متا بوک
متا بوک
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

کتاب سالتو؛ روایتی که سریال یاغی بر اساس آن ساخته شده

معرفی کتاب سالتو :

یکی از خواندنی‌ترین داستان‌های جنایی-معمایی ادبیات فارسی! کتاب سالتو از مهدی افروزمنش سرگذشت پسری فقیر به اسم سیاوش است که آرزو دارد قهرمان کشتی شود و شخصی مرموز به نام نادر تصمیم می‌گیرد به او برای رسیدن به خواسته‌اش کمک کند اما تقاضایی که در مقابل لطفش دارد، زندگی این پسر نوجوان را زیر و رو می‌کند….

گفتنی است که سریال مشهور «یاغی» براساس این کتاب ساخته شده است.

************ دانلود نسخه الکترونیک این کتاب با تخفیف ویژه ****************

https://mtbook.ir/product/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d8%aa%d9%88/

درباره کتاب سالتو، کشتی با سرنوشت :

افروز منش با نوشتن این داستان توانسته با یک تیر، چند نشان بزند. در اینجا هم از دغدغه‌های ورزشکاران بااستعداد و محروم می‌خوانیم، هم از قشر کم‌دست و سایه‌نشین جامعه و هم از باندهای قاچاق مواد مخدر. نویسنده در برقراری ارتباط و تعادل بین این سه موضوع توانسته هنر نویسندگی خود را به جامعه‌ی ادبی ایران ثابت کند.

سالتو حکایت مردمی است که در پستوی تاریک شهر زندگی می‌کنند، اما زنده نیستند. فشار زندگی و اختلاف طبقاتی دیگر رمقی برای این مردم باقی نگذاشته است. حتی اگر روزی یک ناجی افسانه‌ای پیدا شود که بخواهد درِ دنیای جدیدی را به رویشان باز کند، حتما یا منافع شخصی در کار است یا کینه‌جویی و انتقام.

این کتاب داستانی مرموز و معمایی دارد. هنر نویسنده در ارتباط گنگ و نامریی بین آدم‌ها و اتفاقات ستودنی است. این داستان طوری نوشته شده که خواننده را صفحه به صفحه بیشتر مشتاق خواندن می‌کند. شخصیت‌های داستان افراد خیلی از دور از ذهن نیستند. همه آدم‌های معمولی هستند که در تعامل با هم و اوج گرفتن درگیری‌ها، چهره‌ی تازه‌ای از خودشان نشان می‌دهند.

داستان سالتو از همان ابتدا خیلی خوب شروع می‌شود. از گزافه‌گویی و قلم‌فرسایی‌های ادبی هم در آن خبری نیست. از صفحه‌ی اول وارد داستان می‌شویم و با جریانات پیش می‌رویم. در اواسط ریتم معمولی کتاب چنان تند می‌شود که سیل حوادث و اتفاقات لحظه‌ای خواننده را رها نمی‌کند. طوری که نمی‌توان پیش از رسیدن به پایان داستان، آن را لحظه‌ای زمین گذاشت.

افروزمنش توانسته تلفیق خوبی از یک فضای رازآلود و مبهم در بستری اجتماعی و ورزشی بسازد. او در ایجاد حس تعلیق و کشاندن مخاطب به این طرف و آن طرف مهارت زیادی دارد. در این داستان از کلیشه‌ی آدم‌خوب‌های زنده و آدم‌بدهای مرده خبری نیست.

اینجا همه سال‌هاست که مرده‌اند؛ آدم‌ها زندگی نمی‌کنند، فقط پوسته‌های خالی و شکننده‌ی خود را این طرف و آن طرف می‌کشانند. افروزمنش چندان اصراری روی زیباسازی مفاهیم ندارد. واقعیت زندگی، همان‌طوری که هست نشان داده شده است.

شخصیت‌های زیادی در این کتاب وجود دارد. با این حال هیچ‌کدام از این آدم‌ها اضافی و سربار داستان نیستند. نویسنده توانسته ارتباطی قوی بین کم‌رنگ‌ترین شخصیت‌ها و پررنگ‌ترین اتفاقات ایجاد کند. این آدم‌ها با رشته‌های باریک و نامرئی به هم مربوط هستند و پیکر اصلی داستان را می‌سازند.

https://virgool.io/@mtbook.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D8%B1%DA%AF%D8%B2-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%B4%D8%AF-%D8%AF%D9%84-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%AC%D9%86%DB%8C%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%AF-m19lxmprl9rr

افروزمنش طوری فکر و شخصیت‌ آدم‌ها را توصیف کرده که جلوی چشم مخاطب زنده می‌شوند و جان می‌گیرند. با این حال وصف‌حال‌ها و توصیفات این نویسنده از چهره‌ها، مکان‌ها و اتفاقات ملال‌آور و کسالت‌بار نیست. همان‌قدر که مخاطب را درگیر کند و به بطن داستان بکشاند برای تعریف و توصیف کافی است.

تفاوت طبقاتی و آسیب‌هایی که اربابان و صاحبان قدرت و ثروت به طبقه‌ی پایین‌دست جامعه می‌رسانند، هیچ وقت از بین نمی‌رود.

شاید کمی لباس مدرن بپوشد و بین تمام مشکلات و دغدغه‌های زندگی امروز نادیده گرفته شود، اما دیر یا زود تمام این زخم‌های قدیمی و پوسیده سر باز می‌‌کنند و اینجاست که سرخوردگی و تحقیر تبدیل به خشم و نفرت می‌شود و زندگی‌های زیادی را نابود می‌کند.

