متا بوک
متا بوک
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

کتاب باشگاه پنج صبحی‌ ها؛ کتابی سرشار از پیشنهادهای عملی و مفید

معرفی کتاب باشگاه پنج صبحی ها :

کتاب باشگاه پنج صبحی‌ ها نوشته‌ی رابین شارما نویسنده‌ی کانادایی است. این کتاب اثری خلاقانه در دسته‌ی خودیاری است که در قالب داستان ارا‌ئه شده است.

موضوع اصلی کتاب همان‌طور که از عنوانش پیداست، ارزش سحرخیزی و مزایای آن است. نویسنده کوشیده در داستان خود نقش این عادت نیکو در موفقیت را شرح داده و در کنار آن راهکارهایی عملی را برای پیوستن به باشگاه پنج صبحی‌ ها پیشنهاد دهد. این کتاب خوانندگان بسیاری را از سراسر جهان به خود کشاند و به ده‌ها زبان ترجمه شد.

پیشنهاد ویژه سایت : خرید نسخه الکترونیک کتاب باشگاه 5 صبحی ها با تخفیف ویژه

درباره‌ی کتاب باشگاه پنج صبحی‌ ها :

کتاب باشگاه پنج صبحی‌ ها نوشته‌ی رابین شارما نویسنده‌ی کانادایی، اثری در زمینه‌ی خودیاری و در قالب داستان است. رابین شارما که تا ۲۵‌سالگی وکیل بود، به‌یک‌باره شغل خود را رها کرد و روی به نویسندگی آورد. کتاب‌های شارما بسیار پرفروش و محبوب شد تا او از این تغییر بزرگ در زندگی کاری‌اش، برنده بیرون آید.

کتاب باشگاه پنج صبحی‌ های او موضوعی به‌ظاهر ساده دارد: سحرخیزی؛ اما ظرایف و جزئیات کتاب و نقشی که شارما در این اثر برای صبح زود بیدارشدن و اهمیت زمان قايل شده است، اثری متفاوت را برای خوانندگان کتاب‌های خودیاری به ارمغان آورده است.

داستان  از یک نقطه‌ی تاریک آغاز می‌شود. از آشفتگی خانم کارآفرین جوانی که از جور دوستان و جفای روزگار به تنگنا می‌رسد. این تنگنا به حدی است که خیال خودکشی هم به سرش می‌زند. او را که فردی دلسوز و جدی در کار و سرشار از زندگی بود، به جایی می‌رسانند که از زندگی چیزی را جز پایانش نمی‌خواهد.

اما زندگی با تمام تلخی‌هایش گاهی دریچه‌هایی کوچک از امید برای انسان نگه می‌دارد. این دریچه برای خانم کارآفرین، یک بلیط کنفرانس با عنوان «تکنیک‌های بهینه‌سازی فردی» است که مادرش به او می‌دهد.

او که زیاد اهل این قبیل کنفرانس‌ها نبوده و معمولا به چشم اتلاف وقت به آن‌ها می‌نگریسته است، حالا می‌خواهد از این گزینه‌ی پایانی و دریچه‌ی کوچک نیز بهره ببرد. ورود او به کنفرانس آغاز ماجرایی است که رابین شارما به کمک آن، ایده‌های جذاب خود را بیان کرده است. ایده‌هایی که تاکنون نظر میلیون‌ها مخاطب را به خود جلب کرده است.

https://virgool.io/@mtbook.ir/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-40-%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D8%B3%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A2%D8%B1%D9%86%D9%88%D9%84%D8%AF-%D9%84%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%B3-ehkjhdzhl3yq

جملات برگزیده‌ی کتاب باشگاه پنج صبحی‌ ها:

– جوری زندگی نکنید که انگار ده هزار سال از عمرتان باقی مانده.

– آنان که می‌رقصند به چشم آنان که نوای موسیقی را نمی‌شنوند دیوانگان‌اند.

– راستش، بعضی روزها تا قبل از ساعت صبحانه، به شش چیز مختلف باور پیدا می‌کنم.

– بیدار شدن قبل از سپیده‌دم نیکو است، چون چنین عادتی به سلامتی، ثروت و خرد کمک می‌کند.

– ما برای جشن گرفتن پیروزی‌هایمان تا ابد وقت داریم، اما برای به دست آوردنشان تنها چند ساعت.

– زندگی‌ای که از جانب طبیعت به ما عطا شده کوتاه، اما یاد و خاطرۀ زندگی‌ای که عالی زیسته شده ابدی است.

https://virgool.io/@mtbook.ir/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C-%DA%86%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1-dvgjrogoqv62

در بخشی از کتاب باشگاه پنج صبحی‌ ها می‌خوانیم:

کارآفرین با لبخندی کج و معوج که ملغمه‌ای از حیرت و خوشحالی بود، گفت: «اممم… جل‌الخالق!»

بعد از آنکه توانست از حالت شوک به حال و هوای مدیریتی خودش که بیشتر به آن عادت داشت، برگردد، بالآخره توانست بگوید: «ما توی سمینار شما بودیم. اممم… شما روی صحنه، عالی ظاهر شدید.

من مدیریت یه شرکت فناوری رو به عهده دارم. اهل‌فن صنعت از ما با عنوان «موشک» یاد می‌کنن، چون ظرف چند سال، رشد تصاعدی داشتیم. اوضاع داشت عالی پیش می‌رفت تا اینکه مدتی قبل…» باقی حرفش را خورد.

نگاهش را از روی سخنران برداشت و روی هنرمند برد. برای لحظاتی، دستپاچه، با دست‌بندش ور رفت. خطوط روی صورتش وضوح بیشتری یافتند. و در آن لحظه، روی آن ساحل تماشایی، نگاه خسته، سنگین و زخم‌خورده‌ای روی سیمایش ظاهر شد.

سخنران پرسید: «چی به سر کسب و کارت اومد؟»

«بعضی از کسانی که روی کسب و کارم سرمایه‌گذاری کرده بودن، احساس کردن که من زیادی سود می‌برم. اون‌ها سود بیشتری می‌خواستن. آدم‌های خیلی حریصی بودن.

این شد که تیم اجرایی‌ام رو بازیچۀ خودشون قرار دادن و کارمندهای کلیدی‌ام رو متقاعد کردن که علیهم صف‌آرایی کنن، و حالا هم سعی دارن از شرکت خودم بیرونم کنن. کسب و کارم حاصل تمام زندگی‌مه.» بغض گلویش را گرفت.

دسته‌ای ماهی استوایی با رنگ‌های بدیع، در آب‌های کم‌عمق لب ساحل شنا می‌کردند.

منبع : سایت خرید کتاب متا بوک

کتابمعرفی کتابکتاب روانشناسیروانشناسیرابین شارما
فروشگاه آنلاین کتاب الکترونیک | https://mtbook.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید