پرسید عشق چیه؟
گفتم: عشق؟!
-آره. عشق. عشق رو چجوری میشه تعریف کرد؟
پرسیدم:
-تاحالا عاشق شدی؟
فکر کرد و گفت:
-آره. شایدم نه....راستش نمیدونم.... برای همین میخوام بدونم عشق چیه اصلا؟
-فرض کن یه آدم فضایی اومده روی زمین. چشمِ زمینی هم برای دیدن نداره. ازت میپرسه اینهمه میگین آب، آب مایه حیات است، اصلا آب چیه؟چه مزه ایه؟
سرش رو تکون داد و گفت:
-میگم مزه خاصی نداره.
-میپرسه چه بویی میده؟ میگی بو نداره که. چه رنگیه؟ رنگ هم نداره. چه شکلیه؟ خودش که شکل نداره ولی هرشکلی میتونه به خودش بگیره. -خب آره، ربطش به عشق چیه؟
-صبرکن.... حالا به آدم فضاییه میگی بیا، این آب، خودت بخور ببین چیه. این آدم فضایی با یه بار خوردنِ آب، دیگه برای همیشه آب رو از غیر آب تشخیص میده. ولی اگر یه آدم فضاییِ دیگه ازش بپرسه اب چیه؟، نمیتونه بگه آب چجوریه.
عشق دقیقا مثل آبه. تفسیر کردنی نیست. توضیح دادنی هم نیست. هرچند هرشکلی میتونه داشته باشه.
ببین....اگر میتونی اونحسی که تجربه کردی رو تعریفش کنی، بدون که اون اصلا عشق نیست. عشق تعریف کردنی نیست.