یه اتفاقایی تو زندگی هستن که انگار بعد یه مدت میرن رو دور تکرار...
مجبوری تحمل کنی این تکرار رو،نه به خاطر خودت،به خاطر آدمایی که دوسشون داری....
دست کم هرچی میری جلو تر میبینی هربار یه تیکه از خودتو جا می زاری،هربار از پا می افتی ولی دوباره بلند می شی ؛ نه بخاطر اینکه دوباره اون امیدی که به زندگی داشتی برگشته باشه ها ،نه!
نمیدونم رسیدی به اینجا یا نه که حس می کنی بمیری هم قرار نیست چیزی عوض شه زیاد،فقط زندگی رو برای بقیه هم شاید سخت تر کنی...
به این نقطه که برسی ،روت نمیشه تو آیینه به چشای خودت نگاه کنی ،فقط فرار می کنی....
به این نقطه که برسی میشی همونی که دوسش نداشتی!..
ولی عوضش بلند میشی که دوباره دست و پا بزنی برای زنده بودن،نه زندگی کردن!....
چیزی که اسمش رو ته خط نمیشه گذاشت ولی هر چیزی شروعش سخته بلاخره ، زنده بودن هم آسون نیست! باید تلاش کرد براش....
نرگس شیخی
#دلنوشته
23/2/1403