ویرگول
ورودثبت نام
مأوا مقدم
مأوا مقدم| شاعر | نویسنده | داستان نویس |
مأوا مقدم
مأوا مقدم
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

بی پناهی در آیینه

نفرتِ تو از روحِ سرگردانم

از شب های تاریک از مشروبِ ته لیوانم

از شعرها که با من قهر اند

کلمات در گلو ام گیر کردند

از فکرهای شومِ اتمام

از انتحارِ خویش ندارم ابهام

از جگرم که نزد مرگ میرقصد

از قلبی که در سینه ام هست میترسم

از تو، از نفرتت، از روحِ سرگردانم

از شب های تاریک

و از مشروبِ در لیوانم

از مأوا، بی پناهی که درآیینه میبینم

از خودم و این شعرها سیر ام...

مأوا مقدم

مأوا مقدم
مأوا مقدم



شعرنوعکس نوشتهشعر غمگین
۴
۱
مأوا مقدم
مأوا مقدم
| شاعر | نویسنده | داستان نویس |
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید