هربار کتابی را میخوانیم با کلمات و نمادهایی روبهرو میشویم که ما را با یکی از حکایتهای دنیا آشنا میکنند. همه حکایتها نیز در عمق وجودشان، داستانی واحد را روایت میکنند؛ اما آیا کلمات و نمادها میتوانند دنیای انسانها را کامل توصیف کنند؟!
این کتابها، گفتههای حبسشده در سینه نویسندگانشان را آزاد میکنند؛ فریاد و بغضهایی که در چنبرههای سکوت خفه و مچاله شدهاند.
این کتابها، تنها داستانی را روایت میکنند... اما ناگفتهها چه میشوند؟!
ناگفتهها را در کدامین کتاب زندگی میتوان نوشت؟!
شاید هم نوشتنی نباشند!
شاید خودشان خوب میدانند که کجا لب به سخن بگشایند!
ناگفتههایی که حقیقتی اصیل درونشان پرسه میزند و در خاموشی، سخن میگوید!
ناگفتههایی که درک میشوند؛ اما در هیچ کلام و کتاب و روایتی نمیتوان توصیفشان کرد. ناگفتههایی که خود، آواز حق و حقیقتاند.
در خط به خط این کتاب، گوشم به ناگفتههایی است که صدایشان در میان برگهای سفید دفترم، طنین افکندهاند:
خوب که گوش بسپاریم، صدای دلنشینشان را میتوان شنید و به جان سپرد؛ صدایی که پشت تکتک کلمهها پنهان شدهاند. پس فقط به کلمات ننگرید... که اگر چنین شود، اصل و حقیقت را از دست خواهید داد؛ زیرا هر کلمه کتاب، سایهای است از حقیقت که پوششی بر زیبایی او است. کلماتی که فقط نمادی از حقیقت هستند و بیتوجه به حقیقتِ نهانِ درونشان، در جانت پایدار نمیمانند و خیلی ساده فراموش میشوند. حقیقتِ پشتِ کلمات را که ببینی، در جان و قلبت مینشیند و در سکوت، برایت آواز میخواند؛ آوازی که فراموششدنی نیست.
این کتاب، سبدی گلچینشده از نوشتههای تابهالآنِ زندگیِ من، یعنی فاطمه قاسمی، است. نوشتههایی که هرکدام را در بستر چالشی متفاوت برای رشد، قلمزدهام.
از کِی نوشتهام؟
نمیدانم... شاید از زمانیکه قلمدستگرفتن را آموختم.
از چه نوشتهام؟
از همهچیز... از هرآنچه که میخواست مرا، از آنچه که هستم، بالاتر بکشد.
چرا نوشتهام؟
چون دلم میخواست آنچه آموختم را با شما شریک شوم... و امید دارم که شما هم آموختههایتان را از من و بقیه آدمها دریغ نکنید.
من، روانشناسی خواندهام. تمامِ عمرم به کتابخواندن نگذشته است، اما آنها را که خواندهام، زندگی کردهام... با همه پوست و استخوان و جان و قلبم.
از شما هم میخواهم که اگر مهمانِ سفره ساده کتابم شدید، آن را با همه وجودتان به آغوش بکشید؛ زیرا آغوش او برای شما باز و منتظرتان است.
این کتاب پنج بخش دارد؛ بخش اول، ایستگاههای زندگی شخصی خودم است. اگر میخواستم همه ایستگاهها را بنویسم، کتابی چندجلدی میشد و شاید، از حوصلهتان خارج! اما شما را به همسفری در این هفت ایستگاه دعوت کردهام و قدمتان را بر چشمِ کلمههای ازجانبرآمدهام نشاندم؛ امید دارم که بر جانتان بنشیند.
در بخش دوم از بزرگترین گنج زندگیام گفتهام؛ حقیقتجویی!
در زندگیام، مثل همه جویندگانِ متعهد، از صدها جاده پرفراز و نشیب، گذشتم تا بفهمم حقیقت زندگی من چیست؟ دوست داشتم، آنچه به من گذشت را با شما بهاشتراک بگذارم و در آینه نگاهتان، تمرینِ آگاهی و خلوص کنم. اگر خواندید؛ به نظرات و تجربیات خودتان، مهمانم کنید!
بخش سوم را گذاشتم برای بررسی چند مفهوم کاربردی، که در این مسیر، کمکِ بزرگی به من کردند؛ شاید به درد مسیر شما هم بخورد. شما هم رهتوشههایتان را با من شریک میشوید؟
در بخش چهارم، فقط به «خواست ما از زندگی» پرداختم... چون بهقدری مهم است که راضی نشد موضوعی دیگر را کنارش قرار دهم، مبادا کمتر بهچشم بیاید!
سالها فکر کردم و آموختم و بهنظرم آمد، ما انسانها، در سه سطح زندگی میکنیم؛ بیگانگی، دوگانگی و یگانگی. آنها را در بخش پنجم توضیح دادم و در آخرِ فصل، درباره «راه» و ملاقات حقیقت گفتم.
بخشهایی از کتاب را انتخاب کردهام که پنجرهای شوند روبهروی شما، تا بتوانید به داخلِ این خانه، سَرَکی بکشید و اگر به دلتان نشست، به داخل خانه تشریف بیاورد و کتاب را بخوانید.
چهبسا اطمینانکردن در این روزگار، آسیبدیدن است، اما اطمینانکردن کار خوبان است و نشانه خوببودنِ ما. آسیبِ «خوببودن»، رشد و توانمندی ما است... آشنایی و ملاقات عاشقانهتر خوبیهای ما است.
اما این ملاقات، سنگفرشی دارد از «زمرد و الماس» که گاه لبههای تیزش، پاهایمان را خونین؛ تابش نورش، جگرمان را سوخته؛ و حرارت گرمایش، وجودمان را ذوب میکند... و آنگاه، در عالمی غرقِ نور، درمانمان میکند.
پس به راهمان، اعتماد کنیم تا بیاعتمادی، ما را به ملاقات تاریکیِ ترس و تنفر نکشاند.
صفحه 74 کتاب زندگی در حقیقت
نوشته فاطمه قاسمی
انتشارات متخصصان
چاپ اول: تابستان ۱۴۰۰
با هر قضاوت در مورد دیگران، از ارزشمندی خود میکاهیم، چراکه هیچ انسانی از وجود ما خارج نیست و هر انسانی با قضاوت دیگری، درحال رونمایی از خود است. رونمایی خود توسط دیگران، که آینه او هستند.
وقتی ارزش دیگران در نگاهمان کم میشود، درواقع درحالِ دیدن بیارزشیهای خود در آینه هستیم. این نگاه، اجازه نمیدهد، تمامیت ارزشمند خود را تجربه کنیم.
«احساس ارزشمندی» از نگاه باارزش به خود و دیگران و دنیای اطراف و اتفاقات زندگیمان شکل میگیرد، «حقیقتِ خود» را نشان میدهد و زیبایی را در دنیای درون و بیرون ما متجلی میسازد.
صفحه 54 کتاب زندگی در حقیقت
نوشته فاطمه قاسمی
انتشارات متخصصان
چاپ اول: تابستان ۱۴۰۰
آنچه که رفتار آشکار ما نشان میدهد و عمل ما است؛ درحقیقت، بازتاب رفتار درون، یعنی نیّت و قصد انجام رفتار است، که قدرت تاثیرگذاری بیشتری دارد.
رفتارهای آشکار هرقدر قدرتمند باشند، قدرتشان از رفتار ناآشکار سرچشمه میگیرد. منبع اصلی قدرت، در رفتار ناآشکار است و رفتار آشکار، تنها تجلی قدرت و چگونگی آن است.
هر فکری (رفتار ناآشکار) در ما، شیار و ردپایی ایجاد میکند و رفتار آشکار، درحقیقت؛ عبور از این شیارِ ایجادشده است. چگونگی عبور ما نیز به نوع شیارهایی که ایجاد کردهایم، بستگی دارد. درنتیجه رفتار آشکار، تنها رفتار ناآشکار و نوع شیارهای درون ما را نشان میدهد.
صفحه 78 کتاب زندگی در حقیقت
نوشته فاطمه قاسمی
انتشارات متخصصان
چاپ اول: تابستان ۱۴۰۰
راه حق و مستقیم، همراهی است که در سکوت تو را به سخن دعوت میکند، در سکون، تو را به شوق و حرکت میخواند و در خاموشی، تو را به بیداری وامیدارد. راهی که گاه صاف و هموار است، گاه پر از فراز و نشیب، گاه درس میدهد و گاه درس میپرسد، گاه میخنداند و گاه میگریاند، گاه دیده میشود و گاه پنهان است.
این راهِ حقِ یگانه، از هر سو بهسمت اقیانوس او سرازیر است.
حقیقت زندگی زیبا است، زیرا ذات آن پر از زیبایی است؛ حتی اگر گاهی زشتترین جامهها را پوشیده باشد. تکتک اتفاقات زندگی ما انسانها، ممکن است پر باشد از لحظهها و رویدادهایی که زشتترین لباسها را بر تن دارند، اما چون آنها هم حقیقتاند، میتوانیم با نگاه به هدفِ رخدادن آنها و توجه به درون و عمقشان، حقایق زیبای آنها را دریافت کنیم.
لباس اتفاقات، فقط پوششی است که در آن ظاهر شدهاند، اما اگر جامه را رها کنیم و در پی حقیقتش باشیم؛ درخواهیم یافت که گاهی اتفاقات زیبا هستند، اما دریافت ما است که آنها را زشت کرده، گاهی نیز اتفاقات زشتاند، اما ما زیباترین دریافتها را میتوانیم از آنها داشته باشیم.
حقیقتش را ببین و جامه اش را رها کن! که دانستن این امر مهم است.
جامههایی که به رنگ و جنس درد و رنج، غصه، تنهایی، خطا، شکست، غربت... هستند، حقیقت زیبایی در دلِ خود مخفی دارند. برای ملاقاتِ حقیقت، باید جامههایشان را درید و آنها را عریان کرد، تا به وصلِ گوهر درونیشان رسید.
صفحه 76 کتاب زندگی در حقیقت
نوشته فاطمه قاسمی
انتشارات متخصصان
چاپ اول: تابستان ۱۴۰۰
اگر خواستید کتابم را تهیه کنید، آن را از صفحه اینستاگرام خودم، به این آدرس ، سفارش بدهید:
https://www.instagram.com/ghasemi_fattemeh/
میتوانید به من ایمیل هم بزنید:
اگر کتابم را خواندید و خواستید با نظراتتان، رهتوشهام را بیشتر کنید، میتوانید با ایمیل یا پیام در صفحه اینستاگرام، موهبتتان را به من برسانید.
در صفحه اینستاگرامم، متنهای دیگری هم مینویسم. خوشحال میشوم نوشتههایم را دنبال کنید.
اگر که دوست دارید تا شما هم کتاب خودتون رو به چاپ برسونید ما میتونیم در تمام مراحل چاپ کتاب کنارتون باشیم و در نتیجه یک کتاب حرفه ای و با کیفیت رو واستون نشر و چاپ کنیم.