خلاصه رمان سالتو :

سیاوش پسر جوان شانزده‌ساله‌ای است که به کشتی‌گرفتن علاقه دارد. او با نادر و سیا آشنا می‌شود که هردو کشتی می‌گیرند. نادر و سیا متوجه استعداد سیاوش می‌شوند و تصمیم می‌گیرند به او کمک کنند.

سیاوش خودش را اهل جایی به اسم جزیره معرفی می‌کند. در طول داستان متوجه می‌شویم این جزیره جایی خارج از تهران نیست؛ بلکه منطقه‌ای دورافتاده در جنوب شهر و اطراف خط راه‌آهن است.

جزیره دنیای سیاهی است که بزرگ‌ترین خلاف‌ها آنجا شکل می‌گیرد. نادر و سیا به ظاهر می‌خواهند به سیاوش کمک کنند؛ اما هرکدام اهداف خودشان را دارند. این کتاب به حاشیه‌ٔ فراموش‌شدهٔ تهران نگاهی می‌اندازد؛ آدم‌هایی که زندگی تغییرشان داده است و به آن‌ها یاد داده مبارزه کنند.

داستان با توانایی سیاوش در کشتی شروع می‌شود و با یاد پدرش ادامه پیدا می‌کند. فقری که از نسل قبل به سیاوش رسیده، در کفش‌های پاره‌اش خودش را نشان می‌دهد؛ اما سیاوش می‌خواهد تغییر کند؛ ولی نمی‌داند برای تغییر، آدم‌های اشتباهی سراغش آمده‌اند.

https://virgool.io/@mtbook.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%88%D8%B1%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%98%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%DA%AF%D9%88-rlwneff3pmv0

زبان داستان روان است و مهدی افروزمنش تا توانسته به ادبیات اصیل حاشیه‌ٔ شهر نزدیک شده است. خواندن کتاب سالتو تصویری تازه در ذهن مخاطب می‌سازد که پیش از آن تجربه‌ای از آن نداشته است و یا در فیلم‌ها دیده است.

بخشی از کتاب سالتو مهدی افروزمنش :

ساعت ۱۰: ۵۰، سه‌شنبه، شانزده آذرماه ۱۳۷۸. اکسیژن انگار بعد از رد شدن از لولهٔ اگزوزِ ماشین‌های اسقاطی به زمین می‌رسید و قلب من بیخِ دهنم می‌زد.

روی پُل عابرپیادهٔ میدان توحید ایستاده بودم و بازی‌های جورواجوری اختراع می‌کردم؛ اگر سومین ماشینی که از زیر پُل رد بشود رنگ روشنی داشته باشد یعنی که نادر و سیا می‌آیند؛ اگر پنجمین ماشین پیکان باشد کُل داستان رؤیایی بیش نبوده؛ یا اگر رانندهٔ چهارمین ماشینی که از ستارخان توی چمران می‌پیچد دختر باشد، من امروز نادر را دوباره می‌بینم.

زیر پام ماشین‌ها و دست‌فروش‌ها مثل گُنگ‌ها این‌طرف آن‌طرف می‌رفتند؛ شریک در یک سردرگمی دسته‌جمعی، یک هدفمندی بی‌هدف در دِل خیابان‌هایی که هر کدام در جهتی میدانِ بی‌میدان را تکه‌پاره می‌کردند.

https://virgool.io/@mtbook.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C-coqo6w5a1ctb


خیابان‌هایی که آدم‌ها در آن‌ها رشد می‌کنند، کُشته می‌شوند، به‌هم می‌رسند، عاشق می‌شوند و گاهی فارغ. خیابان‌ها، این پیوسته‌ترین اتفاق زندگی بشر.

دو دقیقه مانده به یازده خودم را کشیدم پایین، اتفاق در شرف وقوع بود. از شش صبح منتظرش بودم، همان وقتی که با حسن، سمیه، فاطمه و مریم رسیدم سرِ چهارراه.

شب قبلش همه‌چیز را برای مریم تعریف کرده بودم. روی ریل تهران اهواز نشسته بودیم.

«نمی‌دونی چه ساک خوشگلی بود؛ عینِ اون توله‌سگ‌کوچیکه که کنارتون ول می‌چرخید نرم بود.»

«ماشین‌شون چی بود؟»

«از این ماشین باکلاس‌ها… یه‌بار می‌گم سوارت کنن، صندلیش مثل پنبه بود، توش که می‌شستی…»

«داوود رو چی‌کار می‌کنی؟»

«نمی‌دونم. اگه تو وایسی جام شاید نفهمه.»

«من که بلد نیستم بفروشمش. تازه‌شم مشتری‌ها من رو نمی‌شناسن.»

«بلدی نمی‌خواد که، جنس‌ها رو برات قایم می‌کنم. فقط پول رو می‌گیری و می‌گی یه دور بزنن تا جنس رو براشون ببری. من هم نمی‌شناسن. زودم می‌آم.»

«اگه داوود بیاد چی؟»

«بهش بگو چیزی نمی‌دونی. باشه؟»

مریم پرید هوا و گفت «گفتی باشه سیاوش‌خان، گفتی باشه. باختی.»

پیشنهادهایی برای دوستداران کتاب سالتو :

سه دقیقه در قیامت کتابی خواندنی و جذاب از دسته‌ی کتاب های رمان است. اگر از این کتاب جذاب لذت برده‌اید گزینه‌های دیگری را برای مطالعه به شما پیشنهاد می‌کنیم:

کتابمعرفی کتابیاغیرمانسریال یاغی
فروشگاه آنلاین کتاب الکترونیک | https://mtbook.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید