که رفته توی خودش مثل کرم در لانه
که مانده توی جنونهای غول دیوانه
که سر به غربت بیانتهاش میترکد
که کوچ کرده و پاهاش مانده در خانه
برای شام عزا چای, جشنِ خندهت چای
فقط برقص چای داغ , چند پیمانهنترس از سر زخمی که باز خواهد بود
برقص, حرکت موت صوت ساز خواهد بود
تعصبیتر از این ایدهای نمیبینی...
"فقط زنی که برقصد مجاز خواهد بود..."