خیلی از ما یک کار خیلی عجیب میکنیم! خودم هم این کار رو کردم!
یکی میاد بهمون میگه فلان کار رو بکن یا نکن. ما باهاش مخالفیم. دوست نداریم حرفش رو قبول کنیم. ناراحت میشیم. دلمون میخواد بگیم نه، ولی در نهایت به حرفش گوش میدیم و کاری که خواسته رو انجام میدیم.
اما بعد چی میشه؟ از اون آدم بدمون میاد که چرا این درخواست رو کرده، چرا ما رو توی موقعیت ناخوشایند یا سختی قرار داده، که چرا ما رو مجبور کرده؟! یعنی بابت انتخابی که خودمون کردیم و رفتاری که خودمون انجام دادیم، دیگری رو مقصر میدونیم و سرزنش میکنیم. درحالیکه اون فقط درخواست کرده و معمولاً این خود ماییم که به دلایل مختلفی از جمله ترس و مهرطلبی تصمیم میگیریم پاسخ مثبت بدیم.
البته استثنائاتی هم هست. یعنی گاهی ممکنه بهای نه گفتن ما خیلی خیلی سنگین باشه. مثلاً یک خانم کارمند که تحت فشار مالی خیلی شدید قرار داره و باید هزینه زندگی و درمان فرزندش رو تأمین بکنه، وقتی رئیسش ازش درخواست رابطه نامتعارف و غیر اخلاقی میکنه، ممکنه با خودش بگه «اگرچه از بله گفتن بیزارم، اما جون بچهام مهمتره!» نمیخوام وارد بحث اخلاقی و فلسفی و قضاوت بشم. فقط میخوام بگم گاهی نه گفتن زیادی سخته، اما بیشتر مواردی که ما توی زندگی روزمره باهاش مواجهیم، اینطور نیست. خیلی وقتها موضوع واقعاً سخت و سنگین نیست و فقط توی ذهن ما بزرگه.
مثلاً من نمیخوام بله بگم، ولی میگم، چون میترسم واکنش بدی ببینم. یا چون میخوام بگم من خیلی خوب و مهربونم. یا چون میخوام بعداً منت بذارم. یا چون از درگیری میترسم و نمیخوام تنش ایجاد بشه. با اینکه بلد نیستم نه بگم و به بله گفتن عادت دارم. خلاصه اینکه خیلی وقتها -نه همیشه- ما خودمون به دلایل مختلفی انتخاب میکنیم که بله بگیم و زیر بار زور بریم، اما درخواست دیگران رو بهانه میکنیم برای سلب مسئولیت از خودمون! چون اگر قبول کنیم که مسئولیم، احتمالاً باید باورها و عاداتمون رو تغییر بدیم و کارهای تازه یا سختی بکنیم! و خب موندن توی شرایط موجود، اگرچه دردناکه، اما معمولاً راه راحتتریه و ما همون رو انتخاب میکنیم.
نتیجه این کار چیه؟
خشم، خودخوری، کینه، نفرت، افسردگی، روابط بد و تلخ، به خطر افتادن سلامت جسم در درازمدت و...
راهحل چیه؟
مسئولیت فکر و احساس و رفتارهامون رو بپذیریم. قبول کنیم که ما روی اینها قدرتِ کنترل و مدیریت داریم و دیگران مسئولش نیستن. پس دست از سرزنش دیگران برداریم و روی خودمون تمرکز کنیم.
1. مدیریت افکار و احساساتمون رو یاد بگیریم تا موقع لزوم بتونیم حرفمون رو درست و موثر بزنیم.
2. حرفهامون رو بزنیم و بهموقع و درست نه بگیم.
3. تحت فشار تسلیم نشیم. پای خودمون بایستیم.
پیشنهاد: چطور از حریم شخصیمان محافظت کنیم؟
4. بپذیریم که مقداری تنش طبیعیه. اشکالی نداره. معنای بدی نداره. لزوماً هم باعث اتفاق بد یا قطع رابطه نمیشه. پس ازش فرار نکنیم. بمونیم و بگذرونیمش.
5. نخوایم که همه تأییدمون کنن. بین محبوب و محترم بودن، دومی رو انتخاب کنیم.
6. لیست سفید بسازیم و اجازه بدیم عده زیادی از آدمها دوستمون نداشته باشن.
7. نه درگیر بشیم نه قربانی. راه سوم رو بریم که قاطع و مودبانه حرف زدنه.
8. صبور باشیم و تمرین کنیم. بتدریج به این روش عادت میکنیم و راحتتر میشه.
9. نخواهیم که دهن دیگران رو ببندیم (چون ممکن نیست). به جاش دهن خودمون رو درست و به موقع باز کنیم! کسی که گرسنه است، به احساسِ گرسنگی نمیگه برو یا به غذا نمیگه بیا، خودش میره پی غذا!
10. گاهی لازمه درباره انتظارات یا رفتارهای دیگران باهاشون حرف بزنیم. پس من نمیگم همیشه ساکت باشیم. دارم میگم چه حرف زدیم چه نزدیم، چه حرفهامون اثر کرد چه نکرد، بهرحال تسلیم نشیم. معطلِ تغییر رفتار دیگران نشیم. کار و زندگی خودمون رو بکنیم! انتخابگر باشیم! این زندگی مال ماست و مسئولیت و وظیفه خودمون که کاری براش بکنیم!
این متن قسمت 24 پادکست «رسیدن» بود. برای شنیدن نسخه صوتی، اینجا کلیک کنید.