توی ساحل قدم میزد.
همینطور که داشت به روش های مختلفی که میتونه باهاشون همکلاسیاشو بفرسته اون دنیا فکر میکرد ، چشمش به یه بطری شیشه روی آب افتاد.
تلاش کرد بدون خیس شدن کفشاش برش داره .اما زیادی خم شده بود و افتاد تو آب.
***
بلاخره رسید خونه و بطری باز کرد دو سه بار انگشتش تو بطری گیر کرد تا تصمیم گرفت بطریو بشکنه.
کاغذ خط دار ، معلوم بود برای دفتر مشقه. آروم بازش کرد. توی کاغذ یه جمله نوشته شده بود :
Spacemens will attack soon. run
آدم فضایی ها به زودی حمله خواهند کرد.فرار کن.
با خودش فکر کرد : اگه یه داستان علمی تخیلی بود احتمالا اون اون پیامو جدی نمیگرفت و آدم فضایی ها حمله میکردن.
ولی اینجا این اتفاق نمیافته.
_ این همه بدبختی کشیدم برا این؟
آه کشید.وقتی که داشت شیشه های شکسته رو جمع میکرد اونا رو شمرد.
چهل و یکی. درست به تعداد همکلاسی هاش.
فرا رسیدن سال تحصلی را پیشاپیش تسلیت میگم.