ویرگول
ورودثبت نام
مأوا مقدم
مأوا مقدم
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

کاش...

کاش شهربازی بودم

و تمام عمرم را، شادی و قهقهه‌‌ی کودکانی را میدیدم، که در دنیایی متروکه، با بزرگ‌ترهایی بی‌رمق، برای ساعتی با من خوشحال بودند.

کاش باران بودم

و به گل‌هایی که قرار است دلیلِ عاشقانه‌های کوچک اما واقعیِ مردان و زنانِ در رَه عشق بشوند، جان میدادم.

کاش کتاب بودم

که دلیلِ تحول‌ در زیستنِ انسانی میشدم.

کاش عروسکی بودم

که شورِ زندگانی را در دلِ دخترکانِ گیسو تراشیده‌ی در بیمارستان‌ها، زنده میکردم.

کاش

کمی

فقط کمی من دلیلِ لبخند بودم.


#مأوا #مقدم_زاد

مأوامقدم زادکاشکودکان سرطانیلبخند
| شاعر | نویسنده | داستان نویس |
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید