ویرگول
ورودثبت نام
علی نقوی نمینی
علی نقوی نمینی
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

عطف به ماسبق (1)

«... تمدن در حال ظهور قواعدی جدید برای رفتار ما وضع می‌کند و ما را به حوزه‌ای فراتر از همسان‌سازی، هم‌زمان‌سازی، تمرکز و تراکم انرژی و پول و قدرت می‌کشاند... این تمدن به حکومت‌هایی ساده‌تر، کاراتر و دموکراتیک‌تر ازآنچه ما امروز می‌شناسیم نیاز دارد. تمدنی است با جهان‌بینی خاص و برخورد ویژه‌ای با زمان، فضا، منطق و علیت. بالاتر از همه، تمدن موج سوم شکاف تاریخی بین تولید‌کننده و مصرف‌کننده را پر می‌کند و نظام اقتصادی «تولید برای مصرف شخصی» فردا را به وجود می‌آورد...»(2)

این قسمتی از پیشگوی‌های الوین تافلر (Alvin Taffler) است از چیستی نظمات متعالی تمدن نوظهور. چند صباحی است که انسان مدرن، همچون کودک، از ابزار و فن‌آوری نوینی که در دسترسش است هیجان‌زده است. او که پس از گذر از دوران تاریک افول فکر، خود را در جهان پس از روشنگری، رها و آزاد یافته‌ است، دلی از عزای تفکر خردمندانه و توسعه علم و دانش درآورده است و دستاورد آن را می‌توان در پی تعدد اکتشافات و توسعه فن‌آوری و اختراع انواع ابزارها فهمید. ورود فوج عظیم تکنیک در زندگی هرروزه اما، ادراک انسان مدرن را دچار تغییر هم کرده است. او که هرلحظه در پی زندگی کردن به یاری ابزار است، حال از این‌سوی پشت‌بام افتاده است و گونه دیگری از اسارت را تجربه می‌کند. عقل او، این بار، «ابزاری» شده است. فاصله‌هایش را با منطق سرعت اتومبیل می‌فهمد، خوراکش را با تحلیل کالری محتویات آن. او حتی احساساتش را از پس حل معادلات روان‌شناسی تفسیر می‌کند. ارتباطش با اجزای جهان نوین را ذیل دانش مدیریت کنترل می‌کند. این شد که انواع مختلف مدیریت اختراع شد و مدیران هم شدند مهتران جامعه.

معماری هم از این قاعده مستثنا نیست. آنچه که قرار بود فضای امن آرامش و سکونتش در جهان باشد، عرصه‌ای شد برای حل معادلات چند مجهول و پیچیده و شد بلای جانش. درک فضای زندگی، غل و زنجیر شد به تحلیل اعداد و ارقام؛ ابعاد و تناسبات بدن انسان، درصد تراکم ساختمانی، درصد سطح اشغال، فاصله از پله فرار، اندازه عقب‌نشینی از معبر، شعاع گردش اتومبیل و ... . انواع مدیریت‌های برنامه‌ریزی و شهری هم اختراع شدند تا روابط بناها و فضاهای شهر را کنترل کنند. شهر و بنا، با طرح‌ جامع و طرح‌های بالا و پایین‌دستش، همه از پیش تعریف شدند و فضای زیست شهری، «استاندارد» شد. خانه‌ای که باید حاصل از خواست باشندگانش پدید می‌آمد، به متاع استانداردی تبدیل شد که بساز و بفروش‌ها، پیشاپیش می‌سازندش و در قفسه‌های عرضه خانه و آپارتمان می‌چینند و تو حداکثر از بین آنچه در این فروشگاه موجود است، می‌توانی خانه‌ات را انتخاب کنی. شهروندان فرصتی برای شکل دادن به خانه و کوی و برزن خود را ندارند. این‌گونه، فضاهای زندگی در شهر و بنا قابل پیش‌بینی می‌شود، همه جای شهر شبیه هم است، هویت متفاوت محله‌ها رنگ‌باخته است و جای آن، موتیف یکنواخت تکراری، شهر را بی‌هیجان کرده است. قبل‌ترها اما از سر خم کوچه‌ای که می‌گذشتی، شهر غافلگیرت می‌کرد. ساکنان شهر، خودشان، شهرشان را می‌ساختند.

خانه‌دار شدن از خرید زمین شروع می‌شد. بعدازآن معمارت را پیدا می‌کردی و خانه‌ات را برای طراحی و ساخت سفارش می‌دادی و آنچه از نیاز و خواست زندگی‌ات بود را از او طلب می‌کردی. امروز اما تهیه زمین در شهر متراکم ناممکن به نظر می‌رسد. هم زمینی نمانده و هم اگر هم باشد، بهای آن دست‌‌نیافتنی است. مگر این‌که عطای شهر را به لقایش ببخشی و از آن خارج شوی. اگر تصمیم بر ماندن در شهر داشته باشی، دیگر امکان ساخت خانه خودت را خودت نداری. برنامه‌ریزان شهری، چاره مسئله را در حل معادلات تراکم جمعیتی و سرانه خانه و تراکم ساختمانی دیدند. طراحان شهری هم به مدد دست‌آوردهای صنعت ساخت در توسعه «دم-اینو»(3)، برنامه را گرفتند و تعداد طبقات و ارتفاع بنا و تناسبات پنجره‌ها را کنترل کردند. معماران هم مجموعه‌های چندین واحدی را از ترکیب آپارتمان‌های استاندارد طراحی کردند. سازندگان هم با مأموریت پاسداری از سلیقه و خواست عمومی، خانه‌ها را برای آن‌که هایدگر «هرکس» (das man) می‌نامدشان، ساختند. این شد که همه شبیه هم زندگی خواهند کرد، فضای زندگی، پیش‌تر ازآنچه بر اساس خواست تو باشد، در پی حل مسائل فن‌آورانه تراکم و شهر و برنامه ساخته‌شده است و تو اجازه تغییر و توسعه خانه‌ را نداری و صاحب‌اختیارش نیستی. حداکثر بتوان رنگ دیوارها و نوع کف‌پوش را تغییر داد. اگر هم قصد جابجایی فضاهای داخل خانه‌ باشد، علاوه بر رعایت شرایط و محدودیت‌های حاکم بر زیرساخت‌های فنی بنا و رعایت حریم سقف همسایه پایین و کف همسایه بالا، تغییرات باید به‌دوراز چشمان مدیریت شهر هم باشد. او بر جزئیات فضای زندگی خانه،‌ بیش از باشنده آن اختیار دارد! تو صاحب‌اختیار خانه‌ات نیستی و اگر نیاز به تغییر در فضای زندگی‌ات داشته باشی، به‌ناچار باید خانه‌ات را ترک کنی و جای دیگری را پیدا کنی. حتی ناگزیر به ترک محله‌ات می‌شوی. حس تعلق به خانه و محله رنگ می‌بازد. معنی مکان سکونت تغییر می‌کند و شاید هم «ساکن شدن» معنایش را از دست می‌دهد. پنداری همه در حال کوچ کردن هستند. همسایه‌ها در حال تغییر هستند و مدام نسبت به هم غریبه‌تر هم می‌شوند. قبل‌ترها اما خانه‌ها با رشد جمعیت خانواده و افزون شدن تمکن مالی صاحب آن، توسعه پیدا می‌کرد، به آن اضافه می‌شد و یا حتی قسمت‌هایی از آن برچیده و دوباره ساخته می‌شد، بدون آن‌که نیازی به جابجایی از مکان سکونتت داشته باشی. ساکنان در محله ریشه می‌کردند. محله‌ها هم به پشتوانه ساکنان ریشه‌دارش، هویت پیدا می‌کردند و اصیل‌تر می‌شدند. «دربند»ها به اسم قومیت‌ها نامیده می‌شدند و محله‌ها با نام صنف ساکنانش شناخته می‌شدند.


قضیه 1909، مجله لایف
قضیه 1909، مجله لایف


به نظر می‌رسد که تا به اینجا، انسان مدرن، دل‌بسته و سرگرم برساخته‌های تکنیکی خود، چند صباحی است با غفلت از اصل خویش، در برزخ گرفتارشده است. حال پرسش اینجاست که آیا با توسعه بیشتر دانش، گذر از این حالت نامطمئن، ممکن می‌شود؟ آیا فن‌آوری‌های نوین، ظرفیت فراهم کردن امکانات فراموش‌شده زندگی را دوباره خواهند داشت؟ آیا آزادی از کف رفته فردی با تراکم بالای انسانی شهرها قابل تحقق است؟ آیا اختیار در شکل فضای زندگی شخصی با مدیریت یکپارچه شهر آشتی‌پذیر است؟ آیا داشتن «خانه»، در شرایط متراکم شهر امکان‌پذیر است؟ این‌ پرسش‌ها و بسیار دیگر، از ابزارزدگی انسان امروز حکایت می‌کند. او هنوز نتوانسته است آزادی‌های زندگی قبل‌تر را در برج‌های بلند و آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده، برای باشنده خانه و شهر مدرن فراهم کند. البته نه این‌که اصلاً اندیشه‌ای برای حل آن نداشته باشد. مسئله از همان اوایل سده پیش و از زمان توسعه فن‌آوری ساخت و اختراع فولاد و آسانسور آغاز شده بود، آن لحظه‌ای که ارتفاع بناها به بیش از پنج طبقه افزایش پیدا کرد و بناهای بلند با تکثیر زمینی که بر روی آن ایستاده بودند، آسمان‌خراش‌ها را پدید آوردند. از همان سال‌ها، انسان شهرنشین مدرن، کم‌وبیش متوجه شد پنداری این بار میان اسکلت فولادی آسمان‌خراش‌ها اسیر شده است. او در پی بازپس گرفتن اختیار زندگی خویش، تلاش‌هایی هم کرده است و حتی راه چاره‌هایی هم ارائه کرده است، هرچند که غیرمتخصصان کم‌تر در بند تکنیک گرفتارشده، سهم بیشتری در این چاره‌جویی‌ها دارند.

خانه‌های بلندمرتبه، طرح تحقیقاتی جیمز واینز
خانه‌های بلندمرتبه، طرح تحقیقاتی جیمز واینز


رم کولهاس (Rem Koolhaas)، در کتاب نیویورک هذیانی، کارتونی از مجله غیرتخصصی لایف (Life) که در سال 1909 منتشرشده است را با نام «قضیه 1909» (theorem 1909) بازنشر می‌کند. این تصویر، ایده‌ای از توسعه فن‌آوری بلندمرتبه‌سازی را نمایش می‌دهد. کارتونیست غیر معمار این مجله، پیشنهادی ارائه کرده است که در آن یک ابرسازه، طبقات زمین‌گونه را به ابعاد خود زمین اصلی در آسمان تکثیر کرده است. این زمین‌ها در اختیار صاحبانشان قرار می‌گیرند که در نوع و شکل ساخت باغ و ویلاهایشان در آن مختار خواهند بود. رم کولهاس توضیح می‌دهد که جامعه عمومی، بهتر توانسته بود ظرفیت‌های بلندمرتبه‌سازی را درک کند. او با طعنه ادامه می‌دهد در زمانی که چنین گفتویی زیر پوست شهر جاری بود، معماران در آن غایب بودند و تمام زمان خود را صرف تمرین کردن آموزه‌های بوزار (Beaux-Arts)در معماری ساختمان‌های منهتن می‌کردند!(4) آن‌ها در پی پیدا کردن پاسخ فن‌آورانه برای مکان زندگی بودند درحالی‌که تکنیک‌زدگی، ایشان را از اندیشیدن برای اصل زندگی غافل کرده بود. جیمز واینز (James Wines)، مؤسس گروه سایت (SITE) هم طرحی مشابه ارائه کرده است. او در طرح تحقیقاتی «خانه‌های بلندمرتبه» (Highrise of Homes) که در سال 1981 پیشنهاد داده است، دهکده ماتریس‌گونه‌ای، شامل انواع خانه‌های شخصی و ویلایی تجسم کرده است که عمودی و در ارتفاع توسعه می‌یابد. هدف اصلی این پروژه، آن طور که معمار مجسمه‌سازش توضیح می‌دهد، ارائه یک گزینه فرم‌ستیز است مقابل بناهای معمول، یعنی بناهایی که تمامیت آن‌ها‌ از پیش طراحی می‌شود.(5) در این دهکده، صاحب هر زمین‌-طبقه، اختیاردار فضای زندگی خود است. به‌این‌ترتیب، نمای این مجموعه، یک کلاژ شهری خواهد بود؛ نمایشگر چیدمان ویلاها و خانه‌های گوناگون. از برای چاره‌جویی دغدغه‌هایی که گذشت، «نشا»(نگین‌شهر‌آینده) هم بی‌تفاوت ننشسته است. در سال 1399 (2020)، و در مسابقه نکسا32، طرح مجموعه مسکونی در سعادت‌آباد تهران را نه به‌صورت یک سکونتگاه معمولی، بلکه با ایده توسعه عمودی یک محله ارائه کرد. در این طرح، مشابه پروژه‌های مقدم، نقش اصلی سازه، فراهم کردن زمین‌-کف‌های قابل‌کشت و ساخت بود تا صاحبان آن، اختیار زندگی خود را در فضای متعلق به‌خود داشته باشند. آن‌ها در میزان ساخت بنا در هر زمین مختار بودند و امکان بهره‌برداری از آن به شکل باغ شخصی یا ویلای یک طبقه و یا خانه دوطبقه فراهم بود. این‌گونه، مالک هر قطعه، تغییر و تبدیل در خانه خود و یا حتی تجمیع قطعات متعلق به خود را در هر زمان ممکن می‌دید.

مجموعه مسکونی ژیوان، طرح نشا در مسابقه نکسا32
مجموعه مسکونی ژیوان، طرح نشا در مسابقه نکسا32


آنچه در بالا ارائه شد، نمونه‌هایی از کوشش‌هایی بود که چگونه، فارغ از کیفیت و عمق ایده، با رویکردی فرافن‌آورانه، در پی باز پس گرفتن جایگاه اصیل باشنده در «خانه»اش هستند. ماهیتی که تا به کنون فرصت محقق شدن را پیدا نکرده است و البته که کار آسانی هم نیست. چراکه موضوع صرفاً محدود به مسئله طرح و ساخت و فن‌آوری آن نمی‌شود، چه اگر به آن محدود می‌شد، با نظر به این واقعیت که توان فن‌آوری حال حاضر کفایت ساخت آن را می‌کند، ما تابه‌حال شاهد رونق بازار این‌گونه معماری، بسیار می‌بودیم. مسئله اصلی شاید جای دیگری است. به نظر علاوه بر طرح و ساخت، دانش مدیریت هم باید تکنیک‌زدایی شود. مدیران ابزارزده باید به اصل معماری و شهر بیندیشند و نظامات و سازمان‌های مدرن مدیریتشان را متحول کنند. همچنین ساختار حقوق شهروندی باید ظرفیت پذیرش آن را در خود فراهم کند و یا مفاهیمی همچون املاک و مستغلات، هم‌زمان، توسعه پیدا کنند. نقش توسعه گران هم پس‌ازآن متفاوت خواهد بود. حال آیا زمان آن فرانرسیده است که خانه‌سازی از بند بایدها و نبایدهای مدرنیستی رها شود؟ آیا زمان توقف همسان‌سازی و هم‌زمان‌سازی مسکن در شهرها نیست؟ موقع آن نیست که شکاف تولیدکننده و مصرف‌کننده مسکن پر شود؟ یا ساده‌تر آن‌که، آیا نباید تولید خانه، دوباره، به دست و خواست باشندگانش سپرده شود؟


1. این نوشتار، در مقاله‌ای با همین عنوان، در کتاب پاز منتشر شده است؛ کرمانیان، علی و کلانتری، بهرام و دیگران، پاز؛کتاب سال معماران‌با‌هم، تهران، نشر رهسپاران، 1400.

2. تافلر، الوین، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، نشر فاخته، 1374.

3. Dom-Ino، نام طرح‌واره‌ایست برای خانه سازی که در سال 1915 توسط لوکوربوزیه ارائه شد.

4. Koolhaas, Rem, Delirious New York; a retroactive manifesto for Manhattan, Oxford University Press ,1978.

5. www.sitenewyork.com


معماریخانهمحلهشهرفضای زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید