، نشان از تغییرات درونی و اجتماعی او دارد، و اینکه چگونه او به سرعت تبدیل به زنی مستقل میشود».
بابا لنگ دراز | جین وبستر
پیش از آنکه شروع به خواند کتاب کنم، روح اسرارآمیز نامه ذهنم را رها نمیکرد. فکر میکنم او را قبلا جایی دیدم، زمانی که از در یتیم خانهای که در آن کار میکردم مردی گذشت و من سایه بلند قد او را که نور خورشید آن را بیشتر به داخل میکشید را دیدم، اما او کیست؟
پیشنهاد ویژه سایت : خرید کتاب بابا لنگ دراز اثر جین وبستر با تخفیف ویژه ?
آلیس جین چندلر وبستر در بیست و چهارم ژوئیه ۱۸۷۶ در نیویورک پا به دنیا گذاشت. مادرش خواهرزاده مارک تواین نویسنده معروف کتابهای شاهزاده و گدا، ماجراهای تام سایر و هاکلبری فین بود و پدرش هم اداره کارهای مالی مارک تواین و انتشار کتابهای او را برعهده داشت.
جین وبستر بعد از این که کتاب بابالنگ دراز را نوشت به موفقیتی چشمگیر دست پیدا کرد، بعد داستان آن را ادامه داد و کتاب دشمن عزیز را نوشت که بعد از آن منتشر شد. دشمن عزیز داستان سالی مکبراید دوست جودی است که تصمیم میگیرد پرورشگاهی را اداره کند. این داستان هم با استقبال زیادی روبهرو شد.
جین وبستر در یازدهم ژوئن ۱۹۱۶ پس از زایمانی سخت، درگذشت.
بابا لنگ دراز عزیز
دیشب یک خواب خیلی مزخرف دیدم. خواب دیدم که داخل یک کتابفروشی رفتم و فروشنده کتاب جدیدی به نام زندگینامهی جودی آبوت را برایم آورده است. جلد کتاب از جنس پارچهی قرمز بود و عکس یتیمخانه جانگریر روی جلد آن بود. عکس من در صفحهی اول بود و زیر آن نوشته شده بود ارادتمند واقعی شما. جودی آبوت.
اما همین که میخواستم بروم صفحهی آخر نوشتهی روی سنگ قبر را بخوانم از خواب پریدم. خواب بدی بود. من کم و بیش دیدم که با چه کسی ازدواج میکنم و کی میمیرم. به نظر شما هیجانانگیز نیست آدم بتواند داستان زندگی خودش را که یک نویسندهی ماهر بدون کم و کاستی نوشته است بخواند؟
و اگر بخواهید آن را بخوانید یک شرط دارد آن هم این است که شما هرگز آن را فراموش نکنید و با وجود اینکه کاملاً از آینده خبر دارید و هر لحظه میدانید قرار است چه اتفاقی بیافتد و حتی میدانید که چه زمانی خواهید مرد به زندگی عادی خود ادامه دهید.
با این شرایط فکر میکنید چند نفر شجاعت خواندن آن را دارند؟ یا چند نفر میتوانند جلوی کنجکاوی خود را بگیرند و آن را نخوانند؟ با وجود اینکه میتوانند اگر آن کتاب را بخوانند در ادامهی زندگی هیچ امید و هیجانی وجود نخواهد داشت.
زندگی در بهترین حالت هم بسیار خسته کننده است. بیشتر وقتها فقط میخوریم و میخوابیم. اما ببینید چقدر بدتر میشود اگر بین همین غذا خوردن هم هیچ اتفاق غیر منتظرهای رخ ندهد. آه، خدایا! بابا یک ذره جوهر روی کاغذ ریخت ولی من الان صفحهی سوم هستم و نمیتوانم دوباره از اول شروع کنم.
امسال باز هم زیستشناسی داریم. درسِ خیلی شیرینی است. بخش دستگاه گوارش هستیم: نمیدانید تصویر رودهی یک گربه زیر میکروسکوپ چقدر بامزه است.
جودی آبوت: شخصیت اصلی رمان جین وبستر که در یتیم خانه بزرگ شده و به نوشتن علاقه زیادی دارد. دختری بسیار باهوش، اجتماعی و شاد است و تحت سرپرستی مردی مهربان و در عین حال عجیب قرار دارد. او از نام اصلیاش «جروشا» بیزار است، ولی عاشق اسم جودی است.
سالی مکبِراید: دختر خجالتی ولی شیرینی است، او یکی از هم اتاقیهای جودی در دبیرستان یادبود لینکلن است. آنها رابطه دوستانه بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. او با وجود قدی کوتاه و بدنی چاق، ارادهای قوی دارد.
جولیا پندلتون: دانش آموز ثروتمند، خودخواه، قد بلند و زیبا که یکی از هم اتاقیهای جودی و سالی در دبیرستان است.
جوانا اسلون: مدیر خوابگاهی است که جود و هم کلاسیهایش در آن زندگی میکنند. اغلب از اینکه او را خانم بنامند، تنفر دارد، زیرا هنوز مجرد است.
جرویس پندلتون: او عموی جولیاست، ثروتمند و بسیار با شخصیت است، ولی به مادیات اهمیت زیادی نمیدهد.
مری: زن قوی، شوخ طبع و با قدرت عمل بالاست. او ایده بسیار واقع گرایانه برای آموزش یتیمها دارد، به همین دلیل محبوب کودکان است.
جیمی مکبراید: برادر مهربان، محبوب و بزرگتر سالی است و جودی ابوت را دوست دارد.
لئونورا فنتون: همسایه جدید جودی که 1 سال بزرگتر از اوست. او به علت بیماری در قفسه سینه یک سال از تحصیل دور بود، به همین علت همکلاسی جودی ابوت شد.
کاترین: مدیر یتیم خانه جان گیر است. به علت روحیه سختگیرانهای که داشت، کودکان اغلب از او متنفر بودند.
منبع : متا بوک