انتشارات متخصصان (چاپ  و نشر کتاب)
انتشارات متخصصان (چاپ و نشر کتاب)
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

كتاب خواب را از من بگير

کتاب خواب را از من بگیر از  محمد حمیدزاده
کتاب خواب را از من بگیر از محمد حمیدزاده

آنانکه محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

درباره نویسنده

اگر خواستيد بدانيد كه من كه هستم بايد بگويم هرآنچه پس از مرگ از من باقي ماند من همانم و اگر خواستيد بدانيد كه من چه نوشته ام و براي چه نوشته ام بايد بگويم:

من هرآنچه خداوند نوشته بود را نوشتم

و به همان دليلي نوشتم كه خداوند نوشت

و با نوشتنش اين جهان را خلق كرد

و اين سرنوشت و اين نوشته ها

همه و همه نوشته هاي او بودند

كه من دوباره نوشتم

تنها كافيست

كلمات را روي نت ها برقص درآوريد تا جادو آغاز شود

اعداد راز ها را آشكار خواهند كرد

و اين است چهارمين ميوه ي ممنوع كه افتاده است...



خلاصه ای از كتاب:

کتاب خواب را از من بگیر از محمد حمید زاده
کتاب خواب را از من بگیر از محمد حمید زاده


تنها نامش كافي است براي شناختن آن

كتابي كه چون زمين چهار فصل دارد

چهار فصل متفاوت كه همه در آن فصل ها

زندگي كرده ايم و يا زندگي خواهيم كرد

فصلي از عشق

فصلي از تفكر

فصلي از زندگي

فصلي از مرگ

هرآنچه در اين كتاب است

باور هاي قلبي من است

اما اين كتاب براي يك بار خواندن نيست

بايد بارها و بارها آن را خواند

هر كلمه اش را اول براي خودم نوشتم

هركلمه اش را درباره ي خودم نوشته ام

خودي كه هيچ كس نبود

هركلمه اش را زندگي كرده ام

اين كتاب براي كسي كه آن را بخواند

تنها يك كتاب است

اما براي كسي كه آن را زندگي كرده باشد و يا آن را زندگي كند

تنها يك كتاب نيست...

بخشي از متن كتاب:

خواب را از من بگیر
خواب را از من بگیر

نمی‌خواستم آنجا را ترك كنم

نمی‌خواستم او را ترك كنم

اما وقتش رسيده بود

آرام به من گفت

دير شده است بايد بروي

روي زمين منتظرت هستم

گفتم مگر تو اينجا نيستي

مگر تو همه‌جا نيستي

وقتي من اينجا هستم كنار تو

چرا بايد در زمين منتظرم باشي

گفت همه‌جا هستم

اما همه‌جا به یک‌شکل نيستم

همه‌جا به يك حال نيستم

همه‌جا در يك زمان نيستم

همه‌جا در يك مكان نيستم

تو هم همه‌جا به یک‌شکل نيستي

همه‌جا به يك فهم نيستي

حتي من هم براي تو همه‌جا به يك مفهوم نيستم

اينجا هيچم

آنجا گلي هستم

خاري هستم

پدري هستم

مادري هستم

اينجا هيچ است آنجا همه از هيچ است

گفتم فرق دارند گل و خار پدر و مادر

گفت براي من نه

گفتم پس چرا آنجا هم مثل اينجا

يكي نيست همه‌چیز

گفت آنجا هم يكي است

اما چشم‌ها يكي نمی‌بینند

تنها چشم‌های مهربان يكي خواهند ديد

گفتم چشم ديگر چيست

گفت صادقانه‌ترین زبان جهان

كه پنهان‌ترین رازها را هم آشكار می‌کند

گفتم مهرباني چيست

گفت اگر قرار بود كسي من را

از چيزي خلق كند

قطعاً از مهرباني خلق می‌کرد

مهرباني مبدأ و مقصد است

مهرباني بذري است كه همه‌چیز از آن می‌روید

مهرباني صفت من است ذات من است

آن چيزي است كه انسان را انسان كرد

مهرباني همه‌چیز است

گفتم وقتي به زمين بروم

این‌ها را فراموش خواهم كرد

گفت فراموش نمی‌کنی

بیرون از ذهنت باقي خواهند ماند

گفتم چمدانم خالي است

چه چيز را با خود ببرم

كه با ديدن آن به ياد بياورم

خودم را تو را هیچ‌چیز را همه‌چیز را

گفت مهرباني را با خود ببر

انسان را مهرباني انسان كرد

پيامبران را مهرباني پيامبر كرد

حتي من را هم مهرباني خدا كرد

اصلاً علت ايجاد جهان مهرباني بود

وقتي كه حتي نبودن هم نبود

مهرباني باعث شد جهان را خلق كنم

مهرباني باعث شد همه‌چیز جفت باشد

مهرباني باعث شد

كه كنار تشابه تضاد را هم خلق كنم

مهرباني باعث شد

كه كنار شب روز را هم خلق كنم

مهرباني باعث شد

خير را كه خلق كردم شر را هم خلق كنم

مهرباني باعث شد

زشتي را كه خلق كردم زيبايي را هم خلق كنم

اما هیچ‌گاه مهرباني را من خلق نکرده‌ام

مهرباني هميشگي است

گفتم در بين مخلوقاتت بيشترين مهرباني را

به چه چيزي يا چه كسي عطا كردي

گفت بيشترين مهرباني را به مادر عطا كردم

گفتم در دوراهی‌های زندگی‌ام چه كنم

گفت راهي را انتخاب كن

كه مقصد آن مهرباني باشد

گفتم چه كساني را نزديك خودم قرار دهم

گفت مهربانان را

گفتم مگر نگفتي همه‌چیز را جفت آفريدي

روي زمين اگر مهرباني هست نامهرباني هم هست

اگر خوبي هست بدي هم هست

این‌گونه با نامهربانان چه كنم با بدان چه كنم

گفت همان كار كه من می‌کنم

می‌بخشم

نامهرباني می‌کنند من مهرباني می‌کنم

بدي می‌کنند من خوبي می‌کنم

گفتم چرا چنين می‌کنی

گفت چنين می‌کنم كه آنان چنان نكنند

گفتم اما آن ها كه نمی‌فهمند

گفت همین‌که نمی‌فهمند

بيشتر باعث می‌شود تا مهرباني كنم

گفتم من هم بايد چنين كنم

گفت عقلت چه می‌گوید

گفتم عقل مانع من خواهد شد

وقتي كسي یک‌بار به من بدي كند

بازهم امكان دارد تكرارش کند

گفت پس فهميدي چه چيز تفاوت من و توست

تو می‌توانی خيلي کارها بكني

اما نمی‌توانی به‌اندازه‌ی من مهربان باشي

ميزان مهرباني انسان‌ها

ميزان نزديكي آنان است به من

گفتم چقدر خدا در زمين است

درحالی‌که تو تنها يكي هستي

چرا بازهم اجابتشان می‌کنی

وقتي از خدايان اشتباه چيزي می‌خواهند

گفت آنان تنها يك خدا دارند

اما خدايان بسياري را بندگي می‌کنند

خدايان بسياري را پرستش می‌کنند

آنان به خدايانشان وابسته‌اند

و خدايانشان هم به من

همه‌چیز به من وابسته است

چراکه همه‌چیز از من است

من همه‌چیز هستم

پس اگر سنگي را عبادت كردند

مرا عبادت کرده‌اند

اما اگر چشم باز كنند

حتي سنگ هم به آنان خواهد گفت كه

خدا را بايد در درون يافت

چه بسيارند كساني كه

خدايي كه نتوانند ببينند را خدا نمی‌دانند

و چه بسيارند كساني كه

خدايي كه ديده شود را خدا نمی‌پندارند

و غافل‌اند

كه خدا هم در دیده‌هاست و هم در نادیده‌ها

گفتم هدف از اين زندگي چيست

تنها می‌آییم و تنها می‌رویم

گفت چه هدفي والاتر از آنكه

مهربان بياييم و مهربان‌تر برويم

تعالي در مهرباني هیچ‌گاه پايان ندارد

گفتم پس اين گلایه‌ها ناراحتی‌ها

شکایت‌های انسان‌ها از تو براي چيست

گفت انسان‌ها يا نداشته ها را فقط می‌بینند

و از داشته‌های خود غافل‌اند

يا داشته‌ها را فقط می‌بینند

و باز هم به دنبال داشته‌های بيشتري هستند

و از كساني كه ندارند بي‌خبراند

گفتم پس از پايان عمرم به كجا می‌روم

باز خواهم گشت به همین‌جا كه اكنون هستم

و چگونه باز گردم تا تو را خشنود كنم

گفت هیچ‌چیز دو بار تكرار نخواهد شد

مراقب چمدان مهربانی‌ات باش

كه آن را جا نگذاري

اگر به دنبال خشنودي من هستي

در زندگی‌ات جهاني را خشنود كن...

بخشي از متن كتاب:

خواب را از من بگیر
خواب را از من بگیر


مردی ایستاده با کلماتی رقصان که خدایش در گوشش زمزمه می‌کند

آرام‌آرام محو می‌شود

آن‌قدر محو که انگار از ابتدا اصلاً وجود نداشته است

و کلمات شروع به رقصیدن می‌کنند

می‌رقصند و می‌رقصند و می‌رقصند

و خداوند با رقص کلمات قلم مو را بر روی بوم جهان به رقص در می‌آورد و خلق می‌کند

با اولین ضربه قلم مو موهای او را آفرید

و با موهایش باد آفريده شد

موهایش همچون امواج دریا تکان می‌خوردند

و کلمات هم موج‌سواری می‌کردند

موهایش کلمات را به رقص در آورده بودند

خداوند خاک را قرار داد تا یکدیگر را در آغوش بگیریم

و آتش را قرار داد تا میانمان فاصله‌ای باشد

فاصله‌ای که در نزدیک‌ترین آغوش‌ها هم حس می‌شد

و خدا آتش را در سینه‌ی من قرار داد

تا من بسوزم و بسوزم و بسوزم

و او آب شدن مرا ببیند

و آب شدن مرا گریه کند

و با هر قطره‌ی اشك او ذره‌ای از من زمین را خیس کند

نمی‌خواست مرا ببیند

شاید هم نمی‌خواست آب شدنم را ببیند

بیرون رفت زیر باران

جایی که دیگر من با آن‌همه قطره فرقی نداشتم

نه ، من نمی‌گذارم او بسوزد آن‌گونه که من سوختم

برایش نور خواهم بود

گرما خواهم بود

اشك خواهم بود

و او سوختنم را خواهد دید

زیر لب آرام زمزمه می‌کنم

تمام تلاشم را خواهم کرد

اما ببخش مرا

اگر تو بودی و من زودتر از تو تمام شدم

روزی که به پایان برسم

از آن روز تا به ابد دیگر من را نخواهی یافت

هرچند بتواني اشک‌های به زمین ریخته‌ات را جمع کنی

یا ذرات وجودم را کنار هم قرار دهي

باز هم مرا نخواهی یافت

من آب شدم با اشک‌هایت

آتش شدم با گرمای وجودت

خاك شدم با آغوشت

باد شدم با نفس‌هایت

و از بین رفتم با رفتنت

اما اگر روزی که می‌دانم رخ نخواهد داد

دل‌تنگ شدي

من باد هستم

من آب هستم

من خاك هستم

من آتش هستم

مرا همه‌جا خواهی یافت

و من همه‌جا تو را خواهم دید

نمی‌گذارم آب باد خاك آتش آسيبي به تو بزنند

من همه‌ی آن‌ها هستم

من همه‌جا هستم

تا ثانیه‌ای لحظه‌ای از تو دور نباشم

البته می‌دانم... می‌دانم...

این را نگفته می‌دانم

تو اصلاً نیامده بودی

من سراب دیده بودم...

برای تهیه کتاب

مي توانيد كليه ی كتاب هاي نویسنده (نيمه ي پنهان ماه در سراب بركه، خواب را از من بگير، دايره ي يك صفر، مهد فراموشي، هيچ و گاه) را در سايت هاي کتابچین، کتابراه، خوانا، لوک بوک، فرا کتاب، پاتوق کتاب، طاقچه تهيه كنيد و براي خريد نسخه ي فيزيكي آن مي توانيد به سايت انتشارات متخصصان، گیسوم، خانه کتاب ، دیجی کالا ، آدینه بوک، اسنپ شاپ مراجعه كنيد.

https://www.motekhassesan.com/product/khab-ra-az-man-begir/

راه ها ارتباطي با "محمد حمیدزاده"، نویسنده کتاب "خواب را از من بگیر" انتشارات متخصصان:

پيج كتاب: im.logos7

پيج شخصي نویسنده: m_hamidzadeh7

ايميل: author.mohammadhamidzadeh@gmail.com

کتابشعرعشقمعرفی کتابانتشارات متخصصان
نوشته ی شما کتاب شماست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید