در سال ۱۹۸۳ هاوارد گاردنر، اساس و پایه روان شنا سی تربیتی را با انتشار کتاب « چهارچوب های ذهن» تکان داد. او معتقد بود دیدگاه های سنتی هوش بر ابعادی از توانایی ها و استعدادهای انسان مانند هوش منطقی- ریاضی و کلامی- زبانی تأکید دارد و آن ها را مورد ارزیابی و سنجش قرار می دهد و از سایر جنبه های هوش غافل است . به عقیده گاردنر انسان دارای چند هوش متمایز از هم است نه یک هوش خاص. هر پیشر فت چشمگیر فرد مستلزم ترکیبی از این چند هوش است. این هوشها عبارتند از: منطقی-ریاضی،زبانی-کلامی،جسمی-جنبشی، موسیقیایی، طبیعتگرا، میانفردی، درونفردی، فضایی-دیداری، هستیگرا.
دو دهه پیش که نظریه هوشهای چندگانه مطرح شد، آثاری به همراه داشت که بسیار فراتر از محیطهای دانشگاهی طنینانداز شد. صاحبان صنایع نیز مشتاقانه از نظریات گاردنر استقبال کردند. آنان از مدتها قبل متوجه شده بودند که داشتن بهره هوشی بالا ضرورتاً باعث نمیشود شخص کارمند مولد یا خلاقی باشد. حالا پس از گذشت ۲۳ سال، وی نظریات علمی جدیدی مطرح کرده است. که در این مطلب با آن آشنا خواهیم شد.
گاردنر در سال ۲۰۰۶ در کتاب « پنج ذهن برای آینده » نظریه دیگری را مطرح کرد. او در این کتاب مسائل هزاره سوم را پیش می کشد و بیان می دارد: « جهان فردا – با موتورهای جستجو، روبات ها و سایر وسایل کامپیوتری– نیازمند توانایی هایی خواهد بود که تا به حال اختیاری بوده است. باید برای مواجهه با این جهان، این توانایی ها را اکنون پرورش دهیم. او در این کتاب استدلال میکند قرن بیست و یکم به کسانی تعلق دارد که میتوانند به شیوهای خاص بیندیشند. کسانی که نمیتوانند تواناییهای شناختی را پرورش دهند، با آیندهای تاریک روبهرو هستند. این قبیل افراد زیر بار اطلاعات غرق میشوند، نمیتوانند در محیط کار موفق باشند و نمیتوانند تصمیمهای عاقلانهای در امور شخصی و حرفهای خود بگیرند.
او به معرفی پنج ذهن پرداخته است که سه ذهن با مسائل هوشی و دو ذهن با روابط بین انسان ها ارتباط دار ند.این ذهن ها عبارت اند از: ذهن تخصص محور، ذهن ترکیب گر، ذهن خلاق، ذهن احترام گذار و ذهن اخلاق مدار.
۱)ذهن تخصص محور یا منظم: این ذهن حداقل تحت یک نوع روش فکری قرار دارد. روشی مجزا از شناخت که وجود یک رشته تخصصی مانند تاریخ، ریاضیات، علوم، یک هنر یا یک حرفه مانند حقوق، پزشکی و مدیریت ویژگی اصلی آن به شمار می رود. بیشتر پژوهش ها تأیید می کنند که دستیابی به این نوع ذهن حداقل ده سال طول میکشد. ذهن منظم می داند چگونه در طول زمان باعث پیشرفت مهارت ها و ادراک انسان شود. به زبان ساده این ذهن بسیار مدون و منظم است. باید خاطر نشان نمود که بدون برخورداری از تخصص در حداقل یک رشته، فرد چاره ای جز اینکه برای همیشه فرمانبردار دیگران باشد، نخواهد داشت.
۲)ذهن ترکیب گر: این ذهن توانایی این را دارد که از میان مقادیر زیاد اطلاعات، موارد مهم آن را انتخاب کند و با رده بندی این اطلاعات، آنها را برای انسان قابل فهم کند. توانایی جمع آوری و ارتباط اطلاعات از منابع گوناگون به یکدیگر، یک اصل حیاتی در دنیای امروز است. بنا به گزارش ها مقدار دانش انباشته شده موجود در دنیا در هر دو یا سه سال یکبار، دو برابر می شود. منابع اطلاعاتی گسترده و نامشخص هستند و از طرفی انسان تمایل به انسجام و یکپارچگی دارد. برنده جایزه فیزیک نوبل، «مورای ژلمن»تأکید کرده است که در قرن بیست و یکم، ذهنی در بهترین وضعیت قرار دارد که بتوا ند از عهده ترکیب و تلفیق آموخته ها به خوبی برآ ید.
۳)ذهن خلاق: این ذهن توانایی پرواز فراتر از دانش موجود، ترکیب و انطباق طرح سؤالهای جدید، گسترش راه حل های تازه به سمت روش های کاری موجود و شکل گیری های جدید را دارد. یک شخص خلاق میتواند مساله ای را که تا کنون مشکل بوده حل کند و یا یک نظریه جدیدی را ارائه دهد. با این حال خلاقیت های حاصله را زمانی میتوان معتبر و کارساز دانست که به تأیید افراد صاحب نظر رسیده باشد. ذهن خلاق با جولان دادن در عرصه های بدیع و خارج از باورهای سنتی، همواره بر آن است که یک گام از ابزارهای خودکار و کامپیوترهای پیشرفته، جلوتر باشد. بیشترین خلاقیت ها ناشی از کنش و واکنش های سه عامل فرد، حوزه فرهنگی و حوزه اجتماعی ا ست. فرد که در چند ر شته چیرگی پیدا کرده و در حال حاضر به طور مرتب در حال ایجاد تنوع هایی در آن حوزه است. حوزه فرهنگی که فرد در آن مشغول کار با الگوها، نسخه ها و ممنوعیتهاست و حوزه اجتماعی یعنی افراد و مؤسساتی که دسترسی به تجارب آموز شی مربوط و همچنین فر صتهایی برای انجام عملکردها را تأمین می کنند.
ادامه مطلب را در آدرس زیر مطالعه نمایید: