مأوا مقدم
مأوا مقدم
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

تو که نیستی

تشنه‌ام به له‌له‌ افتاده تنم

قلم دست گرفتم، دوباره باز شد دهنم

باز تو نیستی و غم نوشته قلمم

کاش بیای ببینی خم شد کمرم

بی تو من را شاعری بدخلق نسبت میدهند

بی تو اینجا همه غم نذری میدهند

بی تو سایه‌های دیوار چنگم میزنند

بی تو جن و انس عذابم میدهند

مأوا مقدم✍🏻

مأوا مقدم / شاعر
مأوا مقدم / شاعر


شاعر معاصرشعر نوشعر
| شاعر | نویسنده | داستان نویس |
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید