دلم ، گاهی دلتنگی می کند ، نمی دانم اصلا معنی این واژه را می داند یا نه ..
اگر می داند و این کار را با من می کند که واقعا ازش دلخورم ،اما اگر نمی داند که دیگر هیچ
بعضی وقت ها احساس می کنم دلم اصلا هوای مرا ندارد و همیشه مرا می خواهد رسوا کند
رسوای عالم و آدم ،که همه بفهمند که من چه قدر خسته و غمگین و پریشان حالم . نمی دونم با این کارها به کجا می خواد برسه .
من اگر رسوا و انگشت نمای همه بشم چی بهش می رسه -
واقعا یک وقتی هایی اصلا نمی فهممش .
ی وقت هایی دوست دارم بِکَنمِش و بندازمش دور ، ولی یکهو به خودم میام می بینم من بدون اون باید کجا برم چه طور برم - من که جایی رو بلد نیستم اون موقع من گم میشم -
گم می شم میون این همه دل نمی دونم کجا برم چه کار کنم
برا همین چشمام و می بندم و یک نفس عمیق می کشم و به خودم می گم ولش کن