این رمان داستان کسب و کار خانوادگی خانوادهی تواچ است. آنها یک مغازه خودکشی دارند که سر درش این شعار را نوشتهاند:
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
مغازه تواچ به افرادی که قصد خودکشی دارند، خدمات و مشاوره میدهد؛ با چی خودتان را بکشید، چطور بکشید و کجا. انواع ابزار و ادوات خودکشی از نوع ساده آن مثل طناب دار تا پیچیدهترین ویروسهای کشنده در مغازه آنها پیدا میشود.
مغازهای که نه زمانش معلوم است و نه مکانش مشخص. اما مسئلهای که خوب به چشم میآید وفور ناامیدی است؛ یک بیماری مسری که کسب و کار خانواده تواچ را رونق داده است.
پیشنهاد ویژه : خرید کتاب مغازه خودکشی با تخفیف ویژه ?
بیشتر مردم دلیلی ندارند که به زندگی ادامه دهند، شاد بودن و خندیدن برایشان چیز عجیبی شده و آمار خودکشی خیلی بالاست بنابراین مغازه خودکشی مفتخر است که به مردم برای خلاص شدن از شر زندگی کمک میکند.
همهچیز برای تواچها خوب پیش میرود آنها هر روز وسایل جدیدی اختراع میکنند و میل به خودکشی هم رو به افزایش است تا این که آلن به دنیا میآید.
آلن با همه آدمهای این قصه فرق دارد. شاد است. لبخند میزند و عاشق کمک کردن به دیگران است. او قوانین مغازه را رعایت نمیکند و رفتارش کمکم باعث ایجاد تغییرات اساسی میشود.
پیشنهاد ویژه : خرید کتاب مغازه جادویی با تخفیف ویژه
– کتابی لذتبخش و تفکربرانگیز (Vulpes Libris)
– یک مغازهی خودکشی که سرشار از زندگی است (Le Figaro)
– بدیع و به شکل غیرمنتظرهای گزنده؛ کتاب «مغازه خودکشی»، یک اثر کلاسیک جاودان است. (The trust about a books)
«مرلین، به خاطر اون کاغد کادو ببخشید. ما به آلن گفتیم کاغذ کادوی سیاه سفید بگیره ولی باز کار خودش رو کرد و با اون لبخند دلقکانهاش، با این کاغذ رنگ و وارنگ برگشت. دیگه خودت میدونی برادرت چجوریه! خب، اینم از طرف من و بابات تقدیم به تو که حالا دیگه بزرگ شدی.»
مرلین با دقت کادوی والدینش را باز کرد.
«یه سرنگ؟ چی توشه؟»
«یه سم مهلک!»
«مامان، بابا، بالاخره بهم اجازه دادین خودم رو بکشم؟ درست فهمیدم؟ میتونم اینکارو بکنم؟»
مادرش چشمانش را بالا برد و گفت: «خودت نه، بلکه هرکی رو که ببوسی!»
«چطوری؟»
«این آمپول پیشنهاد شرکت مرگآورانه. اون رو توی رگت تزریق میکنی. هیچ بلایی سرت نمیاد. مریض هم نمیشی. ولی باعث میشه بزاقت سمی رو ترشح کنه که هرکسی رو که میبوسی، بکشه. هر بوسهی تو به مرگ منجر میشه!»
میشیما گفت: «توی مغازه جایگاه خودت رو پیدا میکنی، میدونی من و مادرت تصمیم گرفتیم این وظیفه رو بهت بدیم که توی قسمت ترهبار باشی و مشتریهایی که داوطلبانه این نوع خودکشی رو انتخاب میکنند، با یه ماچ به درک بفرستی! بوسهی مرگ!»