بیایید در مورد میلیونها دلیلی که آدمها رو برای حرکت به سمت شهرهای مصرفی تحریک میکنن فکر کنیم. شهرهایی که ساخته شدن تا به یکی از نیازهای ذاتی آدم پاسخ بدن، نیاز "لذت بردن". با ویژگیهای عمومی مشترکی مثل برخورداری از یه غروب زیبا یا داشتن آبوهوای گرم. یکی از این شهرها لسآنجلسه.
لسآنجلس در بدو تولد، یه پوئبلو بود. یه دهکدهی سادهی سرخپوستی شکلِ خشتی - کاهگلیِ با اقتصاد مبتنی بر دامداری که رونقش رو به تب طلای کالیفرنیا توی فاصلهی سالهای 1848 تا 1855 مدیون بود. نه چون طلا داشت، بلکه چون میتونست محصولات گوشتی خودش رو به معدندارای جنوبی اون ناحیه، بیشتر و بیشتر و پرسودتر بفروشه. قبل از ایجاد و رونق خط آهن قارهای و کانال پاناما، لسآنجلس برای شرق غیرقابل دسترسترین بود، شهری که تنها چیزی که میتونست ازش خارج شه محصولاتی بود که از گاوهاش به دست میاومد. فقط محصولات دامی بودن که میتونستن سفرهای بلند دریایی رو تاب بیارن.
رونق لسآنجلس ارتباط خیلی نزدیکی داره با رونق و توسعهی خطوط حملونقل در آمریکا. توی سال 1869 خط آهن سن پدرو شهر رو به بندرگاه خلیج سنپدرو وصل کرد و در سال 1887، لسآنجلس از طریق خطوط آهن به نقاط متعددی در شرق کانزاس متصل شد. شهر غیرقابل دسترس، دیگه داشت در دسترسترین میشد. همونطور که تولد کانال "ایلیونویز و میشیگان" توی سالهای دههی 1830 باعث رونق سریع املاک و مستغلات توی شیکاگو شد، این خطوط آهن هم در سالهای 1880، املاک و مستغلات لسآنجلس رو با یه جهش بزرگ به پیش روندن.
لسانجلسی که تنها داراییش محصولات دامی و کشاورزی بود، بعد از سال 1892 صاحب نفت شد. در سالهای دههی 1920 و بعد از یک سلسله اکتشاف نفتی، منطقه با انبوهی از برجهای چاهکنی و جرثقیلها پر شده بود. لسآنجلس دیگه یکی از مراکز جهانی استخراج نفت بود. شگفتانگیزترین اتفاقات تاریخ لسآنجلس از این تاریخ به بعد رخ دادن.
جی.پل گتی، مشهورترین مرد نفتی آمریکا سال 1917 به لسآنجلس اومد. نه برای تولید نفت. اومده بود تا پولی رو که از صنعت نفت اوکلاهاما به دست آورده توی این شهر خرج کنه. به زبان ساده، گتی برای یه تعطیلات کوتاه به لسآنجلس اومده بود اما موندگار شد، مثل تمام اون یک میلیون و صد و نود هزار نفری که در لسآنجلس موندگار شدن. جمعیت شهر از 50 هزار نفر ساکن توی سال 1890 به بیش از 1.24 میلیون نفر توی سال 1930 رسیده بود. مزایای شهر مصرفی لسآنجلس و آبوهوای جادوییش به خیلیها از جمله گتی انگیزهی موندن داده بود.
پدر ریچارد نیکسون، سیاستمدار و سیوهفتمین رییس جمهور ایالات متحده، فرانسیس هم از سرمازدگی و یخبندان کلمبوس، اوهایو، به کالیفرنیا، لسآنجلس پناه برد. خانوادهی گلن ال.مارتین، کارآفرین بزرگ و هوانورد و خلبان آمریکایی هم به خاطر سلامت مادر خانواده از غرب به آبوهوای عالی شهر پناه آورده بودن. برای نویسندهی معروف داستان جادوگر شهر اُز، فرانک باوم هم فرقی نمیکرد کجا بنویسه، برای همین به سرزمین آفتابی کالیفرنیا و شهر دلفریب لسآنجلس مهاجرت کرد. دمای هوای ژانویه، یکی از بهترین عاملهای رشد و توسعهی کلانشهرهای آمریکایی توی قرن بیستم بود.
لسآنجلس رشد کرد. نه به عنوان یه شهر تولید کننده. شهر مصرف بود.
توی نیویورک، مجتمعهای بزرگ مسکونی در جوار ساختمانهای غولپیکر تجاری ساخته میشن تا آدمها بتونن در کمترین زمان ممکن به سر کارهاشون برسن اما مهاجرینی که به لسآنجلس رفتن و اونجا رو برای زندگی انتخاب کردن نیازی به این کار نداشتن، براشون جذابتر بود اگه در اطراف خونهشون کمی فضای باز وجود داشته باشه. صنعت سینما بهترین صنعت برای شهری مصرفی مثل لسآنجلس بود. هاوارد هیوز به همین دلیل جذب این شهر شد.
اقتصاد لسآنجلس با تکیه بر همین صنایع، فیلمسازی، هوانوردی و گردشگری، پا گرفت و رشد کرد. حالا دیگه این شهر یه شهر گستردهس با اقتصادی قوی و توانایی رقابت. دیگه کمتر کسی فقط به خاطر آبوهوای خوبش بهش مهاجرت میکنه.