به نام خداوند خوب بهار
خداوند گل، لاله و لالهزار
امروز میخوام خودم با خودم مشاعره کنم ببینم تا کجا میتونم پیش برم و چقدر از شعرامو یادمه بعد تا زمانی که یک شعر یادم بیاد مشاعره همچنان ادامه داره پس پیش به سوی دنیای شعر👩🏻🦯..!
شروع مشاعره:
با حرف ب
به نام مناسبترین واژهها
به رسم محبت به نام خدا
با حرف ا
ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو
با حرف و
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بیخویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
با حرف ا
امشب تو را ز خوبی تشبیه ماه کردم
تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم
با حرف م
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
با حرف د
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
با حرف د
دل کن رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشهی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
با حرف ت
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
با حرف د
در خیالم با خیالت بیخیال عالمم
تا که هستی در خیالم با خیالت خوش خیال عالمم
با حرف م
من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری از هر غصه و غم میکشم
یا حرف م
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
با حرف ت
تو مرا یاد کنی یا نکنی حرفی نیست
نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست
با حرف ت
توی قرآن خوانده ام یعقوب یادم داده است
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
با حرف ت
تشبیه تو با ماه کنم؟ راه ندارد!
زیبایی معشوق مرا ماه ندارد
با حرف د
دانی که چرا سِرِ نهان با تو نگویم؟
طوطی صفتی، طاقت اسرار نداری
با حرف ی
یک روز میایی که دیگر نفسی نیست
امروز که محتاج توام جایِ تو خالیست
با حرف ت
تو دوری از بَرم دل در بَرم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
با حرف ت
تو مگر خدا نداری که چنین پیِ شکاری
عجبا که من به دام و تو ز صید خود فراری
با حرف ی
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهداری مرا
با حرف ا
آمدی چشم گشودی و خزانم کردی
اولین شاعر چشمان وزانم کردی
با حرف ی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبهی احزان شود روزی گلستان غممخور
با حرف ر
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان باید که دل برداشتن
با حرف ن
نور تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینهی مشروح تویی بر درِ اسرار مرا
با حرف ا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
با حرف ا
آنچه کردی با دلم چنگیز با ایران نکرد
مثل چشمت کشوری را لشکری ویران نکرد
با حرف د
دلا امشب هوای شبنشینی با قلم دارم
هوای جرعهای از شعرهای تازهدم دارم
با حرف م
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچکس باور نداشت
با حرف ت
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
با حرف ا
آینه گر نقش تو بنمود راست
خودشون آیینه شکستن خطاست
با حرف ت
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
با حرف ا
آنچنان جای گرفتی تو به چشم و دل من
که به خوبان دو عالم نظری نیست مرا
با حرف ا
آنچنان شیرین تو را خوانم که از تاثیر آن
تار موهای سرت با شعرم آهنگین شود
با حرف د
دیدنش حال مرا یک جور دیگر میکند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند
با حرف د
در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این
جنگ بین ما دوتا را نابرابر میکند
با حرف د
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است
دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است
با حرف ت
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
با حرف ا
آنان که به سرمستی ما طعنه زنانند
بگذار بمانند به خماری که ز ما هیچ ندانند
با حرف د
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم
با حرف م
من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی
ولی بیدوست میمیرم در این مرداب تنهایی
با حرف ی
یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند
کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد
با حرف د
دوستی فصل قشنگیست پر از لالهی سرخ
دوستی تلفیق شعور من و توست
با حرف ت
تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی
با حرف ی
یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
با حرف م
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
با حرف م
من به جرم عاشقی این چنین تنها شدم
چون ندارم همدمی بازیچهی دلها شدم
با حرف م
مستم نه از آن دست که میخانه بخواند
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد
با حرف د
دل من تنگ شده کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگی دل جا بشوی
با حرف ی
یک نفر دارد مرا هر دم هوایی میکند
عاشقم کرده ولی بیاعتنایی میکند
با حرف د
دردیست به جانم ولی نیست طبیبی
پنهان شده درخت خندهی من بغض عجیبی
با حرف ی
یک عمر هوای دل خود داشتم اما
یک لحظه نگاه تو بهم ریخت دلم را
با حرف ا
آبیتر از آنیم که بیرنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
با حرف م
مدتیست درگیر سوالی شدهام
تو چه داری که من اینگونه هوایی شدهام
با حرف م
ماهیان شهر ما از کوسه هم وحشیترند
موشهای این حوالی گربه را هم میدرند
با حرف د
دل من تگ شده کاش که پیدا بشوی
که بیایی و در این تنگی دل جا بشوی
با حرف ی
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
با حرف د
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
با حرف ی
یوسفی گر بدرم پیرهنت باکی نیست
بهر تو قصه و افسانه شدن یعنی عشق
با حرف ق
قلب من ای کودک لجباز بعد
هر چه میخواهی نباید داد زد
با حرف د
در میان این همه گل گشت و عاشق نشدم
تو چه بودی که تو را دیدم و دیوانه شدم
با حرف م
منم آن فصل خزان قصهی پاییزم من
بخدا از غم کاسهی سر ریزم من
با حرف ن
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست
گوش کن نبض دلم زمزمهاش با تو یکیست
با حرف ت
تو تمنای من و یار من و جان منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی
با حرف ی
یار شو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چارهای بیچارگان
با حرف ن
نگاهت گرم و شیرین چون ترانه
صدایت دلفریب و شاعرانه
با حرف ه
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستیب
حرف ی
یارم تویی در عالم یار دگر ندارم
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد
با حرف د
در این دنیا ک پایانش به مرگ است
برای هم اگر مردیم قشنگ است
با حرف ت
تو بهاری، تو بتی آتش جانی سروی
من همان خاک رهم آش عشقت کفنم
اینطوری که من میبینم به این زودیا قرار نیست شعرام تموم شن خواب دارم خیلییییی، الان شبه پس ادامشو فردا میگم... شبتون🌙