امشب دلم میخواد بی انتها بنویسم برای تو....
تقریبا یک سال پیش بود که برایت نوشتم .
نمیدانم امشب دلم کدام راه را اشتباه رفته
که بازگشته بسوی خانه ی تو ....
چون آدرسی جز خانه ی تو ندارم که زمان گمگشتی
به آن بازگردم.
مشکل همه جا هست .
ولی امشب فقط دلم هوای حرف زدن با تو کرده .
برای نوشتن با تو
و اینکه فکر کنم تو نامه هایم را میخوانی.
اینجا هوا تابستانیست با حال و هوای مهر
هم در تلاطم روز اول مدرسه و مهد و دانشگاهن
بسیار مشغول ...
صبح زود بیدار میشوند مشغول میشوند
و آخر شب به تو پناه میبرند ....
دلم غرغرها و قهرها میخواهد.
اما چنان خسته ام که اگر تو نیز با من قهر هستی
آشتی نکن ولی در آغوشم گیر ...
نمیدانم چه میخواهم در این دنیا
ولی تنها چیزی که از خواستنش مطمئنم نگاهت
به زندگی آرتیستی و کله شق مانند من است .
شب خوش نور من.
پ.ن: با عرض سلام به کسایی که توی ویرگول موندن امیدوارم مهر خوبی آغاز کنید و ممنون از کسایی که به یادم بودین برنگشتم ولی برگشتم که نبودنم از سر ننوشتن و حوصله نداشتن بود:")
پ.ن آخر: من کسانی را ناراحت و ناامید کردهام و بیشک باز هم خواهم کرد، تو هم همینطور، کسانی را ناراحت و ناامید کردهای و باز خواهی کرد؛ دیگران هم همینطور، آنها هم کسانی را ناامید کردهاند و میکنند، و شاید یکی از آنها ما باشیم! زندگی همیشه همینطور بوده و قرار نیست تغییر کند.
•متبدد•