
سلام. این قسمت دهم پادکست رسیدن است. من ناهید مزیدی هستم و در این پادکست درباره واقعیت های زندگی حرف می زنم. میخواهم کمکتان کنم نگرش درستتری به زندگی و مسائلتان پیدا کنید. چون باور دارم هیچ چیز مهمتر و بزرگتر از واقعیت نیست و نگرش درست به آن میتواند کیفیتِ زندگی ما و اطرافیانمان را بالا ببرد. امروز میخواهم مختصر و مفید درباره حریم شخصی حرف بزنم.
چند روز پیش مثل همیشه چند نفر - در صفحه اینستاگرامم- از من پرسیدند: «چطور حریم شخصیمان را حفظ کنیم؟ فلان عضو خانواده یا دوست یا همکارمان رفتارهای بدی با ما میکنند یا میخواهند کنترلمان کنند. چطور مانعشان شویم؟» سوالات مهمی هستند. اما هیچکس تا به حال نپرسیده اصلاً حریم شخصی یعنی چه. چرا؟ چون ما به طرز عجیبی باور داریم که بطور طبیعی میدانیم حریم شخصی نیست. نخیر جانم! بیشتر ما در این مورد اشتباه فکر میکنیم و به همین دلیل است که تمام عمرمان با آن درگیر هستیم.
شمشیرتان را زمین بگذارید!
حریم شخصی چه نیست؟
حریم شخصی، سلول انفرادی نیست! جایی نیست که هیچکس نتواند واردش شود! میدان جنگ هم نیست که مدام شمشیر به دست داشته باشیم! ما انسان هستیم و در جامعه زندگی میکنیم. روابط انسانی، یکی از مهمترین بخشهای زندگی ماست. پس حفظ حریم شخصی به این معنا نیست که هیچوقت هیچکس با من طوری رفتار نکند که من دوست ندارم. این نیست که هیچوقت کسی به من حرف نامربوطی نزند. این نیست که هرگز کسی ناراحتم نکند. حتی این نیست که کسی برای کنترل من تلاش نکند. آدمها میتوانند خیلی کارها بکنند!
حفظ حریم شخصی به این معنا نیست که همه اطرافیانم خواسته ها و نیازها و مدل رفتاری مورد علاقه من را بفهمند و همان کار را بکنند. حتی اگر من مدل مطلوب آنها را می دانم و رعایت می کنم، باز هم به این معنا نیست که آنها هم باید و میتوانند این کار را بکنند. اگر اینطور فکر کنیم، یعنی در این تله افتادهایم که «من می توانم به دیگران آموزش بدهم که مطابق میل من رفتار کنند» یا «وقتی من کاری برای دیگری می کنم او هم باید همان کار را برای من بکند.» این تعریف و انتظار، دور از واقعیت است. خودفریبی است. مخرب است و به ما خیانت می کند. و چون ممکن نیست که مطابق میل ما عملی شود، پس بارها و بارها ناامید خواهیم شد. نگویید «خب با این آدم نشد، با یک آدم دیگر میشود. این آدم ایراد دارد» یا «خب لابد اینبار من خوب انجامش ندادم که نتوانستم طرف را کنترل کنم.» تعریف فعلیتان را رها کنید و به جایش تعریف واقع بینانه ای بسازید که به شما خدمت کند.
تعریف(فکر) نادرست = رفتار نادرست= نتیجه نامطلوب
حریم شخصی چه هست؟
حریم شخصی یعنی من تکلیفم با خودم معلوم است. برای خودم اصول و ارزشهایی دارم، به آنها پایبندم و دیگران هر قدر هم که بخواهند من را کنترل کنند یا آزارم بدهند، نمیتوانند از این اصول و ارزشها دورم کنند و وادارم کنند به شیوه دلخواه آنان زندگی کنم. حفظ حریم شخصی یعنی با اینکه دیگران آگاهانه یا ناآگاهانه، از سر نادانی یا از روی بدجنسی و با قصد اذیت و آزار، تلاش میکنند که مرا کنترل و به رفتار دلخواهشان وادار کنند، من خودم هستم و پای آنچه میخواهم میایستم و در مقابل اصرار و فشار دیگران، رفتار درست را انتخاب میکنم. رفتار درست چیست؟ رفتاری که به من خدمت کند و به دیگران هم آسیب نزند. و منظور از آسیب، دلگیر شدن دیگران نیست. وقتی پای ارزشها و اصول زندگی من وسط است، دلگیر شدن دیگران معمولاً بیمورد است و اهمیتی ندارد.

چطور پای خودمان بایستیم؟
ما می توانیم برای حفظ حریم شخصیمان با دیگران مذاکره کنیم. مثلاً میتوانیم بگوییم فلان موضوع که دربارهاش از من پرسیدید، یک موضوع شخصی است و من نمیخواهم با کسی دربارهاش حرف بزنم. یا اینکه من میخواهم فلان کار را بکنم، انتخاب من است و لطفاً وارد این موضوعات نشوید. میتوانیم درخواست کنیم یا حتی گاهی کمی سخت بگیریم و افرادی که مدام زیادهروی میکنند را عقب برانیم. اما این همیشه ممکن نیست. یعنی افرادی هستند که ما نه میتوانیم قانعشان کنیم، نه پس زدنشان جواب میدهد و نه میشود از زندگیمان حذفشان کنیم. پس چه کنیم؟
میبینید؟ به نظر میرسد حفظ حریم شخصی باید معنایی گستردهتر از اینها داشته باشد. به نظر میرسد موضوع فقط بیرونی نیست. مسأله فقط این نیست که من چطور جلوی دیگران بایستم و چطور خطوط قرمزم را به آنها یادآوری کنم. با این که مدام به دیگران بگویم اندازه نگه دارید و جلوتر نیایید، حریمم حفظ نخواهد شد و آرامش نخواهد یافت. پس بهتر است سراغ ذهن خودم بروم. ببینم چه باورهایی دارم که باعث این دردسرها میشود.
حفظ حریم شخصی، به معنای دفاع از خود در مقابل حملات دشمن نیست!
یکی از اصول مهم حفظ حریم شخصی، مسئولیتپذیری است. اگر مسئولیت احساسات و رفتارمان را بر عهده نگیریم، یعنی مدام دیگران را بابت مسائل و مشکلاتمان سرزنش کنیم یا آنها را در انتخابهای اشتباهمان مقصر بدانیم و خودمان کاری برای پیشگیری یا اصلاح مشکلات و اشتباهاتمان نکنیم، عملاً دیگران را وارد حریم شخصیمان کردهایم. چرا؟ چون ما نمیتوانیم سکه را فقط به روی دلخواهمان بچرخانیم. اگر مدام دیگران را مسئول و مقصر بدانیم، درواقع قدرت را به آنها دادهایم. به آنها گفتهایم: «شما آنقدر قدرتمند هستید که میتوانید مرا وادار کنید این افکار را داشته باشم، این احساسات را تجربه کنم و این رفتار را انجام بدهم. شما بر من مسلط هستید.» میدانم این تعریف دلپذیر نیست. میدانم پذیرشش آسان نیست. اما حواستان باشد که پذیرش این تعریف و اجرای آن سخت است، چون ما به شیوه نادرستی عادت داریم. همین! پس اگر میخواهید کسی وارد حریم شخصیتان نشود، ابتدا باید این نگرش را تغییر دهید و مسئولیتِ انتخاب و مدیریت افکار و احساسات و رفتارتان را شخصاً بر عهده بگیرید.
اما بر عهده گرفتن مسئولیت افکار و احساسات و رفتار خود یعنی چه؟ یعنی من بدانم که اگرچه دیگران میتوانند من را به داشتن فکر و احساس و انجام دادن رفتار خاصی تحریک کنند، اما نهایتاً این من هستم که رفتار نهایی را انتخاب میکنم. البته من به اجبار هم معتقدم. یعنی فکر میکنم گاهی واقعاً چارهای جز انجام یک رفتار خاص برایمان نمیماند. اما معتقدم که این خیلی نادر است و بیشتر اوقات ما انتخابهای متنوعی داریم، چه دو تا و چه ده تا. اما بهرحال گزینههایی داریم و این خودمان هستیم که انتخاب نهاییمان را درست انجام نمیدهیم. چرا؟ چون افکار و تصورات غلطی مثل مسئول دانستن دیگران داریم.
اگر مسئولیت پذیر نباشیم، یکی از بزرگترین اشتباهاتمان این خواهد بود که از دیگران انتظار داریم نیازهایی از ما را برآورده کنند که اصلاً ربطی به آنها ندارد. مثلاً من انتظار دارم مادر، دوست یا همکارم آنطور که من میخواهم به من احترام بگذارد تا احساس ارزشمندی و محترم بودن کنم. اگرچه همه ما دوست داریم رفتار محترمانهای از دیگران ببینیم و این طبیعی است و ایرادی ندارد، اما اگر احساس ارزشمندی و محترم بودنمان را تماماً به رفتار دیگران گره بزنیم، این خواسته سالمی نیست و به تنش و رفتارهای ناسالم منتج خواهد شد. چرا؟ چون احساس ارزشمندی من از درون من میآید و این خود من هستم که باید این نیاز خودم را برآورده کنم. البته من نمیگویم مسائل و رفتارهای بیرونی بیاثرند. اما درون مهمتر است! اگر دقت کنید میبینید کسانی هستند که هر قدر از دیگران حرفهای مثبت و تحسین و تشویق و محبت دریافت میکنند، باز هم نسبت به خودشان احساس بدی دارند. این یعنی «همه چیز از درون آغاز میشود.» پس ابتدا این خودمان هستیم که باید نیازهای خودمان را برآورده کنیم. دیگران نمیتوانند این کار را برای ما بکنند و اگر هم بکنند، موقت است و واقعی نیست.
پس از مسئولیتپذیری باید بپذیریم که ما نمیتوانیم دیگران را کنترل کنیم. یعنی حتی اگر فکر کنیم که واقعاً فلانی در این موقعیت نسبت به من وظیفهای دارد و توان انجامش را هم دارد ولی نمیخواهد این کار را برایم بکند، معمولاً کاری از من ساخته نیست. صبر کنید! من نمیگویم دیگران کار خوبی میکنند که در زندگی خصوصی ما دخالت میکنند، حرفهای ناخوشایند میزنند، ما را نزد دیگران تخریب میکنند و یا فرصتهای پیشرفت را از ما میگیرند. اصلاً هم معتقد نیستم که باید همیشه ساکت و آرام و سازشگر باشیم. میخواهم بگویم باید انتظاراتمان را با واقعیت تنظیم کنیم. یعنی چه؟ یعنی اگر کاری ممکن است، انجامش دهیم و اگر نیست رهایش کنیم. اگر کاری میکنیم و نتیجه نمیگیریم و میدانیم شدنی نیست، رهایش کنیم و راه بهتری پیدا کنیم. مثلاً اگر دوست یا عضوی از خانواده یا همکارتان با شما رفتاری را میکند که به نظرتان ناپسند و غلط است، ابتدا باید با او مذاکره کنید. اما اگر مذاکره جواب نداد چه؟ آن وقت دو راه دارید: یا سازش کنید و بگذرید، و یا بایستید و بهایش را بپردازید.

حالا بگذارید آنچه گفتم را خلاصه و نکات نهایی را اضافه کنم:
1. برای تقویت روابطتان تلاش و مذاکره کنید، اما این همیشه کافی نیست، پس ابتدا نگرشتان را اصلاح کنید و تعریف واقعبینانه و نه خودمحورانهای از حریم شخصی بسازید. خودمحورانه یعنی هر کسی هر رفتاری با من بکند که دوست ندارم، به حریمم حمله کرده و من هم باید دفاع یا حمله کنم.
2. مسئولیت افکار و احساس و رفتارتان را بپذیرید. دیگران محرک هستند، اما تصمیمگیرنده نهایی شما هستید و باید درست انتخاب کنید. گاهی این کار خیلی سخت و دردناک است. اما چارهای جز این نیست. اگر شما تصمیم درستی برای خودتان نگیرید، مجبورید زیر بار تصمیمات احتمالاً نادرست یا ناخوشایند دیگران بروید.
3. دیگران را سرزنش نکنید و انتظار نداشته باشید همه خواستهها و نیازهایتان را در روابط برآورده کنند. با این کار، به آنها قدرت و اختیار تام میدهید. به آنها این قدرت را میدهید که با برآورده کردن یا نکردن خواستههایتان بر احساسات و زندگی شما اثر بگذارند. پس تحت هر شرایطی سعی کنید فرمان را دست خودتان نگاه دارید.
4. مدام به خودتان یادآوری کنید که شما نمیتوانید دیگران را کنترل کنید. اگرچه میتوانید با مذاکره، با انتخابهای درست و در درازمدت بر بسیاری از افراد اثر خوبی بگذارید و آنها را به رفتار بهتر با خودتان ترغیب کنید، اما این همیشه مؤثر نیست. همیشه کسانی هستند که بهرحال رفتاری متفاوت با خواسته شما میکنند. و اگر انتظار داشته باشید که دیگران مطابق میل شما رفتار کنند –حتی اگر انتظارتان از نظر اخلاقی به جا و بر حق باشد- هم در درون ناراحت و ناامید خواهید شد و هم در روابطتان درگیری و نارضایتی مداوم ایجاد خواهد شد.
5. اگر چیزی را حفظ حریم شخصیتان میدانید و برایتان مهم است که از آن مراقبت کنید، پایش بایستید و بهایش را بپردازید. نمیتوانید خدا و خرما را همزمان داشته باشید (امیدوارم ضربالمثل را درست گفته باشم). نمیتوانید انتظار داشته باشید که همه عالم و آدم حریم شما را مطابق میلتان محترم بدانند و هرگز انگشتشان به دیوارهای نازک حریمتان نخورد! بودن در هر رابطهای به صورت طبیعی برخوردهایی دارد. اصلاً رابطه یعنی برخورد! پس انتظاراتتان را تعدیل کنید و وقتی چیزی را میخواهید، بهایش را بپردازید.
6. نکته ششم چیزی است که همین چند روز پیش در یک ویدئو که در صفحه اینستاگرامم گذاشتم گفتم. (پیشنهاد میکنم ویدئو را ببینید) موضوع آن این بود که چطور خود واقعیمان باشیم و چه کنیم که دیگران حرفهای ما و به ویژه نههایمان را جدیتر بگیرند. و در آنجا توضیح دادم که ابتدا خودمان باید خودمان را جدی بگیریم. یعنی به اصول و ارزشهایمان، به بلهها و نههای کوچک و بزرگمان و به قولها و تعهداتمان نسبت به خود و دیگران پایبند باشیم. این به دیگران نشان میدهد که ما آدم شل و وارفته و بیهدف و بیبرنامهای نیستیم که هر کسی بتواند مثل عروسک با ما بازی کند. پس باید نشان دهیم که تکلیفمان با زندگیمان معلوم است و پای آن که هستیم میایستیم.
7. و اما نکته مهم آخر اینکه همه چیز را به خودتان نگیرید! تک تک ما جهان را از دیدگاه خودمان تجربه میکنیم و خودمان را به نوعی مرکز جهان میدانیم. بنابراین همه چیز را به خودمان ربط میدهیم. لوس و متوقع شدهایم. اینکه دیگران که هستند و چه میکنند، ابتدا درباره خودشان است و بعد شاید به ما هم مربوط شود. اگر آدم بدرفتاری اطراف شماست که آزارتان میدهد، اولین معنایش این است که این آدم افکاری درباره خودش، دیگران و زندگی دارد که نتیجهاش رفتاری است که میبینید. بیشتر اوقات موضوع، اوست و نه شما. هر کس دیگری هم جای شما قرار بگیرد، احتمالاً نتیجه همان خواهد بود. نمیخواهم بگویم که دلسوزی کنید و بگذارید هر چه میخواهند بکنند. میخواهم بگویم بدانید که واقعاً مسأله شما نیستید تا هم بیخود و بیجهت احساس خصومت نکنید و هم اینکه از اصول خودتان عدول نکنید. جایگاهتان را حفظ کنید و با تحریک هیچ چیز و هیچکس از آن بیرون نروید. (منظورم از جایگاه، موقعیتی برتر نسبت به دیگران نیست. جایگاه شما، موقعیتی است که به صورت روزمره و دائمی از مجموعه ارزشها، اصول و انتخابهایتان ساخته میشود. پس وقتی میگویم نگذارید از جایگاهتان خارجتان کنند، یعنی نگذارید هیچ چیز و هیچکس یعنی محرکها شما را از کوره در ببرند و کاری کنند که از ارزشها و اصول و خواستههای اصلیتان دور شوید.)
پس به خودتان یادآوری کنید که اگر فلان شخص این رفتار را میکند، یعنی فکری دارد که درست یا غلط، چنین محصولی داده است. من نمیتوانم فکر و رفتار او را عوض کنم. اما فکر و رفتار خودم را میتوانم مدیریت کنم. من مسئولم. خب حالا انتخاب درست برای من دقیقاً چیست؟
پیشنهاد میکنم این متن را بارها بخوانید، نکات مهم را یادداشت و هر روز با خودتان مرور کنید. اگر از محتوای این قسمت از پادکست «رسیدن» استفاده کنید، تغییرات مثبت جدی و پایداری در روابطتان خواهید دید. قول میدهم! ممنونم که پادکست رسیدن را به دوستانتان معرفی میکنید. مراقب نگرشتان باشید! روز خوش!
ناهید مزیدی، مربی نگرش / Mindset Coach
پادکست رسیدن را میتوانید در Castbox ، Shenoto و همچنین در Spotify و iTunes بشنوید